بحران ونزوئلا؛ معاملهای بر سر خاک و نفت

ونزوئلا در آستانه بحرانی تازه قرار گرفته است؛ کشوری فرسوده از فقر و سرکوب که پس از سالها استفاده تبلیغاتی از تهدید آمریکا، اکنون واقعاً با خطر مداخله نظامی واشنگتن روبهروست، بیآنکه چشماندازی روشن از آزادی در پیش داشته باشد.
جهان صنعت نیوز – برای بسیاری از مردم ونزوئلا، اکنون لحظهای سرگیجهآور و آمیخته با ترس و ناباوری است. کشوری که طی ۲۵ سال گذشته همواره از تهدید حمله آمریکا برای توجیه سرکوب داخلی استفاده کرده بود حالا با واقعیتی مواجه است که دیگر نمیتوان آن را صرفاً تبلیغ دانست؛ ایالات متحده واقعاً در حال آمادهسازی یک عملیات نظامی علیه کاراکاس است.
آنچه تا دیروز ابزار تبلیغاتی حکومت نیکلاس مادورو برای سرکوب مخالفان بود، امروز در حال تبدیل شدن به یک واقعیت میدانی است. حضور ناوهای آمریکایی در کارائیب، بمباران شناورهای تندرو ونزوئلایی به اتهام قاچاق مواد مخدر و تهدیدهای آشکار واشنگتن، نشانههایی است از بازگشت سیاست قدرت سخت در حیاط خلوت آمریکای لاتین. اما این بار، شرایط ونزوئلا و مردمش با گذشته تفاوت دارد. جامعهای که زمانی پرشور، آزاد و دموکراتیک بود، اکنون به سایهای از خود تبدیل شده است: خسته، پراکنده و تحت حاکمیت یک نظام امنیتی پیچیده و فاسد.
جنگی که هنوز آغاز نشده، اما زخم آن از پیش عمیق است
نشانههای درگیری آشکار است. دولت آمریکا مدعی است عملیات فعلی صرفاً بخشی از مبارزه با قاچاق مواد مخدر است؛ اما حضور یک ناو هواپیمابر در این عملیات ضد مواد مخدر تردیدی باقی نمیگذارد که ماجرا بسیار فراتر از آن است. در عین حال، نه واشنگتن و نه متحدانش نشانهای از قصد اجرای یک تهاجم زمینی نشان ندادهاند. آنچه در دست تدارک است، ظاهراً کارزاری از حملات هوایی محدود است؛ نوعی از جنگ که هم هزینه انسانی کمتری دارد و هم بار تبلیغاتی آن برای سیاستمداران واشنگتن سنگینتر نیست.
با این حال، هدف نهایی هنوز در هالهای از ابهام است. برخی تحلیلگران معتقدند واشنگتن و متحدان راستگرای آن در منطقه میخواهند از فشار نظامی برای برانگیختن شورش در درون ارتش ونزوئلا استفاده کنند. طرحی که بیشتر به کودتا شباهت دارد تا آزادسازی دموکراتیک.
حتی در صورت موفقیت چنین طرحی، نتیجه احتمالاً نه بازگشت دموکراسی، بلکه تولد یک دیکتاتوری نظامی جدید خواهد بود؛ رژیمی که تنها چهرهاش عوض میشود، نه ماهیتش.
کشوری خسته از فرار، سرکوب و فقر
برای درک وضعیت امروز ونزوئلا، باید به زخمهای انباشته دو دهه گذشته نگریست. مردمی که روزگاری در یکی از پرجنبوجوشترین دموکراسیهای آمریکای لاتین زندگی میکردند، اکنون در سایه ترس، فقر و مهاجرت گسترده به حیات خود ادامه میدهند.
طی ده سال گذشته، حدود هشت میلیون نفر یعنی نزدیک به یکچهارم جمعیت کشور از ونزوئلا گریختهاند. این فقط یک آمار مهاجرتی نیست؛ بلکه خروج سرمایه انسانی در مقیاسی بیسابقه است. بیشتر مهاجران را جوانان تحصیلکرده، فعال و خلاق تشکیل میدهند که اکنون در خیابانهای بوگوتا، مادرید یا واشنگتن به عنوان پیک موتوری یا کارگر روزمزد زندگی میکنند.
این خروج، قلب جمعیتی کشور را خالی کرده است. آنچه باقی مانده، جمعیتی سالخورده، بیمار یا ناتوان از سفر است؛ مردمی که در یک اقتصاد ویران، از طریق پولهای ارسالی فرزندان مهاجر خود روزگار میگذرانند.
از انتخابات تا انقیاد کامل
آخرین انتخابات ریاستجمهوری در ونزوئلا نیز چهره عریان این فروپاشی سیاسی را نشان داد. مخالفان با اختلافی چشمگیر، حدود ۶۷ درصد آرا را به دست آوردند، در حالیکه مادورو تنها ۳۰ درصد رأی داشت. اما ساعاتی بعد، او خود را پیروز اعلام کرد. اعتراضهای پراکندهای که در پی این اقدام شکل گرفت، با خشونت سرکوب شد و صدها نفر بازداشت شدند.
از آن زمان، ترس جایگزین امید شده است. در سراسر کشور، ایستهای بازرسی نیروهای امنیتی تلفنهای همراه مردم را بررسی میکنند. پیام واتساپ یا عکسی انتقادی از حکومت، کافی است تا فرد به زندان فرستاده شود. مردم در کاراکاس، پیش از خروج از خانه، پیامهای حساس خود را حذف میکنند؛ نوعی خودسانسوری ناخودآگاه که نشانه رسوخ ترس در تار و پود زندگی روزمره است.
رهبران مخالف نیز، بسیاری در تبعیدند. در داخل کشور، ساختار سیاسی عملاً به یک ماشین سرکوب خودکار بدل شده که هرگونه صدا یا حرکت مخالف را خاموش میکند.
اپوزیسیون در تبعید و امید به دخالت خارجی
در بیرون از مرزها، رهبران تبعیدی اپوزیسیون به آخرین برگ بازی خود یعنی تلاش برای جلب حمایت نظامی آمریکا چنگ زدهاند. ماریا کورینا ماچادو، رهبر جریان مخالف و برنده جایزه نوبل صلح، اکنون از چهرههایی است که به طور علنی از مداخله نظامی حمایت میکند|موضعی که حتی برخی همپیمانان سابقش آن را ناامیدانه و خطرناک میدانند.
ماچادو و متحدانش بر این باورند که رژیم مادورو تنها با فشار خارجی قاطع فروخواهد ریخت. او حتی نظریهای بحثبرانگیز را پذیرفته است که مدعی میشود رئیسجمهور ونزوئلا بهطور مستقیم شبکههای تبهکاری منطقهای از جمله باند مخوف «ترن د آرآگوا» را کنترل میکند؛ ادعایی که از سوی نهادهای اطلاعاتی آمریکا رد شده است.
اما این موضعگیریها بازتاب یک واقعیت تلختر یعنی ناامیدی کامل از امکان تغییر از درون است. مخالفان میدانند که ماشین امنیتی مادورو با تکیه بر حمایت اطلاعاتی کوبا و منابع حاصل از قاچاق، به سادگی از درون فرو نمیپاشد.
یکی از دلایل اصلی بقای مادورو، ساختار نظامی فوقالعاده فاسد و درهمتنیدهای است که او ایجاد کرده است. ارتش ونزوئلا نه فقط نهاد نظامی، بلکه به یک امپراتوری اقتصادی تبدیل شده است: از استخراج طلا و الماس در مناطق جنوبی گرفته تا کنترل واردات، خردهفروشی و حتی بازار مواد مخدر.
سود این شبکهها عمدتاً به جیب ژنرالهایی میرود که سالهاست از بازنشستگی سر باز زدهاند. برای نمونه، ژنرال ولادیمیر پادریو، وزیر دفاع، پنج سال است که برخلاف مقررات در مقام خود باقی مانده است. در حالیکه افسران جوانتر از ارتقا بازماندهاند و تنها سهمی ناچیز از غنایم نصیبشان میشود. این شکاف درون ارتش میتواند همان نقطهای باشد که آمریکا روی آن حساب باز کرده است: نارضایتی گسترده میان افسران رده میانی که از فساد و انسداد مسیر پیشرفت خستهاند.
آیا کودتای نظامی محتمل است؟
در تاریخ آمریکای لاتین، تقریباً همه کودتاها از دل نارضایتی افسران جوان شکل گرفته است. اگر حملات هوایی آمریکا آغاز شود، ممکن است همین گروهها به این نتیجه برسند که کنار زدن مادورو از قدرت، گزینهای کمهزینهتر از مقابله با بمبافکنهای آمریکایی است.
اما حتی در صورت وقوع چنین سناریویی، احتمال کمی وجود دارد که نتیجه آن بازگشت دموکراسی باشد. در جامعهای که طی یک نسل نظامیگری در تار و پود آن رسوخ کرده، قدرت نه از صندوق رأی، بلکه از لوله تفنگ میآید. افسر جوانی که مادورو را کنار بزند، به سختی حاضر خواهد بود قدرت را به رهبران مدنی مانند ماچادو واگذار کند.
افزون بر آن، حامیان خارجی چنین کودتایی نیز علاقهای به شکلگیری یک دموکراسی واقعی ندارند. برای واشنگتن، کنترل منابع نفتی و بازگشت شرکتهای آمریکایی به بازار کاراکاس جذابتر از استقرار یک نظام مردمسالار است.
معاملهای بر سر خاک و نفت
اگر کودتایی موفق صورت گیرد، محتملترین نتیجه، شکلگیری دولت نظامی جدیدی است که به فساد ساختاری ادامه میدهد. ژنرالهای تازهقدرتگرفته، با لبخند و شعارهای آزادیخواهانه، در عمل به همان الگوی قدیمی بازمیگردند: تقسیم غنایم، سرکوب منتقدان و امضای قراردادهای سودآور با واشنگتن.
چنین وضعیتی، عملاً ونزوئلا را به میدان جدیدی از مبادلات نفتی و استخراج بیمهار تبدیل میکند. صنعت نفت این کشور، که سالها به دلیل تحریمها و سوءمدیریت فلج شده بود، میتواند با حمایت سیاسی آمریکا دوباره احیا شود اما نه به سود مردم ونزوئلا، بلکه در راستای منافع دو گروه تازه: الیت نظامی فاسد داخلی و شرکای خارجی آنها.
احتمال شکست مداخله؛ بدترین سناریوی ممکن
در عین حال، احتمال شکست کامل این طرح نیز بسیار بالاست. هیچ نمونه موفقی در تاریخ وجود ندارد که صرفاً حملات هوایی بتواند به تغییر رژیم منجر شود. حتی اگر واشنگتن در ابتدا با قدرت عمل کند، تجربه نشان داده که توجه سیاسی در آمریکا ناپایدار است. اگر نتیجه سریع حاصل نشود، رئیسجمهور ممکن است از ادامه کار منصرف شود.
در چنین شرایطی، شکست کودتا نه تنها به سقوط رژیم منجر نمیشود، بلکه موج تازهای از سرکوب داخلی را به دنبال خواهد داشت. مادورو و دستگاه امنیتیاش، از فرصت استفاده کرده و حلقه کنترل را تنگتر خواهند کرد.
سناریوی محتمل دیگر این است که عملیات هوایی آغاز شود، کودتا پیش از موفقیت شناسایی گردد و بمبارانها نیمهکاره متوقف شوند. نتیجه چنین وضعی چیزی جز تقویت مادورو و پر شدن زندانها از افسران مظنون نخواهد بود.
چرخهای بیپایان از شکست و ناامیدی
در میانه این بازیهای قدرت، مردم ونزوئلا بار دیگر قربانیان اصلیاند. کشوری که زمانی با شور انتخاباتی، رسانههای آزاد و جامعه مدنی فعال شناخته میشد، اکنون به سرزمینی خاموش بدل شده است.
افسردگی جمعی، فقر و مهاجرت، ستونهای جامعه را فرو ریخته است. خانوادههایی که اعضایشان در چند قاره پراکندهاند، دیگر امیدی به بازگشت ندارند. حتی آنهایی که ماندهاند، در فضایی زندگی میکنند که ترس تنها پیوند مشترکشان است.
سرنوشت ونزوئلا، چه با بمبهای آمریکایی و چه بدون آن، در دور باطلی از استبداد، فساد و مداخله خارجی گرفتار شده است. احتمال آنکه مداخله نظامی به تولد دموکراسی بینجامد، بسیار اندک است؛ همانگونه که ادامه وضعیت کنونی نیز به فروپاشی اجتماعی بیشتر منتهی خواهد شد.
کشوری که زمانی یکی از ثروتمندترین ملتهای آمریکای جنوبی بود، اکنون با بزرگترین بحران انسانی تاریخ خود روبهرو است؛ میان دو فاجعه: دیکتاتوری داخلی و طمع خارجی.
شاید غمانگیزترین بخش ماجرا این باشد که ونزوئلا دیگر آن کشور سابق نیست. نسل جدیدی که در مهاجرت بزرگ رشد کرده، رابطهای عاطفی و فرهنگی با سرزمین مادری ندارد و کسانی که ماندهاند، توان اعتراض را از دست دادهاند.
بدینسان، احتمالاً آینده ونزوئلا نه در میدان نبرد، بلکه در سکوت شهروندانی رقم میخورد که دیگر باور ندارند تغییری ممکن است. سرزمینی که روزی لبریز از امید و نفت بود، اکنون در میان دود سیاست و فقر، فقط بهسختی نفس میکشد.
اخبار برگزیدهسیاسیلینک کوتاه :
