xtrim

نبرد قرن بدون شلیک گلوله

رفتار اقتصادی چین در برابر ایالات متحده طی یک سال گذشته نشان می‌دهد پکن وارد مرحله‌ای تازه از رقابت ژئو‌اقتصادی شده است؛ مرحله‌ای که بر یک راهبرد بلندمدت و فرسایشی استوار است.

جهان صنعت نیوز – در ماه‌های اخیر، پاسخ چین به تشدید تنش‌های تجاری با آمریکا، بسیاری از ناظران را غافلگیر کرده است. هر بار که واشنگتن دامنه محدودیت‌های صادراتی یا تعرفه‌ای را گسترش داده، پکن نیز با اقداماتی حساب‌شده اما مؤثر واکنش نشان داده است؛ از ممنوعیت صادرات عناصر فلزی خاص گرفته تا اعمال کنترل بر مواد معدنی کمیاب حیاتی برای صنایع دفاعی و انرژی پاک. این اقدامات نه‌تنها زنجیره‌های تأمین آمریکا و جهان را تحت فشار قرار داده، بلکه نشان داد که چین آماده است هزینه بدهد تا فشار واقعی ایجاد کند.

با این حال، این رویکرد تهاجمی به‌معنای بی‌محابا بودن نیست. چین تلاش کرده پاسخ‌های خود را کالیبره‌شده نگه دارد؛ به‌گونه‌ای که هم قدرت بازدارندگی داشته باشد و هم فضای مذاکره را کاملاً مسدود نکند. تعلیق یا به تعویق انداختن بخشی از محدودیت‌ها پس از دیدار رهبران دو کشور نشان می‌دهد پکن همچنان به حفظ مسیرهای خروج فکر می‌کند. اما این خویشتن‌داری نباید با ضعف اشتباه گرفته شود. در کنار اقدامات علنی، چین مجموعه‌ای از ابزارهای حقوقی، مقرراتی و غیرتعرفه‌ای در اختیار دارد که در صورت لزوم می‌تواند به‌سرعت فعال کند. تفاوت اصلی با گذشته در این است که پکن دیگر مایل نیست صرفاً نقش بازیگر محتاط را ایفا کند؛ زنجیره تأمین، اکنون به یک سلاح ژئو‌اقتصادی تبدیل شده است.

این تغییر رویکرد، ریشه‌های عمیق داخلی نیز دارد. تجربه توافق تجاری سال ۲۰۲۰ با دولت نخست ترامپ، در افکار عمومی چین به‌عنوان توافقی تحقیرآمیز تلقی شد. برای رهبری چین، تکرار چنین تجربه‌ای از نظر سیاسی غیرقابل‌پذیرش است. ایستادگی در برابر آمریکا، به بخشی از روایت احیای هویت ملی تبدیل شده و جایگاه رهبری را در داخل تثبیت می‌کند. از این منظر، سیاست خارجی و مشروعیت داخلی به‌شدت به یکدیگر گره خورده‌اند.

با این حال، تقلیل راهبرد چین به ملی‌گرایی یا تلافی‌جویی، تصویر ناقصی ارائه می‌دهد. پکن سال‌هاست خود را برای بازگشت ترامپ و تشدید رقابت آماده کرده و جنگ تجاری را بخشی از یک منازعه چنددهه‌ای می‌بیند. در کوتاه‌مدت، هدف اصلی، کسب امتیاز در حوزه فناوری‌های پیشرفته و کاهش وابستگی به واردات حساس است. در میان‌مدت، چین به‌دنبال تعمیق توان فناورانه، تنوع‌بخشی به بازارهای صادراتی و افزایش سهم خود از ارزش افزوده جهانی است تا اهرم‌های فشار آمریکا را تضعیف کند. در بلندمدت، چشم‌انداز پکن فراتر از تجارت است: ایجاد یک معماری مالی و تجاری جایگزین که بتواند قدرت تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا را خنثی کند و آزادی عمل چین را در حوزه نفوذ منطقه‌ای‌اش تضمین نماید.

در واقع، چین به دنبال رسیدن به جایگاهی هم‌تراز با قدرت مسلط، بدون عبور از مسیر جنگ مستقیم است  در تاریخ ژئوپلیتیک بی‌سابقه است. برخلاف قدرت‌های تجدیدنظرطلب گذشته، پکن می‌خواهد از مسیر انباشت تدریجی قدرت اقتصادی و نفوذ ساختاری، به نقطه‌ای برسد که انکار جایگاهش از سوی آمریکا برای دیگر کشورها غیرمنطقی جلوه کند. به همین دلیل، رقابت چین و آمریکا را نمی‌توان صرفاً با مقایسه تولید ناخالص داخلی یا توان نظامی سنجید.

برای درک بهتر این رقابت، چارچوبی مبتنی بر چهار مؤلفه قابل استفاده است: ظرفیت، سرمایه، رفتار و اعتبار. این نگاه، نشان می‌دهد که قدرت ملی تنها حاصل منابع مادی نیست بلکه به نحوه استفاده از آن‌ها و میزان اعتماد دیگران نیز بستگی دارد.

ظرفیت؛ قدرت عظیم با هزینه‌های پنهان

ظرفیت چین، بر پایه جمعیت عظیم و بسیج گسترده منابع شکل گرفته است. این کشور از یکی از فقیرترین اقتصادهای جهان به دومین اقتصاد بزرگ تبدیل شده و بزرگ‌ترین صادرکننده کالا و خدمات است. نیروی کار مهاجر ارزان، موتور این جهش بوده و اکنون رهبری چین امیدوار است ارتش عظیم مهندسان و دانشمندان، همین نقش را در حوزه فناوری ایفا کند. سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه، تعداد بالای فارغ‌التحصیلان و حجم بالای ثبت اختراعات، همگی از این جاه‌طلبی حکایت دارد.

اما همین ظرفیت عظیم، به یک پارادوکس تبدیل شده است. اتکای بیش از حد به صادرات و تولید انبوه، اقتصاد چین را نامتوازن کرده و وابستگی به بازارهای خارجی را افزایش داده است. مازاد ظرفیت صنعتی، اصطکاک با دولت‌های غربی را تشدید کرده و بسیاری از کشورها را به سمت کاهش وابستگی به چین سوق داده است. افزون بر این، ضعف مزمن تقاضای داخلی مانع از آن شده که اقتصاد چین به یک موتور خودپایدار تبدیل شود. کاهش رشد مصرف خانوار و نشانه‌های فشار تورمی منفی، هزینه واقعی حفظ این ظرفیت عظیم را بالا برده است.

سرمایه؛ منابع فراوان اما محدودکننده

چین از نظر سرمایه مالی نیز در موقعیت قدرتمندی قرار دارد. ذخایر عظیم ارزی و کنترل شدید حزب کمونیست بر نظام مالی، امکان بسیج سریع منابع را فراهم کرده است. ابزارهای مالی دولتی، نه‌تنها برای پیشبرد سیاست صنعتی، بلکه برای نفوذ سیاسی در خارج از کشور نیز به کار گرفته شده‌اند. وام‌دهی گسترده به کشورهای در حال توسعه، هم‌زمان اهداف اقتصادی و ژئوپلیتیکی را دنبال می‌کند.

با این حال، قدرت مالی چین کمتر از آن چیزی است که ارقام ظاهری نشان می‌دهند. جایگاه محدود واحد پول این کشور در نظام مالی جهانی، دامنه نفوذ مالی پکن را کاهش می‌دهد. گرایش بانک‌های مرکزی جهان به طلا و دارایی‌های غیرحاکمیتی، بیش از آنکه نشانه پذیرش ارز جایگزین باشد، بازتاب تردید نسبت به نظم مالی موجود است. تلاش چین برای توسعه زیرساخت‌های پرداخت مستقل، گامی مهم است، اما تا زمانی که محدودیت‌های ساختاری نظام مالی پابرجاست، نمی‌تواند جایگزین کامل دلار شود.

در عین حال، مدل رشد مبتنی بر سرکوب مصرف داخلی و هدایت پس‌انداز خانوارها به صنعت، به بن‌بست نزدیک می‌شود. پیری جمعیت، فشار بر نظام رفاه و کاهش تقاضای داخلی، همگی نشانه‌هایی هستند که تداوم این مسیر را دشوار می‌سازند. اتکای صرف به فناوری و صادرات، ریسکی است که اگر به‌درستی مدیریت نشود، می‌تواند پروژه قدرت‌یابی چین را مختل کند.

رفتار بین‌المللی؛ قدرت بدون جذابیت

الگوی رفتار چین در عرصه جهانی، بیش از آنکه بر ارزش‌های مشترک استوار باشد، ماهیتی راهبردی و عمل‌گرایانه دارد. پکن در پی صدور ایدئولوژی نیست، بلکه می‌خواهد قواعد بازی را به‌گونه‌ای بازتعریف کند که منافعش تضمین شود. این رویکرد، همبستگی مقطعی ایجاد می‌کند، اما وفاداری عمیق نمی‌سازد. ضعف پیوندهای فرهنگی، روابط پرتنش با همسایگان نزدیک و نگاه امنیتی به رویکرد چینی، همگی به کمبود مزمن قدرت نرم انجامیده‌اند.

در بحران‌های بین‌المللی نیز، چین اغلب محتاط و بعضاً جانبدارانه عمل کرده است. این رفتار، اگرچه با منطق منافع ملی سازگار است، اما اعتمادسازی بلندمدت را دشوار می‌کند. نتیجه آن است که چین بیشتر مورد احترام است تا مورد علاقه.

اعتبار؛ حلقه مفقوده قدرت چین

اعتبار، ضعیف‌ترین مؤلفه قدرت ژئوپلیتیک چین است. سرمایه‌گذاری‌های عظیم خارجی، پروژه‌های زیرساختی و حضور گسترده در نهادهای بین‌المللی، نتوانسته‌اند تردیدها درباره نیت واقعی پکن را برطرف کنند. روایت‌هایی مانند دیپلماسی تله بدهی یا نگرانی از کاربری دوگانه زیرساخت‌ها، حتی اگر اغراق‌آمیز باشند، به دلیل فقدان شفافیت، باورپذیر جلوه می‌کنند. انباشت این بدبینی‌ها، اعتماد جهانی را فرسایش داده و دستیابی چین به رهبری مورد پذیرش را دشوار ساخته است.

رقابت چین و آمریکا، بیش از آنکه نبردی برای پیروزی قاطع باشد، آزمونی طولانی از استقامت راهبردی است. چین ظرفیت و سرمایه عظیمی دارد، اما در رفتار و اعتبار با محدودیت‌های جدی مواجه است. آمریکا نیز مزیت‌های سنتی خود را تا حدی از دست داده، اما همچنان از جایگاه نهادی و تاریخی قدرتمندی برخوردار است. محتمل‌ترین سناریو، نه پیروزی نهایی یکی از طرفین، بلکه تداوم یک تقابل مدیریت‌شده و فرسایشی است؛ رقابتی که سرنوشت آن، نه در لحظات بحرانی، بلکه در گذر زمان و توان دو کشور برای ترمیم ضعف‌های درونی‌شان تعیین خواهد شد.

اخبار برگزیدهاقتصاد کلان
شناسه : 558899
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *