نفرین هزینه زندگی ؛ شعاری که آینده سیاسی آمریکا را تعیین میکند

شعار «قابلپرداخت بودن» در سیاست آمریکا از یک جمله ساده انتخاباتی به چارچوب مسلط بحثهای اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده است؛ شعاری که ابتدا به دونالد ترامپ کمک کرد با وعده کاهش هزینههای زندگی به قدرت بازگردد، اما اکنون با شکست او در مهار تورم و نارضایتی گسترده رأیدهندگان، علیه جمهوریخواهان عمل میکند.
جهان صنعت نیوز – در سیاست، شعارها همهچیز نیستند؛ مهمتر آن است که وقتی شعارها مؤثر میشوند، چه میکنی؟ شعار «قابلپرداخت بودن» در انتخابات اخیر آمریکا، دقیقاً به همین آزمون رسیده است. واژهای ساده و همهفهم که به دغدغه اصلی میلیونها آمریکایی یعنی هزینه زندگی اشاره دارد. اما اکنون این شعار که روزی برگ برنده سیاستمداران بود، در حال تبدیل شدن به نفرینی سیاسی است که پیروزی در انتخابات را آسان میکند ولی حکومت کردن را سختتر از همیشه کرده است.
بازگشت سیاست به سفره مردم
در هفته گذشته، پیروزی سه چهره دموکرات در سه نقطه متفاوت از آمریکا (زهران ممدانی در نیویورک، میکی شریل در نیوجرسی و ابیگیل اسپنبرگر در ویرجینیا) بازتابی از تغییری عمیق در فضای سیاسی این کشور بود. هر سه با محوریت یک پیام ساده پیروز شدند. هزینه زندگی را کاهش میدهیم.
اما این پیروزیها بدون زمینه تاریخی قابلدرک نیستند. پنج سال پیش، جو بایدن با وعده بازگرداندن نرمال بودن به زندگی آمریکاییها پیروز شد. پس از فروکش کردن بحران بهداشتی کرونا، بحران اقتصادی سر برآورد. تورم. قیمتها سر به فلک کشیدند و اصطلاح بحران قابلپرداخت بودن وارد فرهنگ سیاسی شد.
در انتخابات ۲۰۲۴، دونالد ترامپ از همین خشم اقتصادی بهره برد و با شعار قابلپرداخت بودن به قدرت بازگشت. او قول داد هزینه زندگی را پایین بیاورد و اقتصاد را به مسیر عادی برگرداند. اما آنچه رخ داد، چیزی جز یک دگردیسی پرتنش سیاسی نبود.
وعدهای که شکست خورد
ترامپ، رئیسجمهوری که وعده داده بود «رئیسجمهور جیب مردم» باشد، به سرعت به مسیر دیگری رفت. تعرفههای سنگین بدون مشورت با کنگره، برخوردهای شخصی با منتقدان، عفو مالی حامیان ثروتمند و تضعیف ساختارهای اداری، تصویری از حکمرانی پرآشوب و اقتدارگرایانه ارائه داد.
نظرسنجی شبکه NBC نشان داد تنها ۳۰ درصد از رأیدهندگان معتقدند او در کنترل تورم و کاهش هزینههای زندگی موفق بوده که پایینترین میزان رضایت از عملکرد او در تمام حوزهها است. به این ترتیب، شعاری که ترامپ با آن به قدرت بازگشته بود حالا مانند بمبی سیاسی در دستان حزب جمهوریخواه عمل میکند. در چنین فضایی، دموکراتها توانستند بازی را برگردانند و نفرین قابلپرداخت بودن را علیه کاخ سفید به کار بگیرند.
سه پیروزی دموکراتها در نیویورک، ویرجینیا و نیوجرسی در ظاهر کاملاً متفاوت بودند. ممدانی در شهری چپگرایانه با شعارهای سوسیالیستی، اسپنبرگر در ایالتی میانهرو و شریل در منطقهای متمایل به جمهوریخواهان رقابت کردند. اما نقطه اشتراک آنان، تمرکز بر یک دغدغه مشترک بود. مؤثرترین پیامهای تبلیغاتی هر سه کمپین حول محور قابلپرداخت بودن شکل گرفته بود؛ یعنی پیوند دادن گرانی و فشار اقتصادی به عملکرد ترامپ و متحدان جمهوریخواه او.
در نیویورک، ممدانی با تبلیغاتی خلاقانه درباره «حلالفلیشن» (یک ترکیب طنزآمیز از دو کلمه halal (حلال) و inflation بهمعنای تورم) و مجوز فروش خیابانی، رأی جوانان و مستأجران را جلب کرد. در نیوجرسی، شریل وعده داد در اولین روز کاریاش وضعیت اضطراری هزینه انرژی اعلام کند و بوروکراسی سد راه نیروگاههای جدید را حذف نماید. در ویرجینیا، اسپنبرگر بهجای وعدهدادن، به سراغ مقصر رفت و مستقیم ترامپ را عامل گرانی دانست. سه مسیر متفاوت اما یک پیام واحد که ما میدانیم زندگی چقدر گران شده است و ما برای حل آن برنامه داریم.
وقتی قابلپرداخت بودن به چتر سیاسی تبدیل میشود
مزیت بزرگ قابلپرداخت بودن این است که سیاست نیست بلکه چارچوبی برای سیاست است. این مفهوم به دموکراتها اجازه میدهد تا در عین تنوع، حول یک ایده مرکزی متحد شوند. یک سوسیالیست میتواند از قابلپرداخت بودن برای دفاع از کنترل اجارهها استفاده کند و یک میانهرو میتواند از همان مفهوم برای اصلاحات عرضهمحور در مسکن یا انرژی بهره ببرد.
به همین دلیل، این شعار هم ابزار انسجام است و هم ابزار انعطاف. در زمانی که دموکراتها درگیر جدالهای داخلی میان جناحهای چپ و میانه هستند، قابلپرداخت بودن تبدیل به چادری بزرگ شده است که همه میتوانند زیر آن جمع شوند.
برای رأیدهندگان جوان نیز این پیام ملموستر از هر بحث فرهنگی یا هویتی است. در نظرسنجیها، نسل جوان بیش از هر گروه دیگری هزینه مسکن و انرژی را عامل اصلی نارضایتی خود میداند. انتخابات اخیر نشان داد که تأکید بر قابلپرداخت بودن توانسته است این نسل را تا حدودی به پای صندوقها بازگرداند.
مسکن؛ قلب بحران قابلپرداخت بودن
مسکن در آمریکا به نماد ملموس بحران قابلپرداخت بودن بدل شده است. قیمت خانه در شهرهای بزرگ به سطحی رسیده که میانگین سن خریدار نخستین خانه اکنون به ۴۰ سال افزایش یافته است. این واقعیت بهویژه در میان جوانان حس ناکامی و نابرابری ایجاد کرده است. ممدانی در نیویورک با شناخت همین حس عمومی، وعده «انجماد اجارهها» داد و با اختلاف ۲۴ درصد میان مستأجران پیروز شد. شریل نیز وعده داد از افزایش بیرویه تعرفههای برق و گاز جلوگیری کند. در هر دو مورد، قابلپرداخت بودن از سطح شعار به برنامه عملیاتی تبدیل شد.
در نظرسنجیهای انتخاباتی، رایدهندگان اینگونه وعدهها را صادقانهتر و ملموستر از برنامههای کلان اقتصادی دانستند؛ چراکه مستقیماً با قبض برق یا اجارهنامه آنها مرتبط بود.
اقتصاد عینی در برابر سیاست فرهنگی
تحلیلگران معتقدند تمرکز بر قابلپرداخت بودن مزیتی دیگر هم دارد و آن، قابلبحث بودن است. در حالی که مباحث فرهنگی مانند مهاجرت یا سیاست جنسیتی اغلب به مناقشات تند و قطبی میانجامند، اختلاف نظر درباره مسائل اقتصادی میتواند به گفتوگو و حتی مصالحه منجر شود.
وقتی یک سوسیالیست و یک لیبرال میانهرو درباره تعادل میان کنترل قیمتها و افزایش عرضه مسکن بحث میکنند، ممکن است به نقطه مشترکی برسند. اما وقتی بحث بر سر ارزشهای هویتی یا فرهنگی باشد، سازش دشوار میشود. از این رو، چرخش حزب دموکرات به سمت قابلپرداخت بودن میتواند به کاهش شکاف درونحزبی و بازسازی انسجام سیاسی کمک کند.
با این حال، همانطور که تحلیلگران هشدار میدهند، قابلپرداخت بودن شعار آسان و سیاست دشوار است. پایین آوردن واقعی قیمتها در اقتصادی جهانی و پیچیده کار سادهای نیست. در سطح ملی، دموکراتها حتی اهرمهای سیاستگذاری لازم را در اختیار ندارند؛ افزایش نرخ بهره برای مهار تورم دردناک است، کاهش هزینههای دولت از نظر سیاسی غیرممکن به نظر میرسد، و افزایش مالیاتها انتحار انتخاباتی است.
در سطح محلی نیز مشکلات عملی فراوان است. ساخت خانههای جدید زمانبر است، زیرساختهای انرژی نیازمند سرمایهگذاری سنگیناند و فناوریهای سبز هنوز به صرفه اقتصادی نرسیدهاند. در نتیجه، سیاستمدارانی که با وعده قابلپرداخت بودن به قدرت میرسند، با خطر انتظارات بالا و نتایج آهسته مواجهاند.
آزمون بزرگ: از شعار تا اجرا
آینده سیاسی قابلپرداخت بودن به این بستگی دارد که کدام جناح بتواند وعدههایش را به واقعیت تبدیل کند. دموکراتها فعلاً در سطح پیام موفق شدهاند، اما پیام بهتنهایی کافی نیست. اگر مردم در دو سال آینده احساس نکنند زندگیشان واقعاً قابلپرداختتر شده، همان شعاری که امروز پیروزی میآورد، فردا ممکن است سقوط سیاسی بههمراه داشته باشد.
سیاست یعنی پاسخگویی به امیدهایی که خودت در مردم بیدار کردهای. دموکراتها اکنون امید تازهای ایجاد کردهاند، اما برای حفظ آن باید نشان دهند میتوانند میان آرمان قابلپرداخت بودن و واقعیت اقتصادی پلی بزنند.
در سطحی عمیقتر، قابلپرداخت بودن تنها به معنای قیمت پایین نیست، بلکه آزمونی اخلاقی برای عدالت اجتماعی است. وقتی طبقه متوسط در پرداخت اجاره، شهریه یا بیمه درمانی ناتوان میشود، احساس میکند نظام اقتصادی علیه اوست. این احساس، ریشه نارضایتی سیاسی در بسیاری از کشورهای جهان است. در آمریکا نیز همانطور که گزارشهای انتخاباتی نشان میدهد، بحران قابلپرداخت بودن شکلی از بیعدالتی ساختاری را آشکار کرده است. در چنین فضایی، وعده قابلپرداخت بودن صرفاً اقتصادی نیست و نماد بازگرداندن حس انصاف به نظام سیاسی است.
به نظر میرسد سیاست قابلپرداخت بودن آمده تا بماند. از نیویورک تا لسآنجلس، از واشنگتن تا شیکاگو، تقریباً هیچ نامزد انتخاباتی نیست که به شکلی از این واژه استفاده نکند. اما اگر این مفهوم صرفاً به شعار تقلیل یابد، بهزودی تهی از معنا میشود.
چالش پیشروی دموکراتها و کل نظام سیاسی آمریکا، گذر از سطح شعار به عمق سیاست است: اصلاح بازار مسکن، سرمایهگذاری در زیرساخت انرژی پاک، مهار هزینههای آموزش و بهداشت، و بازطراحی نظام مالیاتی برای حمایت از اقشار متوسط.
در غیر این صورت، نفرین قابلپرداخت بودن همچنان پابرجا میماند؛ سیاستمدارانی که با وعده رفاه اقتصادی به قدرت میرسند، اما زیر بار تحقق آن فرو میریزند./ آتلانتیک
اخبار برگزیدهسیاسیلینک کوتاه :
