مارشال و تولد نظم لیبرال؛ وقتی اقتصاد، سیاست را بازتعریف کرد

طرح مارشال، ابتکار آمریکا برای بازسازی اروپا پس از جنگ جهانی دوم، نهتنها اقتصاد و زیرساختهای ویرانشده قاره را احیا کرد، بلکه زمینهساز شکلگیری نظم نوین اقتصادی و سیاسی جهان شد.
جهان صنعت نیوز – سال ۱۹۴۵ برای جهان نقطهای از پایان و آغاز بود؛ پایان جنگی ویرانگر که اقتصاد و زیرساختهای اروپا را به خاکستر بدل کرد و آغاز نظمی نو که باید بر ویرانههای آن بنا میشد. قارهای که زمانی موتور صنعت و تجارت جهانی بود، در آستانه فروپاشی کامل قرار داشت. میلیونها نفر بیخانمان، شبکههای تولید از هم گسسته، بدهیهای سنگین و کمبود مواد غذایی، چهره اروپا را به تصویری از نابسامانی بدل کرده بود. در چنین فضایی، خطر گسترش فقر و کمونیسم، دغدغه اصلی سیاستگذاران غربی بود.
ایالات متحده که در پایان جنگ با اقتصادی قدرتمند و باثبات از میدان بیرون آمده بود، به تدریج دریافت که ثبات خودش به پایداری اقتصاد اروپا گره خورده است. از همین نقطه، ایدهای شکل گرفت که بعدها با نام «طرح مارشال» به یکی از مهمترین پروژههای بازسازی اقتصادی قرن بیستم بدل شد. هدف این طرح نه صرفاً کمک مالی، بلکه بازسازی ظرفیت تولید، تجارت آزاد و نظم اقتصادی لیبرال بود که بتواند از بازگشت بحرانهای دهه ۱۹۳۰ جلوگیری کند.
منطق اقتصادی طرح مارشال
ایده طرح مارشال در ۱۹۴۷ توسط جرج مارشال، وزیر خارجه وقت آمریکا، مطرح شد. او در سخنرانی معروف خود در دانشگاه هاروارد اعلام کرد که بازسازی اروپا مستلزم یک برنامه جامع همکاری اقتصادی است، نه صرفاً کمکهای موردی. پشت این سخن، درکی عمیق از چرخه اقتصاد جهانی نهفته بود؛ رکود در اروپا، تقاضا برای صادرات آمریکا را کاهش میداد و در نهایت به ضرر تولیدکنندگان آمریکایی تمام میشد. بنابراین، این طرح بهنوعی سرمایهگذاری متقابل در ثبات جهانی محسوب میشد. منطق اقتصادی طرح، بر سه ستون استوار بود:
- تأمین منابع مالی برای واردات کالاهای اساسی و مواد اولیه،
- ایجاد سازوکار نهادی برای هماهنگی سیاستهای اقتصادی کشورهای اروپایی،
- تشویق به همکاری منطقهای برای بازگشت تجارت آزاد.
در عمل، این طرح از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۲ نزدیک به ۱۳ میلیارد دلار (معادل حدود ۱۵۰ میلیارد دلار امروزی) به شانزده کشور اروپایی اختصاص داد. اما تأثیر واقعی آن تنها در اعداد و ارقام خلاصه نمیشد؛ مهمتر از پول، بازسازی اعتماد و انتظارات مثبت در اقتصاد بود. در فضایی که ناامیدی غالب بود، تزریق سرمایه خارجی توانست انتظارات مصرفکنندگان و سرمایهگذاران را به سمت آیندهای باثباتتر هدایت کند.
یکی از نقاط قوت طرح مارشال، در طراحی آن نهفته بود. برخلاف برنامههای کمکرسانی گذشته، این طرح مبتنی بر مالکیت مشترک بود؛ یعنی کشورهای دریافتکننده خود باید برنامه بازسازیشان را تدوین میکردند و آمریکا نقش هماهنگکننده و ناظر داشت. برای اجرای مؤثر، سازمانی به نام سازمان همکاری اقتصادی اروپا (OEEC) تأسیس شد که بعدها پایهگذار سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) شد.
این سازمان نهتنها جریان منابع را مدیریت میکرد بلکه بستر گفتوگوی سیاستی میان دولتها را فراهم آورد. از دل همین همکاریهای اقتصادی، اعتماد سیاسی نیز جوانه زد. دولتهای اروپایی که تا دیروز در جنگ با یکدیگر بودند، اکنون در چارچوب نهادی مشترک برای توسعه اقتصادی میکوشیدند. در واقع، طرح مارشال نخستین تجربه موفق حکمرانی اقتصادی چندجانبه پس از جنگ بود و بعدها الگوی شکلگیری نهادهایی چون بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول شد.
پیامدهای اقتصادی و اجتماعی
اثرگذاری طرح مارشال را نمیتوان صرفاً در شاخصهای رشد یا تولید ناخالص داخلی سنجید، اما اعداد نیز گویای تغییرند. در سالهای اجرای طرح، تولید صنعتی اروپا حدود ۳۵ درصد افزایش یافت، تجارت داخلی رشد چشمگیر داشت و تورم تا حد قابلتوجهی مهار شد. در فرانسه، تولید فولاد و زغالسنگ از نصف سطح پیش از جنگ به ظرفیت کامل رسید. در آلمان غربی، اصلاحات پولی و تزریق سرمایه خارجی موجب جهش در بهرهوری شد.
در کنار جنبههای اقتصادی، این طرح پیامدهای اجتماعی مهمی نیز داشت. سرمایهگذاری در بازسازی زیرساختها، مسکن و آموزش، موجب ایجاد میلیونها شغل شد و حس پایان بحران را در میان شهروندان اروپایی تقویت کرد. به همین دلیل، بسیاری از مورخان اقتصادی معتقدند که مارشال نهتنها قارهای ویران را نجات داد، بلکه پایههای طبقه متوسط مدرن اروپا را بنا نهاد.
از منظر سیاسی نیز طرح مارشال به ابزاری برای محدود کردن نفوذ شوروی بدل شد. در شرایطی که کشورهای اروپای شرقی از حضور در طرح منع شده بودند، شکاف شرق و غرب عمق بیشتری یافت و جنگ سرد به مرحله جدیدی وارد شد. با این حال، همین جدایی باعث انسجام بیشتر کشورهای غربی و در نهایت شکلگیری نهادهایی چون ناتو شد که ثبات ژئوپلیتیکی اروپا را تضمین کرد.
درسهای تاریخی برای امروز
طرح مارشال بیش از هر چیز نشان داد که اقتصاد و سیاست در خلأ از یکدیگر عمل نمیکنند. کمک مالی هنگامی مؤثر است که در چارچوب نهادهای قابلاعتماد، شفافیت و برنامهریزی ملی قرار گیرد. آنچه اروپا را از بحران بیرون کشید، نه صرف تزریق پول بلکه همسویی اهداف اقتصادی با انگیزههای سیاسی و اجتماعی بود.
درسی که از این تجربه میتوان گرفت، اهمیت اعتماد نهادی، همکاری منطقهای و دید بلندمدت در سیاستگذاری است. کشورهای اروپایی با پذیرش اصلاحات ساختاری و همکاری متقابل، توانستند از اقتصادهای ورشکسته به موتور رشد جهانی بدل شوند.
طرح مارشال نشان داد که بازسازی تنها در سایه پیوستگی بینالمللی و هماهنگی نهادی ممکن است. از این منظر، میتوان گفت که این طرح نه فقط یک برنامه اقتصادی، بلکه نقطه آغاز نظم نوین جهانی پس از جنگ بود؛ نظمی که بر مبنای تجارت آزاد، همکاری چندجانبه و اعتماد متقابل شکل گرفت.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانلینک کوتاه :