دروغهای آمریکا درباره خاورمیانه؛ از توهم قدرت تا افول نفوذ

فارن افرز در گزارشی تحلیل کرد که سیاست خاورمیانهای آمریکا طی دههها بر پایه توهم، خودفریبی و دروغهای تکراری بنا شده و این امر نهتنها به ناکامیهای پیدرپی منجر شده بلکه نفوذ واشنگتن را در منطقه به شدت کاهش داده است.
جهان صنعت نیوز – آمریکا سالهاست در قبال خاورمیانه روایتهایی ارائه میدهد که کمتر با واقعیت سازگارند؛ از وعده صلح فلسطین و اسرائیل تا امید به دموکراسی در عراق، سوریه و افغانستان. این «خوشبینی ساختگی» و عادت به بیان دروغهای آشکار، از ادعای دوستی همزمان با اسرائیلیها و فلسطینیها گرفته تا پیشبینیهای غلط درباره تحولات منطقه، نهتنها بحرانها را حل نکرد بلکه آنها را تشدید کرد. امروز واشنگتن با نفوذی رو به افول، بیش از آنکه واقعاً بر روندها اثر بگذارد، تنها با کلمات و تکرار وعدههای توخالی سرپا مانده است؛ رفتاری که بهزعم بسیاری در خاورمیانه بیش از سیاستهای ترامپ یا بایدن، نماد ضعف و سردرگمی یک ابرقدرت است.
خاورمیانه در آینه شکستهای آمریکا؛ از توهم قدرت تا افول نفوذ
در طول جنگ غزه، مقامهای دولت ترامپ بارها وعده دادند که آتشبس «نزدیک است»، واشنگتن برای تحقق آن «شبانهروز تلاش میکند» و آمریکا به یک اندازه برای زندگی اسرائیلیها و فلسطینیها ارزش قائل است. در کنار این، سخن از عادیسازی قریبالوقوع روابط اسرائیل و عربستان و حرکت به سوی تشکیل کشور فلسطین شنیده میشد. اما واقعیت، کاملاً متفاوت بود: آتشبسها شکننده و کوتاهمدت بودند، اسرائیل بدون محدودیت از تسلیحات آمریکایی بهره میبرد و سعودیها بارها تأکید داشتند که عادیسازی بدون پیشرفت واقعی در تشکیل کشور فلسطین ممکن نیست. این تضاد آشکار میان گفتهها و واقعیت به مرور اعتماد بازیگران منطقهای به واشنگتن را از میان برد.
این نوع «خوشبینی ساختگی» منحصر به امروز نیست. آمریکا دهههاست که در قبال خاورمیانه میانجی بیطرفی معرفی میشود در حالی که عملاً جانب اسرائیل را گرفته است. «فرآیند صلح» بیشتر به ابزاری برای تثبیت وضع موجود بدل شد تا تغییر آن. همچنین، ادعاهای واشنگتن در حمایت از دموکراسی و حقوق بشر، بارها با حمایت عملی از رژیمهای خودکامه در منطقه در تضاد بوده است.
سیاستی بر پایه خطای محاسبه و خودفریبی
از کمپدیوید در سال ۲۰۰۰ تا انتخابات فلسطین در ۲۰۰۶، از ارزیابیهای اشتباه درباره آینده سوریه تا غافلگیری در برابر سقوط سریع کابل به دست طالبان یا حمله حماس در ۷ اکتبر، خطاهای آمریکا تکرار شدهاند. مسئله تنها اشتباه نیست، بلکه اصرار بر تکرار آنها بدون بازنگری جدی است. به تدریج، مرز میان توهم و دروغ محو شد و سیاستمداران آمریکایی جملاتی را تکرار میکنند که خود نیز میدانند کسی باور نمیکند.
برخلاف دروغهایی که ممکن است برای پیشبرد یک معامله یا جلوگیری از جنگ کارکرد داشته باشند، دروغهای واشنگتن در خاورمیانه کارکردی ندارند. این جملات بیپایه، نه اسرائیلیها را قانع میکند و نه فلسطینیها را. آنها بیشتر شبیه نوعی خوشخیالی اجباری هستند که به جای اعتراف به ضعف، واقعیت را میپوشانند.
به مرور که قدرت و نفوذ واقعی آمریکا کاهش یافته، واشنگتن برای جبران آن به «سر و صدا» متوسل شده است؛ بیانیههای امیدوارکنندهای که با واقعیت فاصله دارند. این در حالی است که «قدرت واقعی ساکت است.» و پرگویی آمریکا امروز بیش از آنکه نشانه نفوذ باشد، بیانگر نوعی درماندگی است.
تجربه تلخ جنگها و مداخلات
جنگهای عراق و افغانستان با صدها هزار کشته به شکست انجامیدند؛ سوریه به باتلاقی تبدیل شد که آمریکا نه توان پایاندادنش را داشت و نه قدرت پیروزی متحدانش را. در لیبی، سرنگونی قذافی به جنگ داخلی و موج مهاجرت انجامید. سیاست فشار حداکثری علیه ایران نیز به جای مهار، موجب جسورترشدن تهران شد. هر بار، واشنگتن شکست را با وعدهای تازه و بیانیهای خوشبینانه پنهان کرد.
جالب آنکه بخشی از رهبران عرب پس از شکست بایدن و بازگشت ترامپ، احساس آرامش کردند. آنها با وجود مخالفت با سیاستهایش، ترامپ را «بیپرده و بیریا» میدیدند؛ کسی که برخلاف دولتهای دیگر آمریکا ادعای دلسوزی برای فلسطینیها یا دفاع از دموکراسی نمیکرد. برای آنها، صراحت و حتی بدبینی آشکار بهتر از دروغهای آغشته به اخلاقگرایی بود.
دو جهان متفاوت؛ خیال و واقعیت
آمریکا سالها جهانی خیالی ساخته بود: جایی که تحریمها رفتار ایران را تغییر میدهند، آتشبسها پایدار میمانند، دولتهای میانهرو فلسطینی قدرت میگیرند و اسرائیل به عقبنشینیهای بزرگ تن میدهد. اما جهان واقعی پر از خشونت، بنبست و بیاعتمادی است؛ جایی که وعدههای واشنگتن بیشتر به پژواکی توخالی شبیهاند تا سیاستی مؤثر.
اخبار برگزیدهسیاسیلینک کوتاه :