چرا اضطراب اجتماعی در دنیای امروز به یک بحران تبدیل شده است؟

اضطراب دائمی در جوامع امروزی پدیدهای کاملا اجتماعی است و نمیتوان آن را تنها به ویژگیهای فردی یا ژنتیکی تقلیل داد.
جهان صنعت نیوز، در جوامع مدرن، انسانها در شبکهای از فشارهای همزمان زندگی میکنند که تقریباً هیچگاه پایان نمییابد. فشار برای موفقیت شغلی، فشار برای تأمین معاش، فشار برای حفظ جایگاه اجتماعی، فشار برای مطابق بودن با تصویر ایدهآل بدنی و زندگی که در شبکههای اجتماعی نمایش داده میشود و فشار برای آیندهای که هر لحظه نامطمئنتر به نظر میرسد. این فشارها دیگر مانند گذشته مقطعی نیستند که یک امتحان، ازدواج یا یک مشکل مالی تمام شود و آرامش برگردد. امروزه این نگرانیها به صورت زنجیرهای و بیوقفه ادامه دارند.
نابرابری اقتصادی نیز نقش بسیار مهمی در اضطراب امروز دارد. وقتی فاصله طبقاتی زیاد میشود، افراد در طبقات پایینتر و حتی متوسط دائماً در ترس از «سقوط» زندگی میکنند: سقوط به فقر، از دست دادن خانه، ناتوانی در پرداخت هزینههای درمان یا تحصیل فرزندان. این ترس دائمی، حتی اگر تهدید فوری وجود نداشته باشد، در ذهن فرد باقی میماند و به اضطراب مزمن تبدیل میشود.
علاوه بر این، شهرنشینی سریع و گسترده، روابط سنتی و حمایتهای خانوادگی و همسایگی را به شدت تضعیف کرده است. در شهرهای بزرگ، میلیونها نفر در کنار هم زندگی میکنند اما احساس تنهایی عمیقی دارند. دیگر کسی نیست که بدون قضاوت به حرفهایشان گوش دهد یا در زمان سختی به آنها کمک کند. این انزوای اجتماعی یکی از قویترین عوامل تبدیل اضطراب موقت به اضطراب دائمی است. شبکههای اجتماعی و رسانهها نیز به این چرخه دامن میزنند.
نمایش مداوم زندگیهای «کامل»، سفرها، موفقیتها و خوشبختیهای دیگران باعث میشود افراد مدام خود را با دیگران مقایسه کنند و احساس ناکافی بودن کنند. این مقایسه دائمی، حتی اگر فرد به ظاهر زندگی خوبی داشته باشد، آرامش را از او میگیرد.
از موقت به دائمی
اضطراب موقت در گذشته معمولاً به یک رویداد مشخص مربوط میشد و پس از پایان آن رویداد، آرامش برمیگشت. اما در جوامع کنونی، حتی وقتی یک مشکل حل میشود، بلافاصله مشکل بعدی ظاهر میشود. قسط وام، افزایش اجارهبها، احتمال اخراج از کار، بیماری یکی از اعضای خانواده، نگرانی از آینده فرزندان و… این زنجیره بیپایان مشکلات باعث میشود مغز و روان انسان هیچگاه فرصت «خاموش کردن حالت هشدار» را پیدا نکند.
وقتی جامعه فاقد شبکههای حمایتی قوی باشد (مانند بیمههای فراگیر، مرخصیهای طولانی پس از مشکلات زندگی یا فرهنگ همدلی و پشتیبانی متقابل)، فرد مجبور است به تنهایی با این فشارها مقابله کند. در نتیجه، اضطراب که ابتدا فقط در زمان بحران ظاهر میشد، به تدریج به یک حالت پایدار و همیشگی تبدیل میشود.
انسان در دوران شکار و گردآوری یا حتی در جوامع کشاورزی سنتی، اضطراب داشت، اما آن اضطراب معمولاً کوتاهمدت و مرتبط با تهدیدهای واقعی بود. خطر حیوان درنده، خشکسالی یا حمله قبیله دیگر. با ورود به دوران صنعتی و سپس سرمایهداری پیشرفته، نوع تهدیدها تغییر کرد. دیگر تهدید جسمی کمتر شده، اما تهدید «از دست دادن جایگاه»، «عقب ماندن از دیگران»، «ناتوانی در تأمین زندگی آبرومند» جایگزین آن شده است. این تهدیدها هیچگاه تمام نمیشوند و بنابراین اضطراب نیز پایان نمییابد.
در قرن بیستم و بهویژه پس از جهانیسازی و انقلاب دیجیتال، این روند شتاب بیشتری گرفت. حالا انسان نه تنها با همسایه یا همشهری خود مقایسه میشود، بلکه با میلیونها نفر در سراسر جهان در رقابت است. اخبار ۲۴ ساعته نیز مدام از بحرانهای اقتصادی، جنگ، گرمایش زمین و بیماریها سخن میگویند و احساس «جهان ناامن» را در ذهن افراد نهادینه میکنند.
جهان در اضطراب
اضطراب دائمی در کشورهای با سطح توسعه بالاتر و شهرنشینی بیشتر، شیوع بسیار بالاتری دارد. در ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و کشورهای اروپای غربی، نرخ اختلال اضطراب عمومی معمولاً بین پنج تا هشت درصد جمعیت بزرگسال است، اما در برخی گروهها (مثل زنان جوان، افراد با درآمد پایین و اقلیتها) به بیش از ۱۵ درصد هم میرسد.
در کشورهای در حال توسعه، اگرچه گاهی آمار رسمی پایینتر گزارش میشود (به دلیل کمبود تشخیص و انگ اجتماعی)، اما فشارهای اقتصادی، بیثباتی سیاسی، جنگ و مهاجرت اجباری باعث شده اضطراب در سطح بسیار گستردهای وجود داشته باشد، حتی اگر نام «اختلال اضطراب عمومی» بر آن گذاشته نشود. زنان در همه جوامع تقریباً دو برابر مردان دچار اضطراب دائمی هستند؛ زیرا علاوه بر فشارهای اقتصادی و شغلی، بار مسئولیتهای خانوادگی، تربیت فرزندان و گاه تبعیضهای جنسیتی را نیز به دوش میکشند.
کشور ما و اضطراب
در ایران، اضطراب دائمی به یک پدیده فراگیر تبدیل شده است. نرخ اختلالات اضطرابی در جمعیت بزرگسال بین ۱۵ تا ۲۳ درصد گزارش شده که چندین برابر میانگین جهانی است. دلایل اصلی عبارتند از: فشار اقتصادی شدید ناشی از تورم مزمن، بیکاری بهویژه در میان جوانان تحصیلکرده و کاهش مداوم ارزش پول.
ناامنی شغلی گسترده؛ از آنجا که بسیاری از مشاغل یا موقت هستند یا حقوقشان کفاف زندگی نمیدهد.
تعارض نسلها و تعارض فرهنگی؛ جوانان بین ارزشهای سنتی خانواده و ارزشهای مدرن جهانی گیر افتادهاند.
کاهش شدید سرمایه اجتماعی؛ اعتماد در جامعه کاهش یافته و این باعث احساس تنهایی و بیپناهی بیشتر میشود.
محدودیتهایی که فضای تخلیه هیجانی و اعتراض را محدود میکند و فشارها را درون فرد انباشته میسازد.
فشارهای آموزشی بسیار سنگین بر کودکان و نوجوانان که از سنین پایین اضطراب عملکرد و رقابت را در آنها نهادینه میکند.
در شهرهای بزرگ بهویژه تهران، ترکیب تمام این عوامل باعث شده که اضطراب دائمی به بخشی عادی از زندگی روزمره تبدیل شود، تا حدی که بسیاری افراد دیگر آن را «بیماری» نمیدانند، بلکه آن را «وضعیت طبیعی زندگی در ایران» تلقی میکنند.
پیامدهای آشکار و پنهان
عوارض جسمی؛ بیماریهای قلبی و عروقی: اضطراب دائمی باعث میشود بدن مدام هورمونهای استرس (کورتیزول و آدرنالین) ترشح کند. این هورمونها فشار خون را بالا میبرند، رگها را تنگ میکنند و خطر سکته قلبی و مغزی را تا دو برابر افزایش میدهند.
ضعف سیستم ایمنی: افرادی که سالها مضطرب هستند، بیشتر سرما میخورند، زخمهایشان دیرتر خوب میشود و حتی خطر ابتلاء به سرطان در آنها بالاتر میرود.
مشکلات گوارشی: زخم معده، سندرم روده تحریکپذیر، یبوست یا اسهال مزمن، رفلاکس و کاهش اشتها یا پرخوری عصبی از عوارض شایع اضطراب است.
دردهای مزمن: سردردهای میگرنی، درد گردن، کمر و شانه، گرفتگی عضلانی دائمی که گاهی پزشکان نمیتوانند دلیل فیزیکی برایشان پیدا کنند.
اختلالات خواب: بیخوابی یا خواب سبک و پر از کابوس که خودش چرخه اضطراب را بدتر میکند.
کاهش طول عمر: مطالعات متعدد نشان دادهاند افرادی که سالها اضطراب دائمی دارند، به طور متوسط هشت تا ۱۵ سال کمتر از دیگران عمر میکنند.
عوارض روحی و رفتاری
افسردگی: بیش از ۶۰ درصد کسانی که اضطراب دائمی دارند، در نهایت دچار افسردگی شدید میشوند.
اعتیاد: بسیاری برای آرام کردن خودشان به الکل، سیگار، مواد مخدر، قرصهای خواب یا حتی خرید و خوردن افراطی روی میآورند.
خودکشی: نرخ خودکشی در افراد دارای اضطراب دائمی چندین برابر جمعیت عادی است.
اختلال در روابط: تحریکپذیری، انتقاد زیاد، کنارهگیری از جمع، ناتوانی در اعتماد کردن به دیگران و در نهایت طلاق یا قطع رابطه با دوستان و خانواده.
افت عملکرد کاری و تحصیلی: عدم تمرکز، اشتباهات مکرر، غیبت زیاد، اخراج از کار یا ترک تحصیل.
عوارض اجتماعی و اقتصادی
کاهش بهرهوری ملی: وقتی میلیونها نفر مدام خسته، بیخواب و نگران باشند، کیفیت کارشان پایین میآید، اشتباه میکنند و خلاقیتشان از بین میرود. در ایران تخمین زده میشود که اضطراب و افسردگی سالانه چند درصد از تولید ناخالص داخلی را نابود میکند.
هزینههای سنگین درمانی: بیمارستانها، داروها، ویزیت پزشکان و روانپزشکان، مرخصیهای استعلاجی طولانی که بار سنگینی روی سیستم بهداشت و بیمهها میگذارد.
افزایش خشونت و جرم: افرادی که سالها در فشار روانی هستند، گاهی خشمشان را در قالب دعوای خیابانی، خشونت خانگی یا حتی جرمهای بزرگتر تخلیه میکنند.
مهاجرت نخبگان و نیروی جوان: یکی از دلایل اصلی مهاجرت گسترده جوانان ایرانی (بهویژه تحصیلکردهها) همین «اضطراب دائمی از آینده» است. آنها احساس میکنند در این جامعه هیچگاه نمیتوانند زندگی آرامی داشته باشند.
کاهش نرخ ازدواج و فرزندآوری: وقتی جوانان مدام نگران پول، شغل و آینده هستند، ازدواج را به تعویق میاندازند یا کلاً از آن صرفنظر میکنند و اگر ازدواج کنند، به دلیل ترس از تأمین هزینههای فرزند، بچهدار نمیشوند. این یکی از دلایل اصلی پیری جمعیت و بحران جمعیتی ایران در آینده نزدیک است.
انتقال اضطراب به نسل بعدی: کودکان والدینی که خودشان مضطرب دائمی هستند، از کودکی یاد میگیرند که «جهان جای ناامنی است». این اضطراب مثل یک بیماری واگیردار از نسلی به نسل بعد منتقل میشود و جامعهای کاملاً عصبی و بیاعتماد میسازد.
وضعیتی که نمیبینیم
در ایران، اضطراب دائمی دیگر فقط یک مشکل روانی نیست؛ به یک بحران اجتماعی و ملی تبدیل شده است که: قلب میلیونها نفر را بیمار میکند، خانوادهها را از هم میپاشد، جوانان را به مهاجرت یا انزوا میکشاند، اقتصاد را فلج میکند و نسل بعدی را از کودکی مضطرب و ناامید بار میآورد. اگر این روند ادامه پیدا کند، جامعهای خواهیم داشت که در آن بسیاری از مردم یا بیمارند، یا افسرده، یا معتاد، یا در حال ترک کشور. به همین دلیل است که مقابله با اضطراب دائمی دیگر فقط یک مسئله «درمان فردی» نیست؛ یک ضرورت حیاتی برای بقای جامعه و کشور است.
چه کنیم؟
برای کاهش واقعی این نوع اضطراب، تغییرات باید در سطح ساختارهای اجتماعی رخ دهد، نه فقط در سطح فردی. ایجاد امنیت اقتصادی از طریق سیاستهای کاهش نابرابری، حمایت از بیکاران، مسکن ارزان و بیمههای فراگیر درمانی و روانی در دستور کار قرار گیرد و از شعار به عمل تبدیل شود. تقویت مجدد پیوندهای اجتماعی از طریق برنامههای محلهمحور، گروههای حمایتی و فرصتهای واقعی برای معاشرت و همکاری، به گونهای مدنظر قرار گیرد که افراد حس کنند واقعاً حمایت دریافت میکنند.
کاهش فشارهای رقابتی غیرضروری در آموزش و اشتغال و تاکید بر ارزشهای همکاری به جای رقابت بیرحمانه از همین حالا و با حذف کنکور و اجرای شرایط بهینه شایستهسالاری، آغاز شود. تغییر فرهنگ رسانهای و شبکههای اجتماعی به سمت نمایش واقعیتهای زندگی به جای زندگیهای آرمانی و غیرواقعی، به مردم آموزش داده شود تا هزینههای چنانی برای تولید محتوای لوکس و نشان دادن زندگی دور از دسترس، نیاز نباشد.
در دسترس قرار دادن خدمات سلامت روان به صورت رایگان و بدون انگ اجتماعی در تمام محلات و مراکز آموزشی و کاری، با همکاری نهادهای مرتبط مانند سازمان نظام روانپزشکی کشور و نظام روانشناسی کشور، مورد تاکید و اجرا قرار گیرد. آموزش مهارتهای زندگی و تابآوری از کودکی در مدارس به جای تاکید صرف بر رقابت و نمره، به دروس ما اضافه شود.
ایجاد فضاهای امن برای بیان احساسات و ناراحتیها بدون ترس از قضاوت یا مجازات، در قوه قضائیه و نهادهای حمایتی در نظر گرفته شود. تا زمانی که جامعه به عنوان یک کل، فشارهای ساختاری تولیدکننده اضطراب را کاهش ندهد، درمانهای فردی تنها مانند گذاشتن باند روی زخمی عمیق و خونریزیکننده خواهند بود.
موقتاً کمک میکنند، اما مشکل اصلی همچنان باقی میماند. کاهش واقعی اضطراب جامعه، نیازمند بازنگری اساسی در نحوه سازماندهی زندگی جمعی، توزیع منابع و ارزشهایی است که جامعه به افراد تحمیل میکند. اضطراب دائمی فقط یک «حس بد» یا «نگرانی زیاد» نیست؛ وقتی سالها ادامه پیدا کند، مثل یک سم کند در تمام بخشهای زندگی فرد و جامعه نفوذ میکند و آسیبهای بسیار جدی و گستردهای به بار میآورد.
منبع: مهر
اجتماعی و فرهنگیلینک کوتاه :
