ایران در تله امنیتیسازی؛ توافق هستهای در دسترس است؟

در دو دهه گذشته، پرونده ایران در سیاست جهانی بیش از آنکه در چارچوب سیاست عادی مدیریت شود، در قالب یک مسئله امنیتی تعریف شده است؛ فرآیندی که با تهدیدسازی کلامی شروع میشود، سپس به تحریم و اقدام نظامی و فشارهای فوقالعاده میرسد و در نهایت با واکنشهای تدافعی ایران، همان روایت اولیه را تقویت میکند. حاصل این روند، شکلگیری چرخهای است که در آن فشار بیرونی، سیاستهای واکنشی ایران و تشدید نگاه امنیتی در داخل، یکدیگر را تغذیه میکنند.
جهان صنعت نیوز – در روابط بینالملل امروز، امنیت فقط هدفی نیست که دولتها برای حفاظت از خود دنبال کنند؛ امنیت به مفهومی تبدیل شده که از آن برای توجیه محدودسازی و هدایت رفتار دیگران هم استفاده میشود. هنگامی که یک موضوع یا یک کشور بهعنوان تهدید وجودی معرفی میشود، دامنه کنش سیاسی از مسیرهای معمول خارج میگردد و جای خود را به اقدامات فوقالعاده میدهد. در این چارچوب، مسئله دیگر صرفاً اختلاف سیاسی یا رقابت ژئوپلیتیک نیست؛ بلکه تهدید بهگونهای تعریف میشود که سیاستگذار بتواند تحریمهای سنگین، فشار دیپلماتیک مداوم و حتی اقدام نظامی را نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر جلوه دهد.
این همان فرآیندی است که در ادبیات سیاسی از آن با عنوان امنیتیسازی یاد میشود؛ فرآیندی که در آن، یک بازیگر یا یک پرونده از حوزه سیاست عادی خارج میشود و در حوزه اضطرار قرار میگیرد. در این وضعیت، تعادلهای معمول، قواعد مذاکره و حتی هزینههای انسانی و اقتصادی، در برابر ضرورت مقابله با تهدید کمرنگ میشود. از همین زاویه است که ایران به نمونهای برجسته تبدیل میشود؛ نمونهای که طی آن، روایت تهدید از سطح گفتار به سطح اقدام منتقل شد و سپس خودِ اقدامات، به تقویت همان روایت انجامید.
در یک نگاه کلی، آنچه اهمیت دارد صرفاً این نیست که چه کسی تهدید را تعریف میکند، بلکه این است که چگونه تهدیدسازی به یک چرخه تبدیل میشود؛ چرخهای که هر طرف، رفتار طرف مقابل را شاهدی برای درستی برداشت خود میبیند. نتیجه چنین چرخهای معمولاً نه کاهش تنش، بلکه قفلشدن سیاستها در مسیر تقابل است.
چرخه امنیتیسازی؛ از روایت تهدید تا پیشگویی خودمحققشونده
در دو دهه گذشته، آمریکا و اسرائیل تلاش کردهاند ایران را نه بهعنوان یک کشور معمولی، بلکه بهمثابه خطر اصلی نظام بینالملل معرفی کنند. این روند با روایتسازی آغاز شد؛ تکرار پیوسته ادعاهایی که ایران را یک تهدید وجودی برای منطقه و حتی جهان تصویر میکند. نکته مهم این است که این روایتسازی، در سطح گفتار متوقف نماند. پیامد آن، شکلگیری سیاستهایی بود که ایران را مثل یک تهدید هدف قرار دادند. تحریمهای اقتصادی گسترده، تهدیدهای مکرر و در نهایت اقداماتی که به حمله به زیرساختها و هدف قرار گرفتن مقامات، دانشمندان و حتی غیرنظامیان منتهی شد.
در برابر چنین فشارهایی، رفتار ایران نیز بیشتر و بیشتر حالت واکنشی پیدا کرد. ایران برای نشان دادن اینکه تحت فشار به تسلیم تن نمیدهد، سطح غنیسازی را افزایش داد و همکاری با نهاد ناظر را محدود کرد. این واکنشها، از نگاه طرف مقابل، بهعنوان شاهدی تازه برای تأیید روایت اولیه عمل کرد. «ایران خطرناک است». به این ترتیب، یک چرخه شکل گرفت؛ ابتدا ایران تهدید معرفی میشود، سپس مطابق با این تصویر با آن برخورد میشود و در واکنش، ایران اقداماتی انجام میدهد که میتواند بهعنوان قرینه همان تهدید تفسیر شود.
تفاوت این چرخه با معضل امنیتی کلاسیک در این است که در معضل امنیتی، طرفها به افزایش توان واقعی و مادی یکدیگر واکنش نشان میدهند. اما در چرخه امنیتیسازی، نقطه شروع اغلب ادراک و گفتمان است. ابتدا یک کشور در سطح روایت به تهدید تبدیل میشود و سپس سیاستها بر اساس همان روایت تنظیم میگردد. در نهایت، کشور هدف به جای پیگیری برنامههای هدفمند و بلندمدت، به دام واکنشهای پیاپی میافتد و فضای کنش مستقلش محدود میشود. در چنین وضعیتی، سیاست خارجی از حالت برنامهمحور به حالت واکنشمحور تغییر میکند و همین تغییر، عملاً همان چیزی را تولید میکند که روایت اولیه ادعا میکرد.
از این منظر، چرخه امنیتیسازی یک روند فرساینده است. هر مرحله از آن، مرحله بعد را توجیه میکند و خروج از آن دشوار میشود. شکستن این چرخه هم نیازمند تغییر همزمان در چند سطح است؛ زیرا اگر تنها یک ضلع تغییر کند، ضلعهای دیگر میتوانند چرخه را دوباره فعال کنند.
پیامدهای داخلی؛ ذهنیت محاصره و سختگیریهای اجتماعی
امنیتیسازی فقط سیاست خارجی را تغییر نمیدهد؛ اثر آن به داخل جامعه هم منتقل میشود. فشار خارجی مداوم و تهدیدهای دائمی، ذهنیت محاصره را تقویت میکند؛ ذهنیتی که در بسیاری از کشورها به افزایش کنترلهای داخلی و سختگیریهای اجتماعی میانجامد. در این چارچوب، محدودیتهای اینترنت و شبکههای اجتماعی، سازوکارهای نظارتی و اقدامات امنیتی برای مقابله با نفوذ و خرابکاری، به عنوان واکنشی قابل پیشبینی دیده میشود. مسئله اینجاست که این نوع سیاستها معمولاً به ریشههای نارضایتی اجتماعی پاسخ نمیدهد.
مشکلاتی مانند سختی معیشت، فرسایش سرمایه اجتماعی و شکاف میان دولت و جامعه، منشأ اصلی نارضایتی داخلی تلقی میشوند. اما وقتی نگاه محاصرهای غالب شود، پاسخ سیاستی به سمت کنترل حرکت میکند، نه اصلاح. در نتیجه، سیاستهای امنیتی داخلی از یک سو کارکرد محدودی در حل مسئله دارند و از سوی دیگر، میتوانند شکاف اجتماعی را عمیقتر کنند؛ شکافی که خود به کاهش سرمایه اجتماعی و دشوارتر شدن اجماع داخلی میانجامد.
این ذهنیت محاصره تنها محصول امروز نیست و ریشههای تاریخی از جنگ هشتساله گرفته تا خشونتهای جداییطلبانه و عملیاتهای تروریستی پس از انقلاب و سپس تهدیدها و فشارهای مستمر خارجی در سالهای بعد دارد. در چنین فضایی، تمرکز حکومت بر تهدیدهای واقعی یا ادراکشده، به روندی پایدار تبدیل میشود و سیاستگذاری را از مسیر توسعه و رفاه دور میکند.
هزینه اقتصادی فشار؛ از تحریم تا فساد ناشی از دور زدن تحریم
فشارهای خارجی بهعنوان یکی از عوامل اصلی سختی اقتصادی معرفی میشود، زیرا کشور ناچار میشود منابع بیشتری را به دفاع اختصاص دهد و از توسعه و رفاه بکاهد. علاوه بر این، جنگ اقتصادی از مسیر تحریمها، پیامدهایی مانند افت ارزش پول ملی، تورم سنگین و گسترش فساد را تشدید میکند. نکته مهم این است که فساد در این چارچوب صرفاً یک ضعف اخلاقی یا اداری تصویر نمیشود، بلکه بهعنوان محصول طبیعی سازوکارهای دور زدن تحریمها و شکلگیری رانتهای مرتبط با آن توصیف میگردد.
وقتی بخشهایی از اقتصاد برای دور زدن محدودیتها به مسیرهای غیرشفاف سوق داده میشود، زمینه برای رانتجویی و نابرابری بازتر میشود. همین روند، هم به تضعیف اعتماد عمومی کمک میکند و هم اجرای سیاستهای اصلاحی را دشوارتر میسازد. به بیان دیگر، تحریمها فقط هزینه مالی مستقیم ندارند، بلکه سازوکارهای حکمرانی و شفافیت را هم فرسوده میکنند.
در کنار این روند، بیرون از ایران، همین فشارها و نقش آنها در سختی معیشت کمتر دیده میشود و در عوض تصویرهای گزینشی و سیاسی از وضعیت داخلی برجسته میگردد. این تصویرسازی دوباره به چرخه امنیتیسازی کمک میکند، زیرا کشور هدف را نه بهعنوان بازیگری تحت فشار، بلکه بهعنوان منشأ بحران معرفی میکند و توجیه فشار را تقویت میسازد.
راه خروج؛ تجربه شکستن چرخه در دهه ۱۳۹۰ و نقش اجماع داخلی
با وجود پیچیدگی چرخه امنیتیسازی، خروج از آن ناممکن نیست. تجربهای که به توافق هستهای منتهی شد، نمونهای از شکستن چرخه از مسیر گفتوگو و دیپلماسی معرفی میشود؛ تجربهای که فضای بینالمللی ایران را هرچند موقت تغییر داد و حتی در سطح شورای امنیت هم به رسمیت شناخته شد. اما نکته محوری این است که این موفقیت، تنها محصول مذاکره خارجی نبود؛ مشارکت سیاسی بالا و تقویت مشروعیت داخلی دولت مذاکرهکننده، یک عامل داخلی پررنگ بود.
از این زاویه، شکستن چرخه امنیتیسازی از داخل آغاز میشود. وقتی پشتوانه اجتماعی تقویت شود و اجماع داخلی شکل بگیرد، تصور فروپاشی قریبالوقوع تضعیف میشود و دست مذاکرهکننده در سطح خارجی قویتر میگردد. برای بازتولید چنین اجماعی، گفتوگوی ملی میان گروههای سیاسی، طیفهای اجتماعی و عموم مردم ضروری است. وجود پلتفرمهای آنلاینِ ایجادشده توسط نهادهای غیردولتی، امکان ثبت و پیگیری شکایات را فراهم میکنند و میتوانند به افزایش پاسخگویی دستگاهها کمک کنند. تشویق استفاده از این سازوکارها و الزام نهادها به اصلاح در پاسخ به شکایات، بهعنوان راهی برای افزایش سرمایه اجتماعی مطرح است.
همچنین باید بر اصلاحات اقتصادی در حد توان داخلی تأکید کرد. حتی اگر تحریمها مانع بهبودهای بزرگ در کوتاهمدت باشند، باز هم میتوان با مقابله با فساد، افزایش شفافیت و مهار رانتجویی ناشی از دور زدن تحریمها، بخشی از شکافهای اجتماعی و اقتصادی را کاهش داد. این مسیر، اعتماد عمومی را تقویت میکند و نیاز به سیاستهای امنیتی داخلی را کمرنگتر میسازد.
بر اساس تحلیل محمد جواد ظریف در مجله فارن افرز با عنوان « چگونه آمریکا و ایران میتوانند بنبست هستهای را بشکنند؟»
پیشنهاد ویژهسیاسیلینک کوتاه :
