xtrim
فارن افرز پیامدهای جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل را تحلیل کرد؛

بمب اتم بسازید و به دیپلماسی امید نداشته باشید

جنگ ۱۲روزه اسرائیل و ایالات متحده علیه ایران، صرف‌نظر از اندازه خسارت‌های فنی، عملاً به استراتژی «آستانه‌سازی هسته‌ای» ایران پایان داد و معادلات بازدارندگی، دیپلماسی و محاسبات اشاعه در خاورمیانه و فراتر از آن را دگرگون کرد.

جهان صنعت نیوز – در ماه‌هایی که از جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایالات متحده با ایران گذشته است، تحلیلگران و نهادهای اطلاعاتی به طور گسترده‌ای درباره میزان آسیب وارد شده به برنامه هسته‌ای به بحث و بررسی پرداخته‌اند. هنوز مشخص نیست چه مقدار از زیرساخت‌های هسته‌ای ایران سالم باقی مانده و اینکه این زیرساخت‌ها تا چه حد و با چه سرعتی – اگر اساساً ممکن باشد – می‌توانند بازسازی شوند. با این حال، در سطح راهبردی، تأثیر این جنگ تردیدناپذیر است: این جنگ نشان‌دهنده پایان راهبرد هسته‌ای‌ است که ایران از دهه ۱۹۸۰ به‌طور مداوم و در بسیاری مواقع با موفقیت دنبال کرده بود.

راهبرد آستانه‌ای هسته‌ای ایران

ایران برای دهه‌ها نمونه بارز یک کشور در حال «آستانه‌سازی» هسته‌ای بود. ایران امکان دستیابی به دانش و فناوری لازم برای تسلیحاتی کردن برنامه هسته‌ای خود را داشت اما به دلایل سیاسی از انجام این کار صرف‌نظر می‌کرد. این راهبرد آستانه‌ای، دست‌کم برای مدتی، موفق بود. اگرچه اسرائیل و ایالات متحده بارها تلاش کردند تا با خرابکاری و ترورهای هدفمند، برنامه هسته‌ای ایران را به تأخیر بیندازند، اما هیچ‌کدام از این دو کشور به‌طور علنی تأسیسات هسته‌ای ایران را مورد حمله قرار ندادند.

سپس در سال ۲۰۱۵ و با امضای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) به نظر می‌رسید که قمار ایران نتیجه داده است: ایران در ازای پذیرش محدودیت‌هایی در برنامه هسته‌ای خود از تخفیف تحریم‌هایی که به شدت به آن نیاز داشت، بهره‌مند شد. تهدیدی که از راهبرد آستانه‌ای ایران ناشی می‌شد، همراه با تمایل دولت دوم اوباما برای یافتن راه‌حلی دیپلماتیک و جامع، منجر به شکل‌گیری توافق تاریخی‌ای شد که برنامه هسته‌ای ایران را تا حد زیادی از ساخت بمب دور کرد. اما پس از جنگ ۱۲ روزه، آن راهبرد به‌کلی از هم فروپاشید. حملات هوایی آمریکا و اسرائیل خسارات قابل توجهی به تأسیسات کلیدی در نطنز، فردو و اصفهان وارد کرد.

در نقطه مقابل جنگ ایران به عنوان یک قدرت هسته‌ای آستانه‌ای تأیید‌کننده راهبرد یکی دیگر از دشمنان ایالات متحده است: کره شمالی. برخلاف تهران، پیونگ‌یانگ عمدتاً از تعلل در تسلیحاتی کردن برنامه هسته‌ای خود اجتناب کرد؛ این کشور با گام‌هایی پیوسته به سوی ساخت بمب پیش رفت، به‌طور دوره‌ای وارد تعامل با آمریکا شد تا اراده واشنگتن را درباره توافقات احتمالی بسنجد، همواره از فریب و تاکتیک‌های وقت‌کشی بهره گرفت و در طول مسیر فشارهای شدید دیپلماتیک و اقتصادی را تحمل کرد.

زمانی که دیپلماسی شکست خورد، کره شمالی با سرعت برنامه خود را پیش برد تا این کشور بتواند از موضع قدرت بیشتری وارد هرگونه تعامل آینده شود. برای کشورهایی که خواهان دستیابی به سلاح هسته‌ای هستند، درس‌ها به شکل خطرناکی واضح‌اند: برای دستیابی به بمب منتظر نمانید، فرض را بر این بگذارید که قدرت‌های بزرگ حمله خواهند کرد و به این امید نباشید که دیپلماسی به نتیجه می‌رسد. به عبارت دیگر: مانند کره شمالی باشید، نه مانند ایران.

از همان اوایل دهه ۱۹۷۰، تهران تخصص لازم را برای گسترش برنامه انرژی هسته‌ای خود با اهداف بالقوه نظامی در اختیار داشت. این برنامه دو دهه پیش‌تر و در دوران محمدرضا شاه پهلوی آغاز شده بود و ایران در سال ۱۹۷۰ به پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ایپیوسته بود. در جریان جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰، جمهوری اسلامی بررسی فناوری‌های حساس‌تری مانند غنی‌سازی اورانیوم را آغاز کرد و با کمک کشورهای ثالث، به کسب دانش و مهارت در این حوزه ادامه داد. از سال ۱۹۸۹، ایران طرحی موسوم به «طرح آماد» را تدوین کرد که نقشه راهی برای مطالعات نظری و مهندسی مورد نیاز جهت تسلیحاتی کردن برنامه هسته‌ای پس از دستیابی به اورانیوم غنی‌شده کافی برای ساخت بمب فراهم می‌کرد.

اهداف راهبردی ایران از برنامه هسته‌ای آستانه‌ای

ایران بر این باور بود که حفظ چنین برنامه‌ای با ویژگی آستانه‌ای، سه هدف ژئوپلیتیکی مهم را محقق می‌کند:

  • توانایی واکنش سریع در شرایط تهدید: ایران می‌توانست در صورت رویارویی با تهدیدی وجودی، به سرعت به سمت ساخت بمب حرکت کند.
  • بازدارندگی در برابر حمله نظامی: این برنامه می‌توانست با ایجاد تردید در اسرائیل و ایالات متحده نسبت به میزان نزدیکی ایران به بمب، آن‌ها را از حمله نظامی باز دارد.
  • اهرم فشار در مذاکرات با غرب: ایران می‌توانست از محدودسازی برنامه هسته‌ای خود به عنوان ابزاری برای چانه‌زنی در برابر تحریم‌های اقتصادی شدید استفاده کند.

به این ترتیب، برنامه هسته‌ای ایران طی سال‌ها، ابزاری راهبردی برای حفظ امنیت ملی، افزایش قدرت چانه‌زنی و تقویت موقعیت منطقه‌ای تلقی می‌شد، حتی بدون آنکه به ساخت سلاح هسته‌ای منجر شود.

در طول تقریباً دو دهه‌ ایران به‌صورت داوطلبانه از عبور از خط تسلیحاتی خودداری کرد. رهبران سیاسی ایران عمدتاً متقاعد شده بودند که پیش‌روی تا آستانه تسلیحاتی بدون عبور از آن، می‌تواند کشور را از خطر حمله‌ نظامی مصون نگه دارد. پس از سال‌ها بازی با آتش در برابر دولت جورج بوش و دولت اول باراک اوباما، به نظر می‌رسید که این استراتژی نتیجه داده است: امضای برجام به ایران این امکان را داد که بخشی از برنامه خود را واگذار کند و در عوض، اعتبار بین‌المللی و وضعیت اقتصادی خود را بهبود ببخشد.

برجام، خروج آمریکا و بازگشت تنش

اما برجام، دولت‌های بعدی آمریکا را ملزم به پایبندی نمی‌کرد و در دوره اول ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، ایالات متحده در سال ۲۰۱۸ از توافق خارج شد. پس از این «خیانت» ادراک‌شده، ایران شروع به انباشت مقادیر زیادی اورانیوم غنی‌شده کرد؛ از جمله در سطوحی با درصد خلوص بسیار نزدیک‌تر به آنچه برای ساخت سلاح هسته‌ای نیاز است. این اقدامات، هم به عنوان اهرم فشار برای توافقی در آینده به‌کار می‌رفتند و هم به‌مثابه نوعی بیمه در برابر دولت ترامپِ غیرقابل پیش‌بینی و اسرائیلی که تمایلش برای حمله به ایران را چندان پنهان نمی‌کرد. ترور هدفمند سردار قاسم سلیمانی توسط ایالات متحده در سال ۲۰۲۰ نیز، به‌احتمال زیاد، این نگرانی‌ها را در ایران تثبیت کرد.

از فرصت تا فاجعه: فروپاشی راهبرد آستانه‌ای

پس از گفت‌وگوهای غیرمستقیم و بی‌نتیجه در دوره ریاست‌جمهوری جو بایدن و همچنین افزایش اقدامات تهاجمی اسرائیل، طبق برخی برآوردها ایران به فاصله‌ای تنها چند روزه از توانایی غنی‌سازی اورانیوم در سطح لازم برای ساخت بمب رسیده بود. نهایتاً، با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در سال ۲۰۲۵، احتمال حمله‌ای از سوی اسرائیل با حمایت آمریکا، ناگهان به واقعیتی عینی تبدیل شد و ضعف‌های راهبرد آستانه‌ای ایران آشکار گشت.

در ابتدای تابستان تهران بهای تردیدها و تعلل‌های خود را پرداخت و ایالات متحده برای نخستین بار در دوران هسته‌ای، تأسیسات هسته‌ای کشوری دیگر را هدف حمله مستقیم قرار داد. اگر ایران در سال ۲۰۰۳ از « نقطه بازگشت‌ناپذیر هسته‌ای» عبور کرده بود، شاید ایالات متحده هرگز وارد چنین رویارویی مستقیمی نمی‌شد—رویارویی‌ای که مستلزم پذیرش تمام مخاطرات حمله به یک دشمن مسلح به سلاح هسته‌ای بود.

ستاره شمالی

در اینجاست که نمونه متضاد کره شمالی آموزنده می‌شود. در دهه ۱۹۶۰، پیونگ‌یانگ که در شرایط آتش‌بس و نه صلح، با کره جنوبی ـ متحد متعارفاً برتر ایالات متحده ـ در مرز خود روبه‌رو بود، برنامه‌ای متمرکز بر انرژی هسته‌ای را آغاز کرد. اما در سراسر دوران جنگ سرد، به دنبال حمایت اتحاد جماهیر شوروی و چین برای توسعه سلاح هسته‌ای بود.

در اوایل دهه ۱۹۹۰، کره شمالی با خودداری از همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در خصوص نواقص موجود در گزارش‌هایش درباره برنامه هسته‌ای، بحرانی به وجود آورد؛ بحرانی که موجب شد جامعه جهانی نسبت به فعالیت‌های غیرقانونی مرتبط با سلاح‌های هسته‌ای در این کشور مشکوک شود. ایالات متحده در سال ۱۹۹۳ به‌طور جدی به حمله به راکتور «یونگ‌بیون» فکر کرد و حتی طرح‌های نظامی برای بمباران این سایت با مهمات نفوذی توسط بمب‌افکن‌های رادارگریز تهیه شد. اما دولت کلینتون از ترس اینکه چنین حمله‌ای منجر به تلافی علیه کره جنوبی و یک جنگ گسترده‌تر شود، این ایده را کنار گذاشت و به‌جای آن، به دنبال راه‌حل دیپلماتیک رفت. نتیجه این روند، «چارچوب توافق‌شده ۱۹۹۴» بود؛ توافقی که کره شمالی را ملزم می‌کرد ساخت راکتورهایی را که مظنون به کاربرد در تولید سلاح بودند متوقف کند و توانایی‌های موجود تولید پلوتونیوم این کشور را زیر نظارت رژیم بازرسی آژانس قرار دهد. در مقابل، ایالات متحده و دیگر شرکا متعهد شدند راکتورهایی با قابلیت کمتر در زمینه تسلیحات در اختیار کره شمالی بگذارند و سوختی برای تأمین نیازهای انرژی این کشور که کیم ایل سونگ به‌عنوان دلیل ساخت راکتورها مطرح کرده بود، فراهم کنند.

تاکتیک‌های فریب و وقت‌کشی پیونگ‌یانگ

اما پیونگ‌یانگ به چارچوب توافق‌شده (و تمامی ابتکارات دیپلماتیک هسته‌ای بعدی) با نیت صادقانه پایبند نبود، بلکه اغلب از آن به‌عنوان تاکتیک وقت‌کشی استفاده می‌کرد. هم‌زمان، اعضای متوالی خاندان کیم، برنامه تسلیحات هسته‌ای را در اولویت قرار داده و بیشترین منابع ممکن را صرف دستیابی به توانمندی هسته‌ای می‌کردند.

برخلاف ایران، کره شمالی پیش از آنکه سلاح هسته‌ای واقعی به دست آورد، علاقه چندانی به معامله بخش‌های مهمی از برنامه‌اش در ازای رفع تحریم‌ها نشان نداد. وقتی در جریان دیپلماسی هسته‌ای، اطلاعات خارجی یا بازرسان بین‌المللی فعالیتی اعلام‌نشده را افشا می‌کردند، کره شمالی با آزمایش موشک یا تحریک سئول فشار را افزایش می‌داد. هرگاه ایالات متحده و متحدانش تهدید به حمله یا تلافی می‌کردند ـ مانند ماجرای یونگ‌بیون یا زمانی که آمریکا بمب‌افکن‌هایش را در واکنش به راه‌اندازی دوباره تأسیسات تعطیل‌شده و نقض تعهدات NPT کره شمالی در حالت آماده‌باش قرار داد ـ کیم ایل سونگ و سپس کیم جونگ ایل به سمت دیپلماسی متمایل می‌شدند و با وعده‌های فریبکارانه مبنی بر توقف فعالیت‌های تسلیحاتی و گفت‌وگوهای حسن‌نیت، وقت می‌خریدند. در همین حال، کره شمالی به‌طور مداوم زیرساخت‌های هسته‌ای، طراحی سلاح‌ها و برنامه‌های موشکی خود را گسترش می‌داد و اغلب در فاصله بین لحظات پرسر و صدای تعامل با آمریکا، کارها را با سرعت بیشتری پیش می‌برد.

امروز، کیم جونگ اون یکی از سریع‌ترین زرادخانه‌های هسته‌ای در حال رشد جهان را در اختیار دارد؛ زرادخانه‌ای که شامل گزینه‌های متنوعی برای حمله به کره جنوبی و ژاپن، از جمله سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی احتمالی و همچنین موشک‌های دوربرد برای هدف قرار دادن ایالات متحده است. با چنین زرادخانه‌ای، رهبر کره شمالی اطمینان بیشتری نسبت به توانایی خود برای بازداشتن آمریکا یا کره جنوبی از حمله یا تلاش برای تغییر رژیم دارد.

همان‌طور که تجربه ایران نشان داد، یک راهبرد اشاعه آستانه‌ای نه‌تنها برای بازدارندگی در برابر «ضد اشاعه‌گران» کافی به نظر نمی‌رسد، بلکه ممکن است حتی تمایل آن‌ها را برای حمله پیش‌دستانه به برنامه هسته‌ای افزایش دهد، زیرا همچنان در تاریکی نسبت به وضعیت واقعی تسلیحاتی شدن قرار دارند. حفظ بنیان‌های فنی لازم برای اینکه کشوری بتواند به سرعت سلاح هسته‌ای بسازد ـ چیزی که استراتژیست‌های هسته‌ای آن را «ظرفیت بالقوه» می‌نامند ـ به اندازه داشتن واقعی توانمندی هسته‌ای بازدارنده نیست. برعکس، کشوری با برنامه هسته‌ای بالقوه و نه بالفعل، هدفی آماده برای دشمنان و ضد اشاعه‌گرانی است که در تلاش برای جلوگیری از تسلیحاتی شدن، ممکن است وسوسه شوند سریع عمل کنند؛ پیش از آنکه پنجره فرصت بسته شود و آن کشور بتواند به شکل معقولی تهدید به تلافی هسته‌ای کند.

ضربه اسرائیل و درس‌های آن برای دیگران

اسرائیل در خرداد ماه چنین پنجره‌ای را دید و نهایت استفاده را برد؛ عملیاتی را اجرا کرد که نتانیاهو و جناح راست اسرائیل سال‌ها در رؤیای آن بودند. برای قدرت‌های در حال ظهور هسته‌ای، درس روشن بود: نمایش و تبلیغ یک برنامه هسته‌ای در برابر قدرت‌های نظامی بسیار برتر، بدون آنکه هنوز بمب هسته‌ای واقعی برای بازدارندگی در اختیار باشد، بازی بسیار پرخطری است.

اشاعه‌گران بالقوه به احتمال زیاد این اشتباه را تکرار نخواهند کرد. افزون بر آنکه مانند ایران، تسلیحاتی شدن را بیش از حد به تأخیر نخواهند انداخت، کشورهایی همچون لهستان، عربستان سعودی، کره جنوبی، اوکراین و امارات متحده عربی احتمالاً امنیت عملیاتی برنامه‌های خود را در اولویت قرار داده و خواهند کوشید آن‌ها را بسیار بهتر از ایران از دید ضد اشاعه‌گران پنهان کنند. در آینده، اشاعه‌گران محتمل به احتمال زیاد خواهند کوشید تا هرچه سریع‌تر و در خفا به سمت تسلیحاتی شدن حرکت کنند.

مدل پنهان‌کارانه در برابر مدل شفاف

برخلاف برنامه ایران که طی دوره طولانی «لبه‌سازی» و روند دیپلماسی مقطعی، نتوانست در بلندمدت پنهان بماند و تهران را ناچار ساخت درباره فعالیت‌هایش شفاف‌تر باشد، برنامه‌های احتمالی آینده ممکن است نه در مراحل پیشاتسلیحاتی و به‌عنوان ابزاری برای چانه‌زنی دیپلماتیک، بلکه تنها پس از اعلام یا آزمایش یک سلاح هسته‌ای آشکار شوند.

اشاعه‌گران آینده ممکن است سرعت را فدای امنیت کنند و برنامه خود را به‌طور کامل به زیر زمین ببرند، با استفاده دوباره از آنچه در صنایع و فناوری‌های هسته‌ای غیرنظامی دارند. چنین رویکردی برای رژیم‌های بسته آسان‌تر از دموکراسی‌ها خواهد بود. با این حال، حتی دموکراسی‌های باز هم می‌توانند برنامه‌های تسلیحاتی پنهانی کوچک اما مؤثری داشته باشند؛ هند، اسرائیلو آفریقای جنوبی همگی تلاش‌های مخفیانه‌ای برای تسلیحاتی‌کردن انجام دادند. بنابراین، حتی دموکراسی‌ها نیز ممکن است برای امنیت ملی خود حاضر شوند هزینه بدنامی بین‌المللی ناشی از نقض یا خروج از توافق‌های منع اشاعه را بپذیرند.

نمونه سوریه: برنامه مخفی در دل بیابان

نمونه بشار اسد در سوریه را در نظر بگیرید. در دهه نخست قرن بیست و یکم سوریه با عجله برنامه تسلیحاتی پنهانی خود را آغاز و تقریباً تکمیل کرد. اما در سال ۲۰۰۷، سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل به‌طور اتفاقی به شواهدی از یک رآکتور هسته‌ای سوریه برخوردند ـ نسخه‌ای کوچک‌شده از تأسیسات یونگ‌بیون کره شمالی ـ که در یک مجتمع بی‌نام و نشان و در بالای زمین در منطقه‌ای دورافتاده نزدیک رود فرات قرار داشت.

از آنجا که رآکتور احتمالاً تنها چند هفته تا سوخت‌گذاری فاصله داشت (مرحله‌ای که پس از آن حمله به آن به دلیل خطرات زیست‌محیطی تقریباً غیرممکن می‌شد)، اسرائیل آن را با حملات هوایی نابود کرد. با این حال، این ماجرا درسی روشن درباره برنامه‌های مخفی ارائه داد: حتی سوریه با وجود آنکه در فهرست مراقبت جدی غرب برای اشاعه هسته‌ای قرار داشت، توانست امنیت عملیاتی چشمگیری را برای یک رآکتور هسته‌ای بالای زمین حفظ کند. تنها یک تلاش اطلاعاتی و مقدار زیادی شانس برنامه تسلیحاتی سوریه را برملا کرد.

بنابراین، حتی اگر اشاعه‌گران آینده بخواهند مانند کره شمالی با شتاب به سمت بمب نروند، احتمالاً بیش از آنکه از مدل شفاف ایران پیروی کنند، به مدل پنهانی سوریه توجه خواهند کرد.

جنگ ۱۲ روزه، علاوه بر پایان دادن به راهبرد هسته‌ای آستانه‌ای، احتمالاً پیامد مهم دیگری نیز خواهد داشت: دیپلماسی با دولت‌های آینده‌ای که در پی دستیابی به سلاح هسته‌ای هستند را به‌شدت دشوار خواهد کرد.

در مورد ایران، تندروها ممکن است اکنون در درون حکومت قدرت بیشتری یافته و نفوذ بیشتری داشته باشند. آن‌ها همچنین می‌توانند به شکلی قانع‌کننده ایالات متحده و اسرائیل را که درست در حالی حمله کردند که تهران مشغول گفت‌وگو با واشنگتن بود، به‌عنوان طرف‌هایی ناتوان یا بی‌میل به یافتن مسیر دیپلماتیک معرفی کنند. در حقیقت، واشنگتن و تهران اکنون با «مشکل تعهد» روبه‌رو هستند: هر دو طرف ممکن است نتیجه‌ای دیپلماتیک را ترجیح دهند اما انگیزه‌های قوی برای اجتناب از مذاکرات دارند، به‌ویژه چون هیچ‌کدام به طرف مقابل اعتمادی ندارند و فرض می‌کنند که در هر توافق آینده‌ای، طرف مقابل به تعهدات خود عمل نخواهد کرد. در ایالات متحده نیز، قطبی‌سازی شدید سیاسی همچنان مانع جایگزینی مناسب و دوجناحی برای برجام خواهد بود.

بیمه هسته‌ای؛ تنها گزینه باقی‌مانده

ایران اکنون از دل جنگ بیرون نیامده است تا به ایالات متحده یا کشورهای اروپایی اعتماد داشته باشد. بلکه اکنون ممکن است بر این باور باشد که تنها بیمه‌نامه‌ای که دشمنان ایران آن را به رسمیت خواهند شناخت، یک سلاح هسته‌ای واقعی است. همچنین، سیاستمداران ایرانی احتمالاً خواهد خواست هرگونه مذاکره آینده را از موضع قدرت دنبال کند.

در همین حال که فرانسه، آلمان و بریتانیا در واکنش به عدم پایبندی ایران به تعهدات هسته‌ای‌اش، به دنبال بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل به شیوه «ماشه» هستند، مجلس ایران در حال بررسی قانونی است که پیشنهاد خروج از پیمان منع اشاعه را مطرح می‌کند؛ گامی سرنوشت‌ساز که کره شمالی دو دهه پیش در مسیر دستیابی به بمب برداشت.

سیاستگذاران ایالات متحده هنوز هم می‌توانند کشورهایی را که در اندیشه دستیابی به سلاح هسته‌ای هستند، از این مسیر بازدارند. ستون‌های مهم سیاست منع اشاعه آمریکا حتی در سخت‌ترین روزهای جنگ سرد و پس از آن، پابرجا ماندند. پایبندی به معماری بازدارندگی گسترده آمریکا و تقویت آن می‌تواند به متحدان و شرکای واشنگتن در اروپا و آسیا اطمینان دهد که نیازی به پناه بردن به «چتر امنیتی» بمب هسته‌ای خود ندارند ـ اقدامی که می‌تواند آنان را در معرض خطر حملات جدی قرار دهد.

مقام‌های آمریکایی باید برای هر کشور در اندیشه اشاعه هسته‌ای، هزینه‌های دستیابی به بمب را روشن و برجسته کنند؛ از جمله قطع کمک‌های نظامی، توقف تجارت‌های مرتبط با فناوری هسته‌ای، اعمال تحریم‌ها و حتی تهدید به اقدام نظامی. مهم‌تر از همه، رهبران عالی‌رتبه باید به کارنامه چشمگیر پیمان منع اشاعه و رژیم عدم اشاعه احترام بگذارند و آن را به رسمیت بشناسند: اینکه تنها ۹ کشور دارای سلاح هسته‌ای هستند، نه ۲۵ کشوری که جان اف. کندی پیش‌بینی کرده بود، حاصل خوش‌شانسی نیست، بلکه نتیجه دهه‌ها توجه مستقیم در سطح ریاست‌جمهوری در دوران جنگ سرد است؛ زمانی که سیاست هسته‌ای بخشی از راهبرد کلان به شمار می‌رفت، نه یک حوزه تخصصی محدود و دیپلماسی قوی و پیوسته در زمینه عدم اشاعه در قلب دستگاه سیاست خارجی آمریکا قرار داشت.

بحران اعتماد و پیامدهای جنگ ۱۲ روزه

با این حال، ایالات متحده‌ای که تهدید می‌کند ۸۰ سال تجربه نسبتاً موفق در سیاست‌های عدم اشاعه را برهم بزند، در حال ایجاد انگیزه برای متحدان و دشمنان به طور یکسان است تا به دنبال «بیمه‌نامه هسته‌ای» خود باشند. جنگ ۱۲ روزه هیچ‌چیز از این تصور را از میان نبرد.

برای اشاعه‌گران احتمالی آینده، اعتماد به آمریکا برای اجرای توافقی مانند برجام ۲۰۱۵ شرطی باخت‌خورده به نظر می‌رسد. کیم جونگ ایل در نهایت به این نتیجه رسید که خطر معامله با ایالات متحده و سیستم آشفته سیاسی آن، ارزش منافع احتمالی را ندارد. پسرش نیز این دیدگاه را تشدید کرد. مقامات ایرانی شاید تصور می‌کردند که ترامپ در دوره دوم خود دیپلماسی را با جدیت بیشتری پیگیری خواهد کرد، همان‌گونه که رویکرد دولت او در بهار ۲۰۲۵ نسبت به ایران چنین نشانه‌ای می‌داد. اما این امید با نابودی تأسیسات کلیدی که ایران را از همیشه به آستانه سلاح نزدیک‌تر کرده بود، به شکلی ناگهانی پایان یافت.

حتی پس از این ضربه سخت، پیشرفت‌های فنی ایران، دانش انباشته‌شده و مقادیر قابل توجهی از مواد هسته‌ای که پیش‌تر ذخیره کرده بود، احتمالاً همچنان باقی مانده است. از این رو، تهران ممکن است بار دیگر با فرصتی برای بازآغاز مواجه شود؛ و اگر چنین شود، احتمال زیادی وجود دارد که این بار رویکرد کره شمالی را دنبال کند و تا رسیدن به بمب متوقف نشود. در این مسیر، ایران ممکن است راه خود را برای دستیابی به بیمه‌ای در برابر دوران جدید و آشفته هسته‌ای بیابد.

به شکلی پارادوکسیکال، اقدام نظامی واشنگتن علیه برنامه هسته‌ای ایران ممکن است روند حرکت اشاعه‌گران احتمالی به سوی بمب را تسریع، سخت‌تر و پنهان‌تر کرده باشد.

پیشنهاد ویژهسیاسی
شناسه : 531973
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *