xtrim

اقتصاد بدون کارگر؛ اگر ربات‌ها کار کنند، از کجا درآمد داشته باشیم؟

بر خلاف دیدگاه‌هایی که بحران اشتغال را ناشی از تضعیف انگیزه‌های کاری و سیاست‌های رفاهی می‌دانند، شواهد تازه نشان می‌دهد ریشه اصلی این چالش در رشد پرشتاب هوش مصنوعی و خودکارسازی نهفته است.

جهان صنعت نیوز – برخی از اقتصاددانان چنین القا می‌کند که چالش اقتصادی امروز آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر ناشی از تضعیف انگیزه‌های کاری است؛ مشکلی که به‌واسطه‌ سیاست‌های رفاهی که بیکاری را جذاب‌تر از اشتغال کرده‌اند، تشدید شده است. با این حال این چارچوب تحلیلی یک دگرگونی ساختاری عمیق‌تر را نادیده می‌گیرد: رشد شتاب‌گیر هوش مصنوعی و خودکارسازی. مسئله اصلی تنها کاهش انگیزه برای کار کردن نیست بلکه این است که در جهانی که ماشین‌ها قادر به انجام اکثر وظایف انسانی می‌شوند، جوامع چگونه باید خود را با این واقعیت وفق دهند؟

ماشین‌ها در برابر انسان‌ها

پیشرفت‌های اخیر در حوزه رباتیک و هوش مصنوعی نشان می‌دهد که فناوری‌های نوین در حال عبور از مرزهای سنتی تولید و خدمات هستند و می‌توانند نقش نیروی انسانی را در بسیاری از بخش‌های اقتصادی دگرگون سازند. ربات‌های نسل جدید نظیر مدل‌های موسوم به اپتیموس، به‌طور بالقوه قادرند وظایفی بسیار متنوع و پیچیده از طراحی و ساخت بناها تا مدیریت زنجیره‌های تأمین، عملیات کشاورزی، ارائه‌ خدمات خانگی و حتی نگهداری و مراقبت روزمره را بر عهده بگیرند. این گستردگی عملکرد نشان می‌دهد که خودکارسازی صرفاً به حذف مشاغل تکراری یا یدی محدود نمی‌شود و امکان جایگزینی نیروی انسانی در بخش‌هایی که پیش‌تر نیازمند خلاقیت، تصمیم‌گیری یا مهارت‌های چندبعدی بودند نیز فراهم خواهد شد.

پیامد این تحول شکل‌گیری یک بازار کار کاملاً متفاوت است. بازاری که در آن مسئله اصلی نه سطح انگیزه افراد برای کار کردن بلکه میزان وجود فرصت‌های شغلی واقعی خواهد بود. برخلاف گذشته که اقتصاددانان بر سیاست‌هایی متمرکز بودند که افراد را به مشارکت فعال در بازار کار ترغیب کند، اکنون چالش بنیادین این است که آیا در شرایطی که ماشین‌ها توانایی انجام طیف وسیعی از فعالیت‌های انسانی را دارند، جایی برای اشتغال گسترده‌ نیروی انسانی باقی می‌ماند یا خیر؟

به بیان دیگر، خودکارسازی اثری ساختاری و فراگیر بر اقتصاد و جامعه خواهد داشت. از یک سو افزایش بهره‌وری و کاهش هزینه‌ها را نوید می‌دهد و از سوی دیگر، خطر حذف گسترده‌ مشاغل، تضعیف امنیت شغلی و ایجاد شکاف‌های جدید در توزیع درآمد و ثروت را در پی دارد. بنابراین بررسی و پیش‌بینی اثرات این روند نیازمند رویکردی چندرشته‌ای است که ابعاد اقتصادی، اجتماعی و نهادی آن را در کنار یکدیگر مورد توجه قرار دهد.

معمای اقتصاد مصرف‌محور در عصر هوش مصنوعی

یکی از ویژگی‌های متمایز اقتصاد ایالات متحده و بسیاری از اقتصادهای پیشرفته، سهم بالای مصرف خانوار در تولید ناخالص داخلی است. به‌گونه‌ای که در آمریکا حدود ۷۰ درصد فعالیت‌های اقتصادی به مصرف وابسته است. این ساختار در عین حال که موتور محرک رشد اقتصادی به شمار می‌رود، زمینه‌ساز آسیب‌پذیری در برابر تحولات فناورانه نیز هست.

