xtrim

آمریکا در جهان ترامپ؛ قدرت کمتر، ادعای بیشتر!

راهبرد جدید امنیت ملی ایالات متحده، بازتاب مستقیم نگاه شخصی دونالد ترامپ به سیاست خارجی است؛ نگاهی که قدرت را مقدم بر اصول می‌داند، نقش شخصیت رهبران را در نظم بین‌الملل برجسته می‌کند و جهان را عرصه‌ای برای روابط فردی و معامله‌محور تصور می‌کند.

جهان صنعت نیوز، راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا تصویری از چگونگی تبدیل‌شدن غرایز و باورهای شخصی دونالد ترامپ به مبانی رسمی سیاست خارجی ایالات متحده ارائه می‌دهد. در دور اول ریاست‌جمهوری او و همچنین در جریان مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۲۴، تمجید از قدرت، تصور ثروت به‌عنوان زیربنای جایگاه جهانی آمریکا و پیوند زدن سیاست با شخصیت، سه ویژگی بارز رفتار او بود. اکنون این سه عنصر در قالب یک چارچوب منسجم و رسمی، به‌عنوان پایه‌های نظم بین‌المللی مطلوب دولت او معرفی شده‌اند.

در این سند، قدرت ماهیت اصلی روابط جهانی تلقی می‌شود؛ قدرتی که نه از اصول بلکه از اراده فردی ناشی می‌شود. در این چارچوب، شکوفایی اقتصادی آمریکا پیش‌شرط بزرگی کشور معرفی شده است و نگهبان این شکوفایی کسی نیست جز رئیس‌جمهور و حلقه نزدیک او. این رویکرد، سیاست خارجی را نه مجموعه‌ای از نهادها و فرآیندها بلکه امتداد شخصیت رهبر و روابط شخصی او با سایر بازیگران جهانی می‌بیند.

سیاست خارجی مبتنی بر شخصیت و دوگانه‌سازی

راهبرد جدید امنیت ملی، علاوه بر تجلی‌ دادن باورهای ترامپ، نمایانگر دگرگونی عمیقی در مفهوم محافظه‌کاری آمریکایی است. در گذشته، رؤسای جمهور جمهوری‌خواه همچون رونالد ریگان و جورج بوش پسر، محافظه‌کاری را با بین‌الملل‌گرایی لیبرال پیوند می‌زدند. اما راهبرد کنونی، محافظه‌کاری را در قالب تمایز شدید میان دوست و دشمن بازتعریف می‌کند؛ تمایزی که در سیاست داخلی و خارجی به‌طور هم‌زمان عمل می‌کند.

این نگاه، مستلزم طرد کامل رویکردهای دولت قبلی است، که ترامپ در مقدمه سند، آن را چهار سال ضعف، افراط‌گرایی و ناکامی مرگبار توصیف می‌کند. در این چارچوب، نگرانی از آلودگی خارجی و تأکید بر پاکی تمدنی شکل می‌گیرد؛ موضوعی که به‌طور مستقیم بر سیاستگذاری در اروپا و دنیای دموکراتیک اثر می‌گذارد.

راهبرد جدید، جهانی را به تصویر می‌کشد که در آن اتحادها و نهادها نقش حاشیه‌ای دارند و روابط شخصی میان رهبران، محور تحولات و تصمیم‌گیری است. این الگو، امکان نقش‌آفرینی رهبرانی همچون ولادیمیر پوتین و شی جین‌پینگ را افزایش می‌دهد و فضایی فراهم می‌آورد که در آن توافق‌های سرنوشت‌ساز، نه از طریق مذاکرات پیچیده دیپلماتیک، بلکه از راه ارتباطات فردی میان رهبران به دست می‌آید.

تضعیف نهادها و برجسته شدن رهبران

در جهانی که رسانه‌های دیجیتال شخصی‌سازی قدرت را تشدید کرده‌اند، رهبرانی مانند ترامپ، پوتین، شی، نارندرا مودی و رجب طیب اردوغان، تجسم سیاست خارجی کشورهایشان هستند. نقش نهادهایی چون وزارت خارجه یا سازمان‌های بین‌المللی کاهش یافته و عرصه دیپلماسی به صحنه‌ای برای نمایش شخصیت‌ها تبدیل شده است.

این ساختار رسانه‌محور و مبتنی بر ارتباطات شخصی، در سند راهبردی جدید نیز منعکس است. این سند تاریخی نمی‌اندیشد؛ گذشته‌ای که در آن ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم معماری امنیت جهانی را شکل داد، در آن غایب است. درعوض، استراتژی در حالِ بی‌پایان تعریف شده است؛ حالتی که هر اقدام و تصمیم به خواست و ابتکار شخص رئیس‌جمهور گره می‌خورد.

تناقض‌ها در تعریف قدرت و نقش آمریکا

راهبرد امنیت ملی ترامپ مجموعه‌ای از تناقضات بنیادین را بازتاب می‌دهد. از یک سو قدرت آمریکا را می‌ستاید و از سوی دیگر، بر محدودسازی آن تأکید دارد. سند ادعا می‌کند دولت ترامپ با اقدامات نظامی ضروری همچون حملات علیه توان هسته‌ای ایران، قدرت آمریکا را احیا کرده است. اما هم‌زمان هشدار می‌دهد که آمریکا نباید درگیر مدیریت دائمی جهان شود و تنها زمانی باید مداخله کند که تهدیدی مستقیم علیه منافع کشور وجود داشته باشد.

این دوگانگی در مورد اروپا نیز آشکار است. سند، به‌جای گفت‌وگو و اقناع در چهارچوب اتحادهای سنتی، بر پرورش مقاومت در برابر مسیر کنونی اروپا تأکید می‌کند؛ مسیری که به سمت بین‌الملل‌گرایی لیبرال یا فراملی‌گرایی اتحادیه اروپا حرکت می‌کند. چنین رویکردی مستلزم دخالت گسترده، هدفمند و بلندمدت آمریکا در اروپا است؛ امری که با شعار اول آمریکا تضاد دارد.

در این وضعیت، سند امکان اقناع و ایجاد اعتماد را تضعیف می‌کند. اقناع نیازمند درک منافع دیگران، توجه به وابستگی‌های متقابل و پذیرش مصالحه است؛ اما راهبرد جدید سیاست خارجی را مجموعه‌ای از اعمال قدرت و اعمال فشار معرفی می‌کند.

اولویت‌بندی جغرافیایی و ناهمخوانی با واقعیت

راهبرد جدید به‌صورت شگفت‌آوری بر نیم‌کره غربی تمرکز دارد و آن را در صدر تهدیدهای امنیتی آمریکا قرار می‌دهد. مشکلاتی همچون مهاجرت غیرقانونی و قاچاق مواد مخدر بدون تردید اهمیت دارند اما تبدیل آنها به محور اصلی امنیت ملی، بی‌تناسب با تهدیدهای عمیق‌تر در اروپا و شرق است.

این در حالی است که خود سند، منطقه شرق آسیا را یکی از میدان‌های اصلی رقابت قرن آینده توصیف می‌کند و اذعان دارد که چین، قدرتی اقتصادی و نظامی است که باید بدون درگیری مستقیم مهار شود. با این وجود، تمرکز سند همچنان بر مرزهای جنوبی است؛ گویی چالش‌های جهانی در اولویت‌های بعدی قرار دارند.

ضعف تحلیلی در مورد جنگ اوکراین

بخش مربوط به جنگ اوکراین، از نظر تحلیلی و مفهومی یکی از ضعیف‌ترین بخش‌های سند است. در برخی بخش‌ها، سند مدعی است که آمریکا باید مانع تسلط روسیه یا چین در مناطق پیرامونی آنها شود و اروپا باید مسئولیت امنیت منطقه خود را بر عهده گیرد. اما در سایر بخش‌ها، سند نفوذ قدرت‌های بزرگ را حقیقت جاودانه روابط بین‌الملل می‌نامد و از ضرورت دستیابی به ثبات راهبردی با روسیه سخن می‌گوید.

این تناقض، چالش اصلی آمریکا در مواجهه با روسیه و اوکراین را پنهان می‌کند. اگر ثبات به معنای تن دادن به نفوذ روسیه در اوکراین باشد، این امر نظم امنیتی اروپا را تضعیف خواهد کرد. سند، خطر سقوط اوکراین را جدی نمی‌گیرد و نقش اروپایی‌ها را عامل اصلی تداوم جنگ معرفی می‌کند؛ دیدگاهی که پیچیدگی‌های میدانی، ماهیت تجاوز روسیه و حساسیت امنیتی اوکراین را نادیده می‌گیرد.

نقش اتفاقات پیش‌بینی‌ناپذیر در سیاست خارجی

مانند هر دولت دیگری، میزان تحقق مفاد سند امنیت ملی در عمل، محدود است. دولت‌ها معمولاً بیش از آنکه استراتژی‌ها را پیش ببرند، واکنشی به بحران‌های پیش‌بینی‌نشده نشان می‌دهند. نمونه آن حملات ۱۱ سپتامبر، بهار عربی، اشغال کریمه، جنگ اوکراین و حمله حماس در ۷ اکتبر است. حتی در دوره اول ترامپ نیز همه‌گیری کرونا جهت‌گیری سیاست خارجی آمریکا را دگرگون کرد.

با وجود این، سند جدید نقش مهمی در نشان‌ دادن تضادهای درونی جهان مطلوب ترامپ دارد. پیشبرد راه‌حل در اوکراین نیازمند همکاری نزدیک با اروپا است؛ اما سند، اروپا را عرصه‌ای برای مهار لیبرالیسم معرفی می‌کند. مقابله با چین نیازمند توان اقناع و اعتمادسازی است؛ اما سند بیشتر بر فشار و اعمال قدرت تأکید دارد. و سرانجام، اگر آمریکا به‌دنبال کاهش حضور نظامی خود باشد، نیازمند شبکه‌ای از مشارکت‌ها بر اساس احترام متقابل است؛ امری که با نگاه تمدنی و دوگانه‌ساز سند منافات دارد.

به این ترتیب، جهان مطلوب ترامپ مجموعه‌ای از تناقضات را در خود دارد. او خواهان محدودسازی قدرت آمریکاست اما به ظرفیت قدرت دلبسته است؛ خواهان نظم مبتنی بر روابط شخصی است، اما این روابط ناپایدار و دستخوش تغییرات لحظه‌ای‌اند؛ به دنبال کاهش نقش نهادهاست، اما نظم جهانی بدون نهادها نمی‌تواند پایدار باشد.

 

اخبار برگزیدهسیاسی
شناسه : 555989
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *