چه کسی آینده اقتصاد را درست پیشبینی میکند؛ اقتصاددانان یا مهندسان؟

بحث درباره آثار اقتصادی هوش مصنوعی به یکی از جدیترین مناقشات فکری زمانه ما تبدیل شده است؛ از یکسو، اقتصاددانان نسبت به بزرگنمایی آثار کوتاهمدت هوش مصنوعی بر رشد اقتصادی محتاطاند و آن را در بهترین حالت، عاملی برای افزایش محدود بهرهوری میدانند. از سوی دیگر، فناوران و فعالان حوزه هوش مصنوعی، این فناوری را جهشی بیسابقه در تاریخ بشر تلقی میکنند که میتواند ساختار تولید، کار و حتی مفهوم رشد اقتصادی را دگرگون کند.
جهان صنعت نیوز – بهندرت پیش میآید که یک نهاد پولی در قالب پژوهش اقتصادی، سناریویی را مدلسازی کند که در آن اساساً اقتصاد به پایان میرسد و تولید ناخالص داخلی به صفر میل میکند. با این حال، اشاره به چنین سناریویی در یک مطالعه تحلیلی بیش از آنکه جنبه پیشبینی داشته باشد، نشاندهنده وسعت عدمقطعیت پیرامون پیامدهای هوش مصنوعی است. از نگاه پژوهشگران اقتصادی، هوش مصنوعی میتواند طیفی گسترده از نتایج را رقم بزند؛ از افزایش محدود بهرهوری گرفته تا تحولی بنیادین که قواعد رشد، کار و رفاه را دگرگون کند.
در سناریوی میانه که بسیاری از اقتصاددانان آن را محتملترین مسیر میدانند، هوش مصنوعی میتواند برای مدتی مشخص، نرخ رشد بلندمدت اقتصاد را اندکی افزایش دهد. این افزایش، هرچند قابلتوجه است، اما بههیچوجه انقلابی یا برهمزننده نظم اقتصادی تلقی نمیشود. در این چارچوب، هوش مصنوعی در کنار دیگر فناوریهای مهم تاریخی قرار میگیرد؛ فناوریهایی که اقتصاد را کارآمدتر کردهاند، اما نتوانستهاند بهطور پایدار، روند رشد بلندمدت را از مسیر خود خارج کنند.
اقتصاددانان : انقلاب هوش مصنوعی اغراق است
این نگاه، ریشه در تجربه تاریخی اقتصادهای پیشرفته دارد. برای بیش از یک قرن، نرخ رشد بلندمدت اقتصادهایی مانند ایالات متحده، حولوحوش یک محدوده نسبتاً ثابت نوسان کرده است. این ثبات، حتی در مواجهه با رویدادهای عظیمی مانند جنگهای جهانی، رکود بزرگ، بحرانهای مالی و انقلابهای فناورانه متعدد حفظ شده است. از منظر اقتصاددانان، شکستن این الگو نیازمند شوکی بسیار بزرگتر از آن چیزی است که اغلب فناوریها، حتی فناوریهای تحولآفرین، ایجاد کردهاند.
علاوه بر این، اقتصاددانان به فرآیند دشوار و زمانبر پذیرش مولد فناوری اشاره میکنند. ظهور یک فناوری جدید، بهمعنای بهرهوری بالاتر در کوتاهمدت نیست. در بسیاری از موارد، ورود فناوریهای نو ابتدا با سردرگمی، جابهجایی مشاغل، هزینههای تطبیق و حتی افت موقت بهرهوری همراه میشود. این پدیده نشان میدهد که اقتصاد برای بهرهگیری واقعی از فناوری، نیازمند بازآرایی ساختارها و شیوههای کار است؛ فرآیندی که زمان میبرد.
مهندسان: هوش مصنوعی ساختار اقتصاد را دگرگون میکند
در مقابل، نگاه فناوران به هوش مصنوعی، ریشه در منطق متفاوتی دارد. از دید آنان، تاریخ بشر را میتوان به دورههایی تقسیم کرد که هر بار، یک جهش فناورانه، ظرفیتهای انسانی را بهطور بنیادین گسترش داده است. اتوماسیون نیروی بدنی، انقلاب صنعتی را رقم زد و تولید را از قید محدودیتهای فیزیکی رها کرد. اکنون، اتوماسیون تواناییهای شناختی، بهزعم این گروه، میتواند جهشی حتی بزرگتر ایجاد کند؛ جهشی که نهتنها بهرهوری، بلکه ماهیت کار و ارزشآفرینی را دگرگون میسازد.
در این چارچوب، هوش مصنوعی صرفاً ابزاری برای بهبود کارایی نیست، بلکه عاملی است که ورودیهای اقتصاد را افزایش میدهد. اگر نیروی کار، یکی از مهمترین نهادههای تولید باشد، افزایش ناگهانی و گسترده کارگران دیجیتال میتواند ظرفیت تولیدی اقتصاد را بهطور چشمگیری بالا ببرد. از این منظر، هوش مصنوعی نوعی تبدیل نیروی کار به سرمایه است؛ سرمایهای که میتواند بدون خستگی، در مقیاس وسیع و با هزینهای بسیار پایینتر از نیروی انسانی، فعالیت کند.
افزون بر این، مهندسان بر نقش هوش مصنوعی در تولید و انتشار ایدهها تأکید میکنند. پیشرفتهای اقتصادی بزرگ، همواره با شتاب گرفتن جریان دانش و کاربردی شدن آن همراه بوده است. زمانی که ایدهها سریعتر خلق و گستردهتر بهکار گرفته شوند، نوآوری شتاب میگیرد و سطح زندگی ارتقا مییابد. از این منظر، هوش مصنوعی میتواند همان نقشی را ایفا کند که گردش سریع دانش در برخی مقاطع تاریخی برای اقتصادها داشته است، با این تفاوت که مقیاس و سرعت آن بهمراتب بیشتر است.
با وجود این اختلافنظرها، برخی تحلیلگران بر این باورند که تضاد میان دیدگاه اقتصاددانان و مهندسان، بیش از آنکه واقعی باشد، ظاهری است. هر دو گروه، بخشی از حقیقت را بیان میکنند، اما هر یک بر جنبهای متفاوت تمرکز دارند. اقتصاددانان به محدودیتهای نهادی، تاریخی و رفتاری توجه میکنند و مهندسان بر ظرفیتهای بالقوه و امکانهای فناورانه تأکید دارند.
در این میان، تجربه فناوریهای عمومی پیشین، نکتهای را روشن میکند. تأثیر واقعی این فناوریها، نه صرفاً از خود فناوری بلکه از سرمایهگذاریهای مکمل ناشی میشود. برای مثال، برق زمانی توانست بهرهوری را بهطور معنادار افزایش دهد که کارخانهها بازطراحی شدند، خطوط تولید تغییر کرد و سازمان کار دگرگون شد. این تحولات، بهمراتب زمانبرتر و پیچیدهتر از نصب یک فناوری جدید بودند.
در مورد هوش مصنوعی نیز میتوان انتظار داشت که بخش عمده اثرات اقتصادی، از همین مسیر بروز کند. بهرهوری زمانی بهطور پایدار افزایش مییابد که بنگاهها، دولتها و نهادهای آموزشی، خود را با الزامات جدید تطبیق دهند. این تطبیق، شامل سرمایهگذاری در مهارتهای مکمل، بازنگری در ساختارهای سازمانی و حتی تغییر در قواعد بازار کار است. بدون این تحولات، ظرفیت بالقوه هوش مصنوعی، به رشد واقعی تبدیل نخواهد شد.
از سوی دیگر، حتی اگر فرض کنیم هوش مصنوعی در بلندمدت جهشی بزرگ در بهرهوری ایجاد کند، زمانبندی این جهش محل تردید است. مهندسان اغلب از سرعت بالای پیشرفتهای اخیر نتیجه میگیرند که آثار اقتصادی نیز بهزودی نمایان خواهد شد. اما تجربه تاریخی نشان میدهد که فاصله میان نوآوری فناورانه و پیامدهای اقتصادی گسترده، میتواند یک یا دو دهه بهطول انجامد. در این فاصله، اقتصاد با چالشهای گذار مواجه میشود؛ چالشهایی که میتوانند نابرابری، نااطمینانی شغلی و تنشهای اجتماعی را تشدید کنند.
در نتیجه، شاید بتوان گفت که هر دو طرف بحث، در عین داشتن حق، دچار خطای برآورد زمان و مقیاس هستند. اقتصاددانان ممکن است تأثیر نهایی هوش مصنوعی را دستکم بگیرند، زیرا تاریخ نشان داده که فناوریهای عمومی، در نهایت، تغییرات عمیقی ایجاد میکنند. در مقابل، مهندسان ممکن است سرعت و سهولت این تحول را بیشازحد خوشبینانه ارزیابی کنند و از پیچیدگیهای نهادی و اجتماعی غافل بمانند.
آنچه این بحث را از یک مناقشه نظری فراتر میبرد، پیامدهای سیاستی آن است. اگر هوش مصنوعی در کوتاهمدت، بهرهوری را بهسرعت افزایش ندهد، اما همزمان ساختار بازار کار را برهم بزند، اقتصاد با دورهای از رشد نهچندان بالا و نارضایتی اجتماعی مواجه خواهد شد. در چنین شرایطی، سیاستگذاران ناچارند میان حمایت از نوآوری و مدیریت پیامدهای اجتماعی آن، توازن برقرار کنند.
در مقابل، اگر در بلندمدت، هوش مصنوعی به جهشی بزرگ در تولید و رفاه منجر شود، چالش اصلی توزیع منافع آن خواهد بود. تجربه فناوریهای پیشین نشان میدهد که بدون سیاستهای مکمل، دستاوردهای بهرهوری میتواند بهطور نامتوازن توزیع شود و شکافهای اجتماعی را عمیقتر کند. از این رو، حتی خوشبینانهترین سناریوها نیز نیازمند توجه جدی به سیاستهای توزیعی و نهادی هستند.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانلینک کوتاه :