در شرایطی که درآمدها عمدتاً بر پایه دستمزد ناشی از اشتغال سنتی تعریف شده باشند، گسترش خودکارسازی می‌تواند به کاهش فرصت‌های شغلی و در نتیجه افت قدرت خرید خانوارها منجر شود. پیامد این فرآیند ایجاد نوعی ناهمخوانی میان توان تولیدی و ظرفیت مصرفی است. به عبارت دیگر، کارخانه‌ها و بنگاه‌ها قادر خواهند بود کالا و خدمات را با کارایی بالاتر و هزینه کمتر تولید کنند اما در غیاب مصرف‌کنندگان، تقاضای کل دچار افت می‌شود.

این وضعیت یک پارادوکس اساسی را رقم می‌زند: افزایش بهره‌وری هم‌زمان با کاهش رشد اقتصادی. چنین تضادی ریشه در آن دارد که منطق سنتی سرمایه‌داری بر توازن میان تولید و مصرف استوار است و هنگامی که فناوری تولید را متحول می‌کند اما درآمدها همچنان به اشتغال وابسته باقی می‌مانند، این تعادل بر هم می‌خورد. در نهایت، خطر بروز رکود ساختاری و گرایش به کم‌مصرفی مزمن جدی خواهد شد. حتی در شرایطی که ظرفیت تولیدی اقتصاد در بالاترین سطح تاریخی خود قرار داشته باشد.

از این منظر مسئله اصلی در عصر هوش مصنوعی و روباتیک نه صرفاً افزایش بهره‌وری بلکه ایجاد سازوکارهایی برای حفظ و تقویت قدرت خرید خانوارها و جلوگیری از شکاف میان تولید و مصرف است. این موضوع، یکی از محورهای کلیدی در بحث‌های سیاست‌گذاری آینده به شمار می‌آید.

مسیرهایی برای رشد فراگیر در عصر هوش مصنوعی

رشد سریع فناوری‌های مبتنی بر هوش مصنوعی و رباتیک ظرفیت آن را دارد که بهره‌وری اقتصاد جهانی را به‌طور چشمگیری افزایش دهد اما در عین حال، پیامدهای توزیعی این تحول می‌تواند به تشدید نابرابری و تضعیف تقاضای کل منجر شود. از این رو بحث‌های سیاست‌گذاری نباید صرفاً بر کارایی تولید متمرکز بمانند و باید بر طراحی سازوکارهایی معطوف شوند که امکان مشارکت همگانی در دستاوردهای فناورانه را فراهم کنند.

یکی از رویکردهای قابل‌توجه تخصیص بخشی از منافع بهره‌وری به شکل پرداخت منظم به شهروندان است؛ مدلی مشابه با سود نفتی آلاسکا که در آن درآمدهای حاصل از منابع طبیعی میان مردم توزیع می‌شود. در عصر خودکارسازی چنین الگویی می‌تواند به صورت سود ملی فناورانه تعریف شود تا همه شهروندان سهمی از بهره‌وری ناشی از ماشین‌ها داشته باشند.

موضوع دیگر این است که تمرکز دارایی‌های مولد در دست گروهی محدود، خطر تشدید شکاف طبقاتی را افزایش می‌دهد. بنابراین یکی از مسیرهای مهم، گسترش دسترسی عمومی به مالکیت سرمایه از طریق راهکارهایی مانند تسهیل خرید سهام، مشارکت در سود شرکت‌ها، یا تقویت ساختارهای تعاونی است. این رویکرد می‌تواند موجب شود افراد نه‌فقط به‌عنوان نیروی کار بلکه به‌عنوان سرمایه‌داران خرد از رشد اقتصادی منتفع شوند.

همچنین با افزایش سودآوری ناشی از خودکارسازی، طراحی نظام‌های مالیاتی هوشمند و کارآمد اهمیت دوچندان می‌یابد. مالیات بر سودهای کلان شرکت‌های فناورانه یا سازوکارهایی مشابه می‌تواند منابع لازم برای بازتوزیع عادلانه‌تر ثروت را فراهم سازد. نکته کلیدی در این زمینه آن است که نوآوری سرکوب نشود بلکه بخشی از منافع آن به جامعه بازگردد.

در کنار سیاست‌های بازتوزیعی، سرمایه‌گذاری در آموزش، بازآموزی و یادگیری مادام‌العمر نقش اساسی دارد. با توجه به اینکه برخی مشاغل به‌طور کامل از میان خواهند رفت، نظام‌های آموزشی باید افراد را برای مهارت‌های جدیدی آماده سازند که مکمل فناوری‌های نوین باشند. این امر می‌تواند به کاهش فشارهای اجتماعی ناشی از بیکاری گسترده کمک کند.

اخبار برگزیدهاقتصاد کلاندانش و فناوری
شناسه : 530865
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *