xtrim

آمریکا و اسرائیل در بن‌بست تاریخی؛ آیا دوران جدیدی آغاز می‌شود؟

فارن افرز: رابطه ایالات متحده و اسرائیل طی سه دهه گذشته به سطحی از استثناگرایی رسیده که نه‌تنها سیاست خارجی واشنگتن در خاورمیانه را تحت‌تاثیر قرار داده، بلکه پیامدهای سنگینی نیز ایجاد کرده است. اتکا به حمایت بی‌قید و شرط آمریکا، رهبران اسرائیل را به سمت رفتارهایی سوق داده که با منافع واشنگتن و حتی با امنیت بلندمدت اسرائیل ناسازگار است.

جهان صنعت نیوز، رابطه میان ایالات متحده و اسرائیل طی سه دهه اخیر در مقایسه با هر الگوی مشابه در روابط خارجی آمریکا، ساختاری استثنایی پیدا کرده است. این رابطه نه یک شراکت راهبردی معمولی، بلکه نوعی استثناگرایی ساختاری بوده که در آن اسرائیل از امتیازاتی برخوردار شده که سهم هیچ کشور هم‌پیمان دیگری نیست. این الگو خود را در سه عرصه حمایت‌های فراگیر و بدون شرط، مصونیت در قبال قوانین و رویه‌های معمول آمریکا و پرهیز از هرگونه فشار سیاسی حتی زمانی که سیاست‌های اسرائیل مستقیماً منافع آمریکا را تضعیف کرده، اصلی نشان داده است.

ریشه‌های شکل‌گیری رابطه استثنایی آمریکا و اسرائیل

پیش از دهه ۱۹۹۰ رابطه آمریکا و اسرائیل گرچه نزدیک بود، اما چنین بی‌قید و شرط نبود. روسای‌جمهور آمریکا بارها از ابزارهای فشار شامل تعلیق کمک‌های نظامی برای تغییر رفتار اسرائیل استفاده کرده بودند. این روند اما با پایان جنگ سرد و آغاز روند صلح اسلو تغییر کرد. دولت کلینتون با این فرض که اسرائیلِ قدرت‌یافته برای صلح‌پذیری آمادگی بیشتری خواهد داشت، از انتقادهای علنی فاصله گرفت، واژگانی مانند اشغال را از ادبیات رسمی حذف کرد و عملاً الگوی عدم ایجاد فاصله میان دو کشور را نهادینه ساخت.

چهار فرض بنیادین این پارادایم جدید را شکل می‌داد؛ هم‌سویی کامل منافع دو کشور؛ برتری قضاوت اسرائیل درباره تهدیدات؛ خطرناک بودن اختلافات علنی؛ و تمایل نهایی اسرائیل به همراهی با آمریکا. اما تجربه دهه‌های بعد نشان داد که این فرضیات بیش از حد خوش‌بینانه بوده‌اند و پیامدهای ناخواسته متعددی برجا گذاشته‌اند.

حمایت نامشروط آمریکا برای اسرائیل یک مخاطره دوطرفه ایجاد کرده است. اسرائیل که می‌داند هزینه‌ای برای بی‌اعتنایی به خواست آمریکا نمی‌پردازد، در سیاست‌گذاری داخلی و خارجی خود به سمت رفتارهای پرریسک و حداکثری حرکت کرده است. این رفتارها شامل توسعه بی‌وقفه شهرک‌ها، افزایش خشونت شهرک‌نشینان در کرانه باختری و عملیات نظامی گسترده در غزه و منطقه بوده است. نتیجه عملی این استثناگرایی، بحرانی انسانی با ابعادی بی‌سابقه در غزه، افزایش تلفات غیرنظامیان و تخریب گسترده زیرساخت‌ها بوده است.

از سوی دیگر، آمریکا نیز به دلیل حمایت بی‌قید و شرط از اسرائیل، در سطح جهانی با کاهش مشروعیت، فرسایش سرمایه اجتماعی و محدودیت در تخصیص منابع نظامی مواجه شده است. به عنوان مثال، هر ناو هواپیمابر آمریکایی که برای حفاظت از اسرائیل به خاورمیانه اعزام می‌شود، از حضور در حوزه آسیا-پاسیفیک بازمی‌ماند، جایی که واشنگتن آن را اولویت اصلی خود در رقابت با چین می‌داند.

جنگ غزه و آشکار شدن بن‌بست رابطه استثنایی

حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و جنگ دو ساله غزه نقطه عطفی در افشای محدودیت‌های این رابطه بود. دولت بایدن در آغاز جنگ، بدون تعیین چارچوب مشخصی برای اهداف نظامی، میزان حمایت یا شروط آن، عملاً چک سفید در اختیار دولت نتانیاهو قرار داد. این خلأ راهبردی باعث شد اسرائیل عملیات‌های نظامی‌ای را در پیش گیرد که حتی متحدترین شریکش نیز قادر به کنترل یا مدیریت آن نبود.

دولت بایدن بارها از حجم بالای تلفات غیرنظامیان ابراز نگرانی کرد، اما این انتقادها بیشتر در جلسات خصوصی بیان می‌شد و در عرصه عمومی با بیانی ملایم جایگزین می‌شد؛ امری که از نگاه اسرائیل به‌معنای مجوز ضمنی برای ادامه همان رویکرد بود. حتی قوانین داخلی آمریکا هرگونه کمک نظامی به واحدهای دارای سابقه نقض حقوق بشر را ممنوع می‌کند، در مورد اسرائیل عملاً بلااثر ماند.

بازگشت ترامپ به قدرت، تناقض‌های بیشتری در روابط دو کشور نمایان ساخت. ترامپ ابتدا نتانیاهو را به پذیرش پیشنهاد آتش‌بس دولت بایدن در ژانویه ۲۰۲۵ مجبور کرد، اما در ماه‌های بعد، عملاً سیاست‌گذاری آمریکا را به اسرائیل واگذار کرد. تداوم محاصره کامل غزه، بازگشت قحطی و عملیات‌های گسترده در لبنان و سوریه نمونه‌های روشن این واگذاری بودند.

در نهایت، تنها زمانی که اسرائیل با اقداماتی خطرناک حتی برای منافع ژئوپولیتیک آمریکا (از جمله تلاش برای ترور رهبران حماس در قطر، میزبان بزرگ‌ترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه) پیش رفت، ترامپ وارد عمل شد و با اعمال فشار سخت، نتانیاهو را به پذیرش آتش‌بس اکتبر ۲۰۲۵ واداشت.

این نقطه نشان داد که فشار آشکار آمریکا در صورت اعمال، می‌تواند نتایج سیاسی ملموسی ایجاد کند اما تداوم الگوی استثنایی مانع از آن می‌شود که چنین فشاری به روشی ساختاری و پایدار به کار گرفته شود.

هزینه‌های سنگین این رابطه برای طرفین

دو سال جنگ غزه، جامعه فلسطینی را در وضعیتی ویران‌گر قرار داده است؛ ۹۰ درصد جمعیت آواره داخلی، بیش از ۶۰۰ هزار نفر در آستانه قحطی یا سوءتغذیه، تخریب ۷۸ درصد ساختمان‌ها و نابودی زیرساخت‌های حیاتی. هرچند توان نظامی حماس به‌شدت آسیب دیده، اما بدون راه‌حل سیاسی، ثبات پایدار امکان‌پذیر نخواهد بود.

در ظاهر، اسرائیل توانسته ضرباتی جدی به دشمنان خود وارد کند، اما این پیروزی‌ها پایدار نیستند. جنگ غزه موجب انزوای بی‌سابقه اسرائیل در جهان شده است. مقامات اروپایی حتی اعلام کرده‌اند ممکن است نتانیاهو را در صورت ورود به خاک‌شان بازداشت کنند. افکار عمومی آمریکا به‌شدت علیه اسرائیل تغییر کرده و نسل جوان آمریکایی بیش از دو برابر بیشتر طرفدار فلسطینیان است تا اسرائیل. افزون بر این، تهدیدهای داخلی مانند بحران دموکراسی، گسترش جمعیت فوق‌ارتدوکس و کاهش مشارکت اقتصادی و تداوم توسعه شهرک‌ها، خطراتی ساختاری برای آینده اسرائیل ایجاد کرده‌اند.

آمریکا نیز متحمل هزینه‌هایی شده که مستقیماً به رابطه استثنایی با اسرائیل برمی‌گردد که کاهش اعتبار جهانی؛ بهره‌برداری چین و روسیه از نارضایتی جهان؛ فرصت‌هزینه‌های نظامی و تشدید قطب‌بندی سیاسی و افزایش یهودستیزی و اسلام‌هراسی در داخل آمریکا میراث سیاستی است که سال‌ها بدون بازنگری ادامه یافته است.

چشم‌انداز یک رابطه بازتعریف‌شده

عادی‌سازی رابطه به این معنا نیست که همکاری امنیتی، فناوری یا اقتصادی کاهش یابد؛ بلکه به معنای مدیریت واقع‌بینانه‌تر اختلافات و جلوگیری از سوءاستفاده سیاسی از این رابطه است. در چارچوبی عادی، آمریکا شانس بیشتری برای جلوگیری از الحاق کرانه باختری، مدیریت بحران هسته‌ای ایران و کمک به ایجاد حکمرانی باثبات فلسطینیان خواهد داشت.

گذشته نشان داده است که حمایت نامشروط نه به صلح کمک کرده و نه جایگاه جهانی آمریکا را تقویت کرده است. بنابراین، عبور از الگوی استثناگرایی و حرکت به سمت یک رابطه عادی، شرط لازم برای ثبات و امنیت منطقه‌ای و منافع بلندمدت هر سه طرف است.

اخبار برگزیدهسیاسی
شناسه : 555430
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *