xtrim

آینده غزه پس از آتش‌بس؛ آیا اسرائیل کنترل روند را از دست داده است؟

آینده غزه در وضعیت شکننده‌ای قرار دارد؛ اما در حالی که آتش‌بسِ موقتی برقرار مانده، به نظر می‌رسد اسرائیل نفوذ خود را بر روند آینده از دست داده است.

جهان صنعت نیوز، دلایل زیادی می‌توان برای شکست «توافق صلح ترامپ» برشمرد. مرحله نخست این طرح، آزادی گروگان‌های حماس و زندانیان اسرائیلی، عقب‌نشینی محدود نیروهای دفاعی اسرائیل و افزایش ورود کمک‌های بشردوستانه به غزه را شامل می‌شود. هرچند گروگان‌های زنده آزاد شده‌اند، اما همان‌طور که انتظار می‌رفت، حماس نتوانسته پیکر تمام جان‌باختگان را بیابد. کاروان‌های امدادی نیز باید از میان ویرانه‌هایی عبور کنند که هنوز پر از مهمات عمل‌نکرده است. در همین حال، حماس همچنان کنترل شهر غزه را در دست دارد و – باز هم طبق انتظار، در نبود نیروی قدرتمندتر – در حال تسویه‌حساب با نیروهای رقیب است. اگر این گروه بتواند سلاح‌های خود را حفظ کند، اسرائیل بهانه‌ای خواهد داشت تا نیروهایش را در منطقه نگه دارد و برای ازسرگیری درگیری‌ها آماده بماند.

به نوشته فایننشال تایمز، مصر در آرام‌سازی اوضاع غزه منافعی جدی دارد و در حال آماده‌سازی یک نیروی پلیس کوچک فلسطینی است (اسرائیل نسبت به نیروی بزرگ‌تر بی‌اعتماد است). اندونزی نیز ظاهراً آماده است سهم چشمگیری در این نیروی تثبیت‌کننده داشته باشد، هرچند احتمالاً خواستار قطعنامه‌ای از شورای امنیت سازمان ملل خواهد بود. از پاکستان و جمهوری آذربایجان هم به عنوان کشورهای احتمالی مشارکت‌کننده نام برده شده است. معمولاً توافق بر سر اندازه نیروها و ساختار فرماندهی و تدارکات چنین مأموریت‌هایی هفته‌ها یا حتی ماه‌ها زمان می‌برد، اما در این مورد، چنین زمانی در دسترس نیست؛ در غیر این صورت، هرج‌ومرج تازه اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

همانند همیشه، لفاظی‌های ترامپ اغراق‌آمیز است و جزئیات طرحش مبهم. و همانند همیشه، این تردید وجود دارد که حتی اگر در ابتدا دستاوردهایی حاصل شود، به‌محض کند شدن روند، ترامپ از موضوع خسته شده و به پروژه پرهیاهوی بعدی خود بپردازد. سابقه طرح‌های پیشین برای صلح پایدار در خاورمیانه چندان امیدوارکننده نیست.

اولین فشار واقعی به اسرائیل

اما این توافق، فارغ از آن‌که در نهایت به کجا بینجامد، در حال حاضر نقطه عطفی به شمار می‌رود؛ نه‌فقط به خاطر سرانجام احتمالی‌اش، بلکه به‌دلیل شیوه‌ای که حاصل شد. این روند تصویری روشن از تحولات دو سال گذشته در منطقه، اولویت‌های تازه ترامپ و از همه مهم‌تر، تغییر معادلات را نشان می‌دهد.

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، می‌توانست ماه‌ها پیش با ارائه طرحی موسوم به «روز بعد» به پیروزی ادعایی دست یابد. اما چنین نکرد، زیرا کابینه‌اش بر سر نحوه پایان دادن به جنگ به توافق نرسید، و از نظر سیاسی، ادامه جنگ آسان‌تر بود. او می‌توانست برای عملیات‌های نظامی جسورانه اجماع ایجاد کند، اما هرگونه حرکت دیپلماتیکی که مستلزم امتیازدهی به افکار عمومی بین‌المللی یا خواسته‌های فلسطینیان بود، تنها به شکاف داخلی می‌انجامید. در نهایت، ترامپ به‌جای او تصمیم گرفت – تصمیمی که باعث شد رئیس‌جمهور آمریکا با شادی، اعتبار توافق را به نام خود ثبت کند، در حالی که اگر روند فراتر از این گام‌های لرزان اولیه برود، اسرائیل کنترل اندکی بر آن خواهد داشت.

نتانیاهو اشتباهش را زمانی مرتکب شد که تصور کرد می‌تواند اعتراض‌ها به شدت عملیات اسرائیل را نادیده بگیرد، چون از حمایت آمریکا مطمئن بود. همین امر او را به‌شدت به حسن‌نیت ترامپ وابسته کرد؛ شخصیتی که به نوسانات شدید مشهور است. سرانجام، نتانیاهو بیش از حد بر تداوم حمایت رئیس‌جمهور حساب باز کرد. نقطه عطف در ۹ سپتامبر رقم خورد؛ زمانی که او دستور حمله‌ای را صادر کرد که هدفش نابودی بقایای رهبری سیاسی حماس در دوحه بود. این حمله ناموفق بود. اعضای حماس در آن جلسه درباره طرح آتش‌بس آمریکا که با مشارکت اسرائیل تهیه شده بود، گفت‌وگو می‌کردند. نقض حاکمیت قطر، این کشور را به خشم آورد و دوحه تهدید کرد نقش میانجی‌گر خود را کنار بگذارد. ترامپ مجبور شد میان اسرائیل و قطر یکی را انتخاب کند، و او قطر را برگزید.

تغییرات عمیق در خاورمیانه

برای درک چگونگی وقوع این رویداد، باید به شرایط کاملاً متفاوت دوران نخست ریاست‌جمهوری ترامپ بازگردیم. در سال ۲۰۱۷، مسئله فلسطین تا حد زیادی اهمیت خود را از دست داده بود، زیرا رهبری فلسطینی همچنان میان حماس در غزه و فتح در کرانه باختریِ اشغالی تقسیم شده بود؛ شکافی که اسرائیل از آن استقبال می‌کرد. برای بیشتر دولت‌های عرب، موضوع راهبردی فوری‌تر، ایران و متحدان منطقه‌ای آن – به‌ویژه حزب‌الله لبنان – بود.

در آن زمان، بزرگ‌ترین و خونین‌ترین درگیری منطقه، جنگ داخلی سوریه بود. ایران و حزب‌الله برای حفظ حکومت بشار اسد می‌جنگیدند، تا زمانی که نیروی هوایی روسیه به کمکشان آمد و ورق جنگ را به سود دمشق برگرداند. اسد در قدرت ماند. باراک اوباما، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، تمایل داشت از خاورمیانه فاصله بگیرد و تمرکز خود را بر منطقه هند-اقیانوس آرام بگذارد. او از مداخله در جنگ سوریه خودداری کرد، اما زمانی که داعش (میراث‌دار القاعده) از سوریه به سوی بغداد پیشروی کرد، ناچار شد نیروهای آمریکایی را به عراق بازگرداند. برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به قدرتی هسته‌ای، در سال ۲۰۱۵ با تهران توافقی امضا کرد.

ایران آمریکا ظریف جان کری

در این مسیر، اوباما نه‌تنها با اسرائیل، بلکه با عربستان سعودی و دیگر کشورهای عرب خلیج فارس نیز درگیر شد. این کشورها به تهران اعتماد نداشتند و نگران بودند منابع مالی آزادشده در پی این توافق، به گسترش فعالیت‌های منطقه‌ای ایران دامن بزند.

اوباما با حکومت اقتدارگرای عربستان سعودی میانه‌ خوبی نداشت و از آن با نوعی بیزاری یاد می‌کرد. در مقابل، ترامپ مجذوب ثروت و قدرت این کشور بود و ریاض را به‌عنوان نخستین مقصد سفر خارجی خود در سال ۲۰۱۷ برگزید. او در ادامه، توافق هسته‌ای با ایران را کنار گذاشت و مدعی شد که می‌تواند با اعمال موجی از تحریم‌ها، به توافقی «بهتر» دست یابد. نتیجه، درست برعکس آن بود: ایران غنی‌سازی اورانیوم را در سطحی بالاتر از گذشته ادامه داد و فشار تحریم‌های اقتصادیِ مضاعف، حملات به نفتکش‌ها و تأسیسات نفتی – از جمله در خاک عربستان – شدت یافت.

در ژانویه ۲۰۲۰، پس از کشته شدن یک پیمانکار آمریکایی به‌دست گروه‌های عراقی، ترامپ دستور ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و معمار شبکه منطقه‌ای جمهوری اسلامی، را صادر کرد. هم‌زمان، تصور تهدید مشترک سبب شد برخی دولت‌های عرب و مسلمان روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل را برقرار کنند – هرچند این توافق‌ها عمدتاً جنبه معاملاتی داشت. این روند به «توافق‌های ابراهیم» مشهور شد که عمدتاً توسط داماد ترامپ، جرد کوشنر، تنظیم شده بود و به‌عنوان مهم‌ترین دستاورد سیاست خارجی دولت اول ترامپ شناخته شد.

از سال ۲۰۲۱، جو بایدن کوشید دامنه توافق‌های ابراهیم را به عربستان گسترش دهد و هم‌زمان توافق هسته‌ای با ایران را احیا کند، اما پیشرفت چندانی حاصل نشد. عقب‌نشینی ناگهانی آمریکا از افغانستان در تابستان ۲۰۲۱ تصویری از ضعف به‌جا گذاشت و سپس تمرکز دولت بایدن به جنگ روسیه و اوکراین معطوف شد. توافق میان عربستان و اسرائیل، که با وعده فروش تسلیحات آمریکایی تسهیل می‌شد، در آستانه تحقق بود اما با حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ از هم پاشید.

از آن پس، همه‌چیز تحت‌الشعاع نبردها و بحران انسانی فزاینده در غزه قرار گرفت. بایدن بارها از نتانیاهو ابراز نارضایتی کرد، اما نتوانست بر شدت بی‌وقفه عملیات اسرائیل تأثیری بگذارد. متحدان راست‌گرای نتانیاهو در ائتلاف حاکم، شکست نظامی حماس را بر بازگرداندن گروگان‌ها ترجیح دادند. در حالی‌که حماس آسیب‌پذیر شده بود اما نابودی‌اش ممکن نبود، اصرار بر «ریشه‌کن کردن» آن، عملاً به راهبردی برای تداوم جنگ بی‌انتها بدل شد. کافی بود حماس به‌عنوان نمادی از «مقاومت» باقی بماند تا با تکیه بر خشم بین‌المللی از رفتار اسرائیل، به آتش‌بس امیدوار بماند.

جبهه حمایتی

ایران خود را رهبر جبهه ضدصهیونیستی می‌دید، اما عملاً در غزه کار چندانی از دستش برنمی‌آمد. حزب‌الله لبنان برای پیوستن به جنگ ترغیب شده بود، اما این گروه از ورود به جنگی تمام‌عیار پرهیز داشت. با این حال، در سپتامبر ۲۰۲۴، زمانی که اسرائیل ناگهان دامنه عملیاتش را گسترش داد و با رویکردی بی‌رحمانه از ترورهای هدفمند – ازجمله انفجار دستگاه‌های بی‌سیم – استفاده کرد، حزب‌الله غافلگیر شد. اسرائیل سپس رهبران حزب‌الله را ترور کرد. پس از چند هفته نبرد سنگین، حزب‌الله ناگزیر به پذیرش آتش‌بس شد.

در آوریل ۲۰۲۴، پس از آنکه اسرائیل دو سردار ایرانی را در کنسولگری ایران در دمشق ترور کرد، تهران حملاتی موشکی علیه اسرائیل انجام داد. اما در اول اکتبر همان سال، در حالی‌که تهران هنوز از ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس، در تهران (در ژوئیه گذشته) خشمگین بود و نصرالله نیز ترور شده بود، بار دیگر به سوی اسرائیل موشک پرتاب کرد که این‌بار خسارات بیشتری برجای گذاشت. اسرائیل هم با حملات محدود علیه سامانه‌های پدافندی ایران پاسخ داد.

سپس، شورشیان مورد حمایت ترکیه در دسامبر همان سال علیه نیروهای بشار اسد پیشروی کردند و رژیم او در عرض چند روز فروپاشید. نه ایران و نه حتی روسیه توان دخالت مؤثر نداشتند. به‌ناگاه، «محور مقاومت» یک حلقه مهم خود را از دست داد. این تحولات تغییری چشمگیر در توازن قوا در منطقه رقم زد.

انقلاب سوریه

در حالی‌که ترامپ خود را برای مراسم تحلیف آماده می‌کرد، توافق آتش‌بسی میان اسرائیل و حماس، با میانجی‌گری نماینده او، استیو ویتکاف، به دست آمد. بدین‌ترتیب، رئیس‌جمهور آمریکا دومین دوره ریاست خود را در فضایی آغاز کرد که ظاهراً نشانه‌هایی از آرامش داشت. او بار دیگر برای نخستین سفر خارجی‌اش منطقه خلیج فارس را برگزید؛ قلمرویی که برایش آشنا و خوشایند بود و خانواده‌اش نیز در آنجا روابط تجاری داشتند. این‌بار مقصدش قطر بود؛ کشوری که در سال ۲۰۱۷ از سفر به آن اجتناب کرده بود. ترامپ در دوحه، سرمایه‌گذاری‌های کلانی را تضمین کرد و حتی یک هواپیما هدیه گرفت.

در حالی‌که موقعیت ایران آسیب دیده بود، کشورهای نفت‌خیز خلیج فارس در مسیر صعودی بودند. قطر به‌عنوان میانجی جایگاه ویژه‌ای برای خود تثبیت کرده و با میزبانی هم‌زمان از حماس و پایگاه نظامی آمریکا، عمل‌گرایی خود را نشان داده بود. در بیشتر دوران نخست ریاست ترامپ، قطر با امارات و عربستان در اختلاف بود. امارات و بحرین به توافق‌های ابراهیم پیوسته بودند؛ اما قطر و عربستان نه. این توافق‌ها در جریان جنگ غزه نیز دوام آوردند. هیچ کشور عربی روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع نکرد، هرچند در ماه‌های اخیر فشارها در این روابط افزایش یافته بود.

در ماه مارس گذشته، نتانیاهو دریافت که اگر آتش‌بس ادامه یابد و ارتش اسرائیل از غزه خارج شود، در حالی‌که حماس همچنان در آنجا حضور دارد، ائتلاف حاکم او احتمالاً فروخواهد پاشید. بنابراین، بهانه‌ای یافت تا روند را متوقف کند. وضعیت غزه که پیش‌تر هم فاجعه‌بار بود، با محاصره کامل به جهنمی واقعی بدل شد. طرح توزیع کمک‌ها که با حمایت اسرائیل و آمریکا و به‌منظور کنار گذاشتن سازمان‌های بین‌المللیِ متهم شده به «جانبداری از حماس» طراحی شده بود، آن‌چنان ناکارآمد بود که، همراه با محاصره، به قحطی در داخل نوار غزه انجامید. در حالی‌که همه سرزنش‌ها متوجه اسرائیل بود، حماس دلیلی برای دادن امتیازات بزرگ به‌منظور دستیابی به آتش‌بس جدید نمی‌دید. تلاش‌های ویتکاف برای احیای روند صلح به جایی نرسید و ترامپ نیز دیگر علاقه‌ای به ادامه آن نشان نداد.

معامله با ایران

با این حال، غریزه معامله‌گری ترامپ هنوز فعال بود. او استیو ویتکاف را تشویق کرد تا بررسی کند آیا می‌توان به‌جای توافق با حماس، با ایران به توافقی جدید رسید یا نه. پس از رویدادهای سال گذشته، ایران سیگنال داد که آماده مذاکره است، به شرط آن‌که مجبور نباشند به‌طور کامل از توان غنی‌سازی خود صرف‌نظر کنند. ویتکاف مایل به توافق بود، اما فشار اسرائیل و کنگره آمریکا منجر به پیشنهادی شد که در عمل ایران را ملزم می‌کرد برنامه غنی‌سازی را کنار بگذارد. در ۱۷ ژوئن، پیش از آن‌که تهران فرصت رد این طرح را پیدا کند، اسرائیل تصمیم گرفت تمام امکان توافق را از بین ببرد و حملاتی را علیه فرماندهی نظامی ایران، سامانه‌های پدافندی و تأسیسات هسته‌ای این کشور انجام داد.

ترامپ نیز در این عملیات مشارکت کرد و از بمب‌های سنگرشکن آمریکایی برای هدف قرار دادن تأسیسات غنی‌سازی حفاظت‌شده استفاده نمود. اما سپس به‌طور ناگهانی دستور توقف عملیات را صادر کرد و اعلام کرد که «کار تمام شده است». نتانیاهو از این تصمیم راضی نبود، چون ترجیح می‌داد عملیات ادامه یابد. این روال همیشگیِ روابط دو طرف بود: ترامپ از اسرائیل حمایت می‌کرد، اما تنها تا جایی که خودش صلاح می‌دید. او علاقه‌ای به جنگ‌های بی‌پایانِ خودساخته نداشت.

در همین حال، اسرائیل به‌تدریج به‌دلیل نحوه پیشبرد جنگ و لفاظی‌های راست‌گرایان درباره اخراج فلسطینیان از غزه و الحاق کرانه باختریِ اشغالی، در انزوا فرو می‌رفت. مخالفت جهانی با سیاست‌های اسرائیل شدت گرفته بود. دولت‌های اروپایی، از جمله فرانسه و بریتانیا، تصمیم گرفتند کشور فلسطین را به‌رسمیت بشناسند؛ اقدامی عمدتاً نمادین. دولت ترامپ با این تصمیم به‌شدت مخالف بود، که این امر برای نتانیاهو مایه آسودگی بود، اما درعین‌حال نشان داد اسرائیل تا چه اندازه در صحنه جهانی تنها شده است. حتی در داخل آمریکا نیز حمایت سنتی از اسرائیل، به‌ویژه در میان نسل جوان، رو به کاهش بود. اسرائیل همچنان می‌پنداشت می‌تواند بدون پاسخ‌گویی عمل کند، اما این صرفاً به لطف پشتیبانی ترامپ بود.

حمله به قطر و تشدید فشار

به همین دلیل بود که حمله اسرائیل به دوحه اشتباهی بزرگ از آب درآمد. امید تل‌آویو این بود که با یک حمله دقیق، بتواند بقایای رهبری سیاسی حماس را از میان ببرد – اقدامی که در عمل به معنای نابودی توافق آتش‌بسِ در حال شکل‌گیری، به میانجی‌گری ویتکاف و کوشنر نیز بود. شکست این حمله باعث شد رهبران حماس زنده بمانند و روند صلح جان تازه‌ای بگیرد. قطر از این حمله به‌شدت خشمگین شد، و به تبع آن، ترامپ نیز عصبانی شد. رنج مردم فلسطین یک چیز بود، اما تحقیر شدن دوستانش چیز دیگری. او تمام تلاش خود را کرد تا نشان دهد در طرح اسرائیل نقشی نداشته و قول داد اجازه ندهد چنین حمله‌ای تکرار شود.

ترامپ اکنون نه‌تنها خواهان آتش‌بس، بلکه به‌دنبال یک طرح بلندپروازانه‌تر برای «روز بعد» بود تا مسئله را برای همیشه حل‌وفصل کند. او به‌خوبی می‌دانست برای موفقیت باید کشورهای عرب را همراه سازد، و این به‌ناچار مستلزم توجه جدی‌تر به مسئله فلسطین بود. در طرح جدید باید تضمین می‌شد که هیچ جابه‌جایی اجباری فلسطینیان صورت نگیرد، غزه اشغال نشود، کرانه باختری ضمیمه نگردد و دست‌کم امکان تشکیل یک دولت فلسطینی وجود داشته باشد.

پیش از انتشار رسمی طرح، نتانیاهو توانست برخی از عبارات مربوط به خلع سلاح حماس و عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی را تغییر دهد (که شاید در آینده برایش بهانه‌هایی برای حفظ ارتش اسرائیل در منطقه فراهم کند)، اما نتوانست جهت‌گیری کلی طرح را عوض کند. تنها امتیازی که گرفت این بود که ترامپ به‌صورت علنی از مخالفت شخصی او با ایده دولت فلسطینی یاد کند. ترامپ نه‌تنها او را وادار به امضای توافق کرد، بلکه مجبورش ساخت با نخست‌وزیر قطر تماس گرفته و عذرخواهی کند – گفت‌وگویی ناخوشایند که در رسانه‌ها بازتاب یافت. چون همه می‌دانستند او تحت فشار وادار به پذیرش شده، نتانیاهو نتوانست آزادی گروگان‌ها را به‌عنوان پیروزی شخصی خود جلوه دهد؛ در حالی‌که تشویق‌ها نصیب ترامپ شد و هو کردن‌ها سهم او.

مجموعه‌ای از «اگر»های بزرگ

اکنون همه می‌دانند این روند چقدر شکننده است و چه آسان می‌تواند فروبپاشد، اما شاید بتوان برای لحظه‌ای به چشم‌اندازی خوش‌بینانه‌تر اندیشید. نخستین گام‌ها همواره دشوارترین‌اند. دولت‌های عربی و ترکیه وعده داده‌اند تا زمانی که ترامپ بتواند اسرائیل را مهار کند، بر اجرای تعهدات از سوی حماس نظارت داشته باشند. ممکن است بزرگ‌ترین چالش او نه غزه، بلکه فشار فزاینده بر سر وضعیت کرانه باختری باشد.

اگر نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده اوضاع با موفقیت مستقر شود؛ اگر توان نظامی برجسته حماس مهار شود؛ اگر نهاد انتقالی بتواند زندگی در غزه را از فلاکت کنونی نجات دهد؛ اگر منابع به‌جای صرف در تونل‌ها و موشک‌ها، برای بهبود زندگی مردم هزینه شود؛ اگر محاصر چند دهه‌ای اسرائیل بر سرزمین‌های فلسطینی رفع شود و اگر تشکیلات خودگردان فلسطین بتواند اصلاحات وعده‌داده‌شده را عملی سازد – مجموعه‌ای از «اگر»های بزرگ – در طول زمان، بذرهای شکل‌گیری یک دولت نوپای فلسطینی کاشته خواهد شد. اسرائیل در آن زمان کار چندانی از دستش برنخواهد آمد. با تشکیل ائتلافی کمتر راست‌گرا، شاید حتی ناچار شود منطق احترام به خواسته‌های فلسطینیان در کرانه باختری را بپذیرد (باز هم «اگر»های بزرگ).

منبع: اکوایران

سیاسی
شناسه : 541218
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *