چرا اسرائیل به دوحه حمله کرد؟

حمله اسرائیل به تیم رهبری حماس در قطر، نقطه عطفی در راهبرد جنگی تلآویو است که روابط منطقهای بهویژه با قطر و آمریکا را در موقعیتی شکننده قرار داده است.
جهان صنعت نیوز – حمله اسرائیل به مذاکرهکنندگان ارشد حماس در دوحه، نشاندهنده گذار از راهبرد مذاکرهمحور به هدفگذاری صریح برای نابودی کامل این گروه است؛ رویکردی که ضمن تضعیف امکان رسیدن به توافق آتشبس و آزادی گروگانها، پیامدهای سنگین دیپلماتیک برای تلآویو و واشنگتن دارد. اگرچه حمله از نظر نظامی تأثیر اندکی بر توان عملیاتی حماس در غزه دارد اما از منظر سیاسی، قطر را تحقیر کرده و روند میانجیگری را با تهدید جدی مواجه ساخته است. این اقدام همچنین تصویر آمریکا بهعنوان شریک قابلاعتماد در منطقه را مخدوش میکند و میتواند شکاف راهبردی میان سیاستهای نظامی اسرائیل و مسیر دیپلماتیک شرکای غربی را تشدید کند.
حمله به دوحه؛ اسرائیل در مسیر نابودی کامل دیپلماسی
حمله اسرائیل به تیم رهبری حماس در دوحه قطر که ظاهراً با هدف ترور مذاکرهکننده ارشد خلیل الحیّه و دیگران انجام شد، نشاندهنده تغییر قابلتوجهی در اهداف جنگی اسرائیل است. اسرائیل مسیر مذاکره را کنار گذاشته و نابودی بیقید و شرط حماس را در پیش گرفته است. حتی اگر این رویکرد هزینههای دیپلماتیک یا انسانی به همراه داشته باشد.
این حمله چشمانداز دستیابی به توافقی از طریق میانجیگری و احتمال بازگرداندن گروگانها بهصورت زنده را به خطر میاندازد. همچنین روابط با قطر را تضعیف کرده و سیاستهای آمریکا را در منطقهای که حضور نظامی و نفوذ دیپلماتیک واشنگتن در آن پیشاپیش تحت فشار است، پیچیدهتر میکند. از این منظر، این حمله بیش از آنکه ضربهای تاکتیکی به حماس باشد، بیانیهای راهبردی است که نشان میدهد اسرائیل قصد دارد میدان نبرد را گسترش دهد؛ حتی اگر این تصمیم به بهای از بین رفتن امید به آتشبس تمام شود و شرکای نزدیکش را با پیامدهای آن همراه کند.
تجربههای پیشین اسرائیل در ترور چهرههای حماس در کشورهای عربی نسبتاً دوست، نتایج معکوسی به دنبال داشتهاند؛ مسئلهای که در گذشته باعث احتیاط برنامهریزان اسرائیلی در انجام چنین حملاتی میشد. در سال ۱۹۹۷، اسرائیل در تلاش برای ترور خالد مشعل، رهبر حماس در امان ناکام ماند و دو عامل موساد دستگیر شدند. دولت اردن که در آن زمان یکی از تنها دو کشور عربی دارای توافق صلح با اسرائیل و شریک اطلاعاتی نزدیک آن بود، تهدید به قطع همکاری با اسرائیل کرد. اسرائیل که در وضعیت سختی قرار گرفته بود، برای جلب رضایت اردن، چندین زندانی برجسته حماس از جمله احمد یاسین، رهبر این گروه را آزاد کرد. در سال ۲۰۱۰، اسرائیل محمود المبحوح، فرمانده نظامی حماس را در دبی ترور کرد که با انتقادهای بینالمللی، از جمله از سوی امارات متحده عربی که کشوری نسبتاً دوست به شمار میرفت مواجه شد.
با این حال، پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، محاسبات ریسک اسرائیل بهطور اساسی تغییر کرد. بنیامین نتانیاهو با وجود لفاظیهای تند خود، در گذشته در استفاده از زور محتاط بود. اما پس از ۷ اکتبر، اسرائیل عملاً وارد جنگی منطقهای شد. افزون بر جنگ در غزه که تاکنون به کشته شدن بیش از ۶۴۰۰۰ فلسطینی انجامیده، اسرائیل به حزبالله در لبنان حمله کرده و همچنان عملیاتهای محدود در آنجا انجام میدهد؛ اهداف حوثیها در یمن را هدف قرار داده؛ دهها حمله هوایی در سوریه انجام داده و زیرساختها و اهداف مرتبط با برنامه هستهای ایران را بمباران کرده است.
حمله اخیر اسرائیل ظاهراً پاسخی است به تیراندازی دو فرد مسلح که گفته میشود اهل کرانه باختری بودند در ایستگاه اتوبوسی در اورشلیم، که منجر به کشته شدن شش نفر شد. با این حال، شواهد اندکی وجود دارد که نشان دهد این حمله تروریستی با هماهنگی رهبران حماس در خارج از کرانه باختری انجام شده باشد. در عوض، حمله اسرائیل به دوحه بار دیگر نشان میدهد که دولت نتانیاهو در حال دنبال کردن رویکردی صرفاً نظامی برای نابودی حماس است. بسیاری از نیروهای راستگرا که پایگاه اصلی حمایت نتانیاهو را تشکیل میدهند بر این باورند که تا زمانی که حماس بهطور کامل نابود نشود، اسرائیل در امنیت نخواهد بود و حملاتی مانند این به آنها نشان میدهد که اسرائیل در مسیر نابودی حماس عقبنشینی نخواهد کرد.
با این حال، حماس همچنان قدرتمندترین نیروی حاضر در غزه باقی مانده و نابودی کامل آن بعید به نظر میرسد. بخشی از این موضوع به حمایت باقیمانده فلسطینیها از این گروه برمیگردد، اما مشکل بزرگتر این است که دولت اسرائیل با ورود تشکیلات خودگردان فلسطینی به غزه یا جایگزینسازی حماس با یک نهاد فلسطینی دیگر مخالفت کرده است. در نتیجه حماس بهطور پیشفرض به قدرتمندترین بازیگر فلسطینی در نوار غزه تبدیل شده است. هرگاه حضور اسرائیل در بخشی از غزه کاهش مییابد، حماس دوباره ظهور میکند و این مسئله نیاز به نیروی نظامی بیشتر و تداوم طولانیتر عملیات نظامی برای سرکوب این گروه را بهدنبال دارد.
با وجود اهمیت سیاسی این حملات، تأثیر آنها بر وضعیت نظامی در صحنه نبرد غزه ناچیز خواهد بود. نیروهای حماس در غزه بهشدت غیرمتمرکز هستند و کشته شدن رهبران در نقطهای دوردست مانند دوحه، تأثیر معناداری بر عملیاتهای آنان نخواهد گذاشت. در واقع، خیلی پیش از ۷ اکتبر، قدرت درون حماس از رهبری خارجی به رهبران حاضر در غزه منتقل شده بود.
با این حال، این حمله تلاشها برای دستیابی به آتشبس را با مانع جدی مواجه میسازد. چنین حملهای پیامی غیرقابل چشمپوشی ارسال میکند: اینکه اسرائیل مذاکره را جدی نمیداند.
در نتیجه، یکی از اهداف اصلی اسرائیل یعنی بازگرداندن گروگانهای اسرائیلی اکنون دور از دسترستر از همیشه است. حماس حدود ۲۰ گروگان زنده و اجساد نزدیک به ۳۰ نفر دیگر (از جمله دو آمریکایی) که در اسارت جان باختهاند را در اختیار دارد. سرنوشت این گروگانها به آتشبس گره خورده بود و اکنون احتمال تحقق آن از همیشه کمتر شده است.
این حمله همچنین هدف عملیات زمینی تازه اسرائیل در غزه را روشنتر میکند. پیش از این حمله، یکی از فرضیهها این بود که تشدید عملیاتها تلاشی برای افزایش فشار بر حماس بهمنظور دستیابی به توافقی درباره گروگانهاست. اما حمله به دوحه نشان میدهد که هدف این عملیاتها نه واداشتن حماس به تغییر موضع در مذاکرات بلکه تضعیف قدرت عملیاتی و کنترل این گروه بر غزه است.
پیامدهای دیپلماتیک این حمله نیز قابلتوجهاند. انجام چنین حملهای در دوحه، توهینی آشکار به قطر محسوب میشود؛ کشوری که همراه با مصر یکی از مدافعان اصلی مذاکرات صلح در میان کشورهای عربی بوده است. تا پیش از این حمله، قطر در تلاش بود حماس را متقاعد به پذیرش پیشنهادهای آتشبس آمریکا کند.
با این حال، قطر از زمان ۷ اکتبر هدف انتقادهای شدید در داخل اسرائیل بوده است. قطر صدها میلیون دلار کمک مالی به غزه ارائه داده بود، زمانی که این منطقه تحت کنترل حماس بود. گرچه این کمکها با موافقت اسرائیل صورت میگرفت. پیش از ۷ اکتبر نتانیاهو بر این باور بود که تقویت حماس به تضعیف تشکیلات خودگردان فلسطینی میانجامد، و در نتیجه فلسطینیها بهطور کلی دچار تفرقه باقی میمانند. اما پس از ۷ اکتبر این محاسبات بهکلی کنار گذاشته شد.
اسرائیل پیش از انجام این حمله، ایالات متحده را در جریان قرار داده بود، که این موضوع منجر به ادعاهایی شد مبنی بر اینکه واشنگتن «چراغ سبز» برای این ترور نشان داده است. هرگونه همدستی آمریکا حتی اگر بیشتر در برداشت عمومی باشد تا واقعیت، میتواند برای سیاست خارجی واشنگتن در منطقه دردسرساز شود. علاوه بر نقشی که قطر در میانجیگری با حماس ایفا میکند، این کشور میزبان یکی از بزرگترین پایگاههای هوایی ایالات متحده در خاورمیانه است که برای حضور نظامی آمریکا در منطقه نقشی کلیدی دارد. پس از حمله، سخنگوی کاخ سفید اعلام کرد که قطر «یکی از متحدان نزدیک ایالات متحده است که با شجاعت و ریسکپذیری، در تلاش برای پیشبرد صلح با ما همکاری میکند» و تأکید کرد که این حمله «نه به نفع اهداف اسرائیل است و نه آمریکا». با این حال، اگر ایالات متحده از پیش در جریان این عملیات بوده و اسرائیل را از انجام آن بازنداشته باشد، اینطور به نظر میرسد که آمریکا حمله به قلمرو یکی از شرکای مهم منطقهایاش را تحمل کرده است.
تصمیم اسرائیل برای هدف قرار دادن مذاکرهکنندگان حماس در دوحه شکاف رو به گسترشی را میان راهبرد نظامی اسرائیل و مسیرهای دیپلماتیکی که شرکای آن دنبال میکنند، نمایان میسازد. برای ایالات متحده، این حمله روند تلاش برای بازگرداندن گروگانها را پیچیدهتر کرده، انگیزه قطر برای ادامه نقش میانجی را تضعیف میکند و سؤالاتی را درباره اعتبار و قابلاعتماد بودن واشنگتن نزد متحدان عرب خود مطرح میسازد. از اینرو، سیاستگذاران آمریکایی در ادامه باید بسنجند که آیا حمایت مستمر از چنین عملیاتهایی واقعاً به منافع اصلی آمریکا از جمله بازگرداندن گروگانها، ثبات منطقهای و حفظ شراکتهای کلیدی خدمت میکند یا اینکه رویکرد فعلی اسرائیل این گزینهها را محدودتر کرده و به تشدید چرخه خشونت در منطقه دامن میزند.
اخبار برگزیدهسیاسیلینک کوتاه :