پارادوکس جهانیسازی نوین؛ چگونه کشورها از درون وابستگی به استقلال میرسند؟

در جهانی که مرزهای اقتصادی روزبهروز کمرنگتر میشوند و قدرتهای بزرگ، قواعد بازی را به دلخواه خود بازنویسی میکنند، کشورها برای حفظ استقلال خود دیگر نمیتوانند صرفاً به درونگرایی تکیه کنند. استقلال در جهان امروز، برخلاف گذشته، از دل ادغام و تنوع روابط خارجی به دست میآید، نه از انزوا.
جهان صنعت نیوز – کاخ ریاستجمهوری برزیل که با ستونهای سفید و انعکاس آرام در آب طراحی شده، نمادی از قدرت آرام و اقتدار ملی است. اما زیر این آرامش، لرزشی پنهان وجود دارد. سال ۲۰۲۳، جمعیتی خشمگین و الهامگرفته از جریانهای راستگرای افراطی به درون آن هجوم بردند و نشان دادند که تهدیدها تنها از بیرون نمیآیند، بلکه میتوانند از دل جامعه نیز برخیزند.
چند ماه بعد، آمریکا با اعمال تعرفه ۵۰ درصدی بر کالاهای برزیلی، بار دیگر نشان داد که چطور تصمیم یک قدرت جهانی میتواند بهراحتی در سیاست داخلی یک کشور دیگر دخالت کند. در جهانی که قواعد تجارت و دیپلماسی تابع خشم یا مصلحت یک ابرقدرت است، کشورها برای حفظ استقلال، باید به جای فاصله گرفتن از جهان، خود را در شبکهای از وابستگیهای متقابل ایمن کنند.
جهانیسازی؛ از تهدید استقلال تا ابزار بقا
در قرن بیستم، بحث میان اقتصاددانان درباره رابطه جهانیسازی و استقلال ملی همواره داغ بود. جان مینارد کینز در دهه ۱۹۳۰، در اوج بحران جهانی، استدلال کرد که کشورها باید تا حدی از اقتصاد جهانی فاصله بگیرند تا بتوانند بر سرنوشت خود مسلط باشند. از نگاه او، هرچه جهان بازتر میشد، آزادی سیاستگذاری داخلی کاهش مییافت.
دههها بعد، دَنی رودریک، اقتصاددان دانشگاه هاروارد، این ایده را در قالب «سهضلعی سیاسی اقتصاد جهانی» بازآفرینی کرد: هیچ کشوری نمیتواند همزمان از سه هدف ادغام اقتصادی، دموکراسی و استقلال کامل سیاسی برخوردار باشد. با عمیقتر شدن قواعد جهانی، آزادی دولتها در سیاستگذاری محدود میشود.
اما تاریخ نشان داده است که جهانیسازی الزاماً به معنای از دست رفتن استقلال نیست. گاه، قواعد مشترک میتوانند سپر دفاعی در برابر فشار خارجی باشند.
درسهای یک اقتصاددان تبعیدی
در دههی ۱۹۴۰، اقتصاددانی به نام آلبرت هیرشمن که از آلمان نازی گریخته بود، نظری متفاوت مطرح کرد. او مشاهده کرده بود که رژیمهای اقتدارگرا از تجارت به عنوان ابزار سلطه بر همسایگان خود استفاده میکنند. از نگاه او، خطر نه در تجارت، بلکه در وابستگی یکجانبه نهفته است.
هیرشمن باور داشت استقلال واقعی از تنوع روابط میآید؛ هر کشوری که تنها به یک شریک عمده تکیه کند، در برابر فشارهای سیاسی و اقتصادی آسیبپذیر میشود. در جهانی که یک قدرت مسلط میتواند از تجارت به عنوان ابزار اجبار استفاده کند، تنها راه حفظ استقلال، گسترش ارتباطات و پیوند با شرکای متعدد است. این ایده امروز دوباره زنده شده است.
جهان ترامپی و زوال چندجانبهگرایی
در سالهای اخیر، نظم تجارت جهانی بیش از هر زمان دیگری دستخوش بیثباتی شده است. قدرتهای بزرگ، دیگر به قواعد چندجانبه وفادار نیستند. دولت آمریکا، با نادیده گرفتن اصل بنیادین عدم تبعیض در تجارت جهانی، از تعرفهها بهعنوان سلاح سیاسی استفاده میکند. کشورهایی چون هند بهخاطر خرید نفت از روسیه، کانادا به دلیل سیاستهای مالیاتی دیجیتال، اتحادیه اروپا بهخاطر استانداردهای ایمنی غذایی و حتی برزیل به سبب پیگرد قضایی رئیسجمهور سابقش، همگی هدف فشارهای تجاری آمریکا قرار گرفتهاند.
در چنین جهانی، انزوا خطرناکتر از ادغام است. هر کشوری که تنها بماند، در برابر این امواج فشار بیدفاع خواهد بود.
برزیل سالها به نظام چندجانبه تجارت جهانی، بهویژه سازمان تجارت جهانی، اعتماد داشت. این کشور یکی از فعالترین اعضای شاکی در نظام داوری سازمان تجارت جهانی بود و پس از آمریکا، اتحادیه اروپا و کانادا، بیشترین شکایتها را ثبت کرده بود. اما در جهانی که نهادهای بینالمللی قدرت خود را از دست دادهاند، برزیل دریافت که دیگر نمیتواند تنها بر قانون تکیه کند. مشاور ارشد سیاست خارجی دولت برزیل، سلسو آموریم، این تغییر رویکرد را چنین توصیف میکند: «در جهانی که قدرتهای بزرگ خودسرانه عمل میکنند، تنها واکسن در برابر رفتارهای یکجانبه، افزایش پیوند با کشورهای بیشتر است.» برزیل اکنون بهجای انزوا، در مسیر تنوعبخشی به روابط تجاری و تعهد به قواعد مشترک گام برداشته است.
لولا داسیلوا، رئیسجمهور کنونی برزیل، زمانی از مخالفان سرسخت جهانیسازی بود. او در نخستین دوره ریاست خود در دهه ۲۰۰۰، با وضع تعرفه بر ماشینآلات صنعتی و کالاهای مصرفی و اعطای وامهای یارانهای به صنایع داخلی، سیاستی ملیگرایانه در پیش گرفت. اما امروز، همان رهبر قدیمی به یکی از مدافعان پرشور تجارت آزاد بدل شده است. لولا با درک تغییر موازنه جهانی، به سرعت در حال پیوند دادن اقتصاد برزیل به زنجیرههای جهانی است. این کشور در سالهای اخیر چند توافقنامه تجارت آزاد امضا کرده یا در حال نهایی کردن آنهاست. توافق با انجمن تجارت آزاد اروپا (EFTA)، مذاکرات نهایی با امارات متحده عربی، گفتوگو با کانادا، هند، ژاپن و مکزیک و مهمتر از همه، پس از ۲۵ سال انتظار، پیمان میان اتحادیه اروپا و بلوک مرکوسور (به رهبری برزیل) به آستانه تصویب رسیده است.
این توافقها تنها دسترسی به بازارهای جدید نیستند؛ بلکه در عمل ابزار اصلاحات نهادی در داخل کشورها نیز محسوب میشوند. پیمان مرکوسور – اتحادیه اروپا برزیل را موظف میکند تا قراردادهای دولتی خود را برای شرکتهای خارجی باز کند، مالیاتهای صادراتی را حذف کند و استانداردهای زیستمحیطی و کار را با معیارهای اتحادیه اروپا همسو سازد. چنین قیدهایی در نگاه اول محدودکننده به نظر میرسند، اما در واقع نوعی بیمه نهادی در برابر خودکامگی و بیثباتی سیاسی هستند. وقتی قواعد مشترک پذیرفته میشود، هیچ قدرتی چه داخلی و چه خارجی، بهتنهایی قادر به تغییر مسیر کشور نخواهد بود.
استقلال از راه ادغام
پدیدهای که از برزیل آغاز شده، بهسرعت در میان کشورهای دیگر در حال گسترش است. کشورهایی مانند هند، اندونزی و مکزیک نیز به این نتیجه رسیدهاند که برای حفظ آزادی عمل در برابر قدرتهای بزرگ، باید بیشتر به نظم جهانی متصل شوند، نه کمتر. به بیان دیگر، جهانیسازی دیگر تهدیدی برای حاکمیت نیست، بلکه سپر محافظ آن شده است. در جهانی که رهبران سیاسی از قواعد چندجانبه عدول میکنند، کشورها برای بقا چارهای جز پیوستن به شبکهای از توافقات چندجانبه و تعهد به نظم قراردادی ندارند.
شاید بزرگترین تناقض دوران جدید این باشد که سیاستهای قهری و تعرفهای قدرتهای بزرگ، عملاً کشورها را به سمت قواعدمحوری و شفافیت بیشتر سوق داده است. همانگونه که عضویت اسپانیا و لهستان در اتحادیه اروپا سبب نهادینه شدن رقابت سالم، شفافیت و دموکراسی شد، موج تازه توافقهای تجاری نیز میتواند پایههای نهادی کشورهای درحالتوسعه را استحکام بخشد.
وقتی کشورها ناچار میشوند برای عضویت در این پیمانها، قوانین خود را اصلاح کنند و مقررات شفافتری وضع نمایند، تجارت آزاد به ابزاری برای مدرنسازی سیاسی و اداری تبدیل میشود.
جهانیسازی بهمثابه سپر استقلال
جهان امروز شاهد نوعی پارادوکس است: هرچه کشورها بیشتر در هم تنیده میشوند، امکان استقلال واقعیشان افزایش مییابد. وابستگی متقابل که روزگاری تهدیدی برای حاکمیت ملی تلقی میشد، اکنون به مؤلفه اصلی بقا در نظام بینالملل تبدیل شده است. کشورهایی که میکوشند خود را در حصار خویش نگاه دارند، بیش از دیگران در معرض فشار قدرتهای بزرگ قرار میگیرند. در مقابل، آنهایی که قواعد مشترک و همکاریهای چندجانبه را میپذیرند، میتوانند بر بستر همین پیوندها از خود در برابر بیثباتی و اجبار خارجی محافظت کنند. در جهانی که قدرتنماییهای یکجانبه جای قواعد را گرفته، ادغام هوشمندانه با جهان نه نشانهی ضعف، بلکه ضمانتی برای استقلال و ثبات ملی است.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانسیاسیلینک کوتاه :
