xtrim
اکونومیست بررسی کرد؛

پارادوکس دونالد ترامپ؛ رئیس جمهور منفوری که همیشه برنده است

هر چند محبوبیت دونالد ترامپ  به طرز چشمگیری کاهش یافته اما رئیس جمهور آمریکا همچنان با نفوذ حزبی و بهره‌گیری از ضعف دموکرات‌ها، قدرت خود را تثبیت کرده است.

جهان صنعت نیوز – ترامپ در حالی قدرت اجرایی خود را گسترش داده که رضایت عمومی از عملکردش پایین است. او با سرعت عمل بالا، تسلط بر حزب جمهوری‌خواه و استفاده از شکاف در نهادهای مستقل، محدودیت‌های سنتی بر قدرت ریاست‌جمهوری را دور می‌زند. در مقابل، دموکرات‌ها دچار سردرگمی در استراتژی سیاسی هستند و پایگاه رأی‌دهندگان خود را ناامید کرده‌اند. تغییرات جمعیتی نیز به سود جمهوری‌خواهان پیش می‌رود و تصویر افراطی بودن دموکرات‌ها در میان بخشی از جامعه تقویت شده است. در چنین شرایطی، وظیفه مقابله با ترامپ بر دوش دموکرات‌هاست، اما تا زمانی که درک نکنند چرا رأی‌دهندگان آن‌ها را افراطی‌تر از ترامپ می‌بینند، در تله‌های سیاسی او گرفتار خواهند ماند.

دونالد ترامپ منفور است. چرا ایستادن در مقابل او اینقدر سخت است؟

اگر یک ایده سیاسی وجود داشته باشد که در طول ۲۵۰ سال گذشته، آمریکایی‌ها را به هم پیوند داده باشد، آن این است که حکومت تک‌نفره اشتباه است. بیشتر مردم آمریکا همچنین باور دارند که دولت فدرال ناکارآمد است. این دو باور باید در عمل مانعی باشند برای اینکه یک نفر بتواند از کاخ سفید به‌تنهایی فرمانروایی کند. با این حال، این دقیقاً کاری است که رئیس‌جمهور فعلی انجام می‌دهد: اعزام نیرو، وضع تعرفه‌ها، اعمال نفوذ بر بانک مرکزی، خرید سهام شرکت‌ها و ترساندن مردم برای واداشتنشان به اطاعت.

تأثیر این اقدامات گسترده است، اما محبوب نیست. میزان خالص رضایت از عملکرد دونالد ترامپ ۱۴ درصد منفی است. این تفاوت چندانی با وضعیت بایدن بعد از مناظره فاجعه‌بار سال گذشته‌اش ندارد و در آن زمان هیچ‌کس نگران قدرت بیش از حد او نبود. این موضوع گیج‌کننده است: بیشتر مردم آمریکا با ترامپ مخالف‌اند، اما به نظر می‌رسد او در هر زمینه‌ای حرف خود را به کرسی می‌نشاند. چرا؟

یکی از پاسخ‌ها این است که ترامپ بسیار سریع‌تر از ساختارهای کندی حرکت می‌کند که قرار است او را محدود کنند. او شبیه الگوریتم تیک‌تاک است؛ توجه‌ها را جلب می‌کند و قبل از آنکه مخالفانش متوجه شوند چه اتفاقی افتاده، به سراغ موضوع بعدی می‌رود. دیوان عالی هنوز حتی بررسی نکرده که آیا اعزام نیرو به لس‌آنجلس در ماه ژوئن قانونی بوده یا نه. تا زمانی که قضات مشغول بررسی هستند، ممکن است رئیس‌جمهور همین روش را در شیکاگو هم اجرا کند. ممکن است ماه‌ها طول بکشد تا دادگاه درباره قانونی بودن تعرفه‌هایش حکم بدهد. ترامپ تا اینجا از احکام دیوان عالی تبعیت کرده، اما هر بار که یک مسیر قانونی بسته شود، مسیر جدیدی را امتحان می‌کند و ساعت دوباره از اول شروع می‌شود.

پاسخ دیگر این است که حزب جمهوری‌خواه همیشه راه را برایش باز می‌گذارد. مسئله فقط این نیست که او بر حزب تسلط دارد و میزان محبوبیتش میان جمهوری‌خواهان به ۹۰ درصد نزدیک است؛ بلکه مسئله این است که ایده محوری حزب این شده که ترامپ همیشه حق دارد، حتی زمانی که خودش را نقض می‌کند. بحث‌های سیاسی به نوعی جدال مذهبی تبدیل شده‌اند که طرفین در آن بر سر معنای واقعی حرف‌های او بحث می‌کنند.

نهادهای مستقل—مثل شرکت‌ها، دانشگاه‌ها یا رسانه‌ها—ممکن است در برابر او بایستند. اما آن‌ها با یک مشکل هماهنگی روبه‌رو هستند. گفتنش ساده‌تر از حل کردنش است، چون سازمان‌هایی که رقیب همدیگرند باید با هم همکاری کنند. چیزی که برای هاروارد بد باشد، لزوماً برای رقبایش بد نیست. اگر یک شرکت حقوقی هدف قرار بگیرد، ممکن است مشتریانش به رقیبش منتقل شوند.

پشت همه این‌ها واقعیت ناخوشایند کینه‌جویی و ارعاب آقای ترامپ قرار دارد. رؤسای جمهور قبلی تحت تأثیر کارشناسان مستقل‌نگر و اعضای کابینه بودند. اما تعریف جدید «کارشناس» در دفتر بیضی کاخ سفید کسی است که با رئیس موافق باشد. کسانی که خبر بد می‌آورند اخراج می‌شوند؛ جمهوری‌خواهان سرسخت در انتخابات درون‌حزبی حذف می‌شوند؛ رهبران تجاری تنبیه می‌شوند و مخالفان مورد تحقیق قرار می‌گیرند. برای هر یک از این‌ها، واکنش منطقی این است که عذرخواهی کند، سازش کند و امیدوار باشد کس دیگری کار درست را انجام دهد. اما وقتی می‌بینند نتیجه چنین چیزی چیست، آن «کس دیگر» ترجیح می‌دهد زندگی آرامی داشته باشد.

بنابراین، از نظر سیاسی وظیفه اصلی مقابله با ترامپ بر دوش دموکرات‌هاست. اما آن‌ها سردرگم‌اند. آیا باید مثل گاوین نیوسام با پست‌های هیجانی و تند در شبکه‌های اجتماعی به او حمله کنند؟ یا مثل زهران ممدانی تلاش کنند تصویری «اصیل و کنترل‌شده» از خود ارائه دهند؟ آیا باید بیشتر به سمت چپ حرکت کنند؟ یا راه میانه و مرکز را در پیش بگیرند؟ یا اینکه مشکل فقط در شیوه پیام‌رسانی است و با اصلاح زبانشان—برای مثال پرهیز از اصطلاحاتی مثل «افراد زایمان‌کننده» به‌جای «زنان»—قابل حل است؟

این واقعیت که دموکرات‌ها نه می‌توانند ترامپ را مهار کنند و نه حتی روشن و یکدست پیام‌رسانی داشته باشند، پایگاه رأی‌دهندگانشان را خشمگین کرده است. محبوبیت ترامپ پایین است اما او از حزب دموکرات محبوب‌تر است—نه چون جمهوری‌خواهان و مستقل‌ها از آن‌ها ناراضی‌اند (که هستند)، بلکه چون خودِ دموکرات‌ها از خودشان ناراضی‌اند.

در کوتاه‌مدت، این خودانتقادی بیش از حد به نظر می‌رسد. انتخابات میاندوره‌ای یک سال دیگر برگزار می‌شود. در ۱۰ مورد از ۱۲ انتخابات مجلس نمایندگان در این قرن، رأی‌دهندگان علیه حزبی که رئیس‌جمهور را در اختیار داشته، عمل کرده‌اند. تغییر مرزبندی انتخاباتی که باعث می‌شود تعداد کرسی‌های رقابتی مجلس از اندک به تقریباً هیچ کاهش پیدا کند، بدین معناست که حتی رئیس‌جمهوری با این سطح از نارضایتی هم به احتمال زیاد در سال ۲۰۲۶ با یک شکست سنگین روبه‌رو نخواهد شد. با این حال، وجود یک مجلس تحت کنترل دموکرات‌ها با قدرت احضار می‌تواند مانعی حیاتی در برابر فساد و بی‌کفایتی ریاست‌جمهوری باشد.

اما در بلندمدت، این دلخوشی چندان واقعی به نظر نمی‌رسد. اعتبار برند دموکرات‌ها آسیب دیده است. رأی‌دهندگان در زمینه‌هایی مثل بهداشت، محیط زیست و دموکراسی به دموکرات‌ها بیشتر اعتماد دارند. اما در بسیاری از موضوعات مهم برای مردم، از جمله جرم‌وجنایت و مهاجرت، جمهوری‌خواهان را ترجیح می‌دهند. در انتخابات ۲۰۲۴، کامالا هریس افراطی‌تر از ترامپ دیده شد. این‌که به رأی‌دهندگان بگویند اشتباه می‌کنند یا نگاهشان جنسیت‌زده است، کمکی به آن‌ها نمی‌کند.

جمعیت‌شناسی دیگر به نفع دموکرات‌ها نیست. جمهوری‌خواهان در دوران ترامپ میان رأی‌دهندگان غیرسفیدپوست و جوان پیشرفت کرده‌اند. دموکرات‌ها طبقه کارگر سفیدپوست را از دست داده‌اند. هرچند رأی‌دهندگان تحصیل‌کرده‌تر به آن‌ها گرایش دارند اما فقط ۴۰ درصد آمریکایی‌های بالای ۲۵ سال مدرک دانشگاهی دارند. این تغییرات نشان می‌دهد داستانی که دموکرات‌ها مدت‌ها برای خود تعریف می‌کردند—این‌که آن‌ها اکثریت واقعی آمریکا را نمایندگی می‌کنند اما نیرنگ‌های جمهوری‌خواهان آن‌ها را از قدرت دور نگه می‌دارد—دیگر حقیقت ندارد، اگر اصلاً زمانی حقیقت داشته است. حالا سود اصلی آن‌ها از مشارکت کمتر مردم به دست می‌آید.

ده سال پس از آغاز عصر ترامپ، دموکرات‌ها هنوز او را دست‌کم می‌گیرند. توانایی او در به دام انداختن آن‌ها خارق‌العاده است. نمونه‌اش رأی‌گیری پیشِ‌رو در کنگره درباره افزایش سقف بدهی فدرال است: دموکرات‌ها باید میان کاهش بیشتر کمک‌های خارجی و تعطیلی دولت یکی را انتخاب کنند. یا اعزام نیرو به شهرها، به‌ظاهر برای مبارزه با جرم. دموکرات‌ها آن را زیاده‌روی در قدرت اجرایی می‌دانند؛ ترامپ آن‌ها را در جایگاه حامی مجرمان و تهدید معرفی می‌کند. یا حملات پهپادی به افرادی که به قاچاق مواد مخدر متهم شده‌اند. مخالفت با فقدان روند قانونی در این اقدامات سخت است، بی‌آنکه شبیه دفاع از باندهای تبهکار جلوه کند.

فقط خودشان می‌توانند آن را درست کنند

دموکرات‌ها در این‌که به دام‌های ترامپ بیفتند یا نه، حق انتخاب دارند. بسیاری از آن‌ها بر این باورند که ترامپ تهدیدی برای ارزش‌های دموکراتیک کشور است و نتیجه می‌گیرند همین موضوع باید برای بیشتر رأی‌دهندگان کافی باشد تا او را غیرقابل‌قبول بدانند. متأسفانه، چنین نیست. پرسشی که دموکرات‌ها باید مدام از خود بپرسند این است: چرا رأی‌دهندگان فکر می‌کنند آن‌ها افراطی هستند، نه کسی که می‌خواهد حکومت تک‌نفره برقرار کند؟

اخبار برگزیدهسیاسی
شناسه : 531830
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *