xtrim

ظریف: امنیتی‌سازی، استقلال ایران را محدود و چرخه فشار و واکنش را تقویت کرده است

این مقاله استدلال می‌کند که ایران طی دو دهه گذشته از سوی آمریکا و اسرائیل به‌طور نظام‌مند «امنیتی‌سازی» شده و این روند، چرخه‌ای معیوب از فشار خارجی و واکنش‌های دفاعی داخلی ساخته است. به باور محمدجواد ظریف، فشار و تحریم نه‌تنها رفتار ایران را تغییر نداده، بلکه به تشدید تنش، فرسایش اقتصادی و محدود شدن کنشگری مستقل ایران انجامیده است. راه خروج، ترکیبی از اجماع داخلی، اصلاحات اقتصادی، دیپلماسی فعال منطقه‌ای و جهانی، تعامل حساب‌شده با آژانس و آمریکا و تغییر روایت از «قدرت تهدیدآمیز» به «همکاری منطقه‌ای» است؛ مسیری که هم امنیت ایران و هم ثبات منطقه و جهان را تقویت می‌کند.

جهان صنعت نیوز، محمد جواد ظریف، وزیر خارجه اسبق جمهوری اسلامی ایران.

در دنیای امروز، امنیت فقط به معنای محافظت از یک کشور نیست. دولت‌ها از مفهوم امنیت استفاده می‌کنند تا رفتار دیگران را کنترل کنند، برای آن محدودیت بسازند و مسیر حرکتشان را تعیین کنند. وقتی یک مسئله «امنیتی» می‌شود، دیگر مثل یک موضوع عادی سیاسی با آن برخورد نمی‌شود، بلکه به‌عنوان خطری حیاتی معرفی می‌شود که اقدامات استثنایی را توجیه می‌کند.

ایران نمونه‌ای روشن از این روند است. طی بیست سال گذشته، اسرائیل و آمریکا تلاش کرده‌اند ایران را نه یک کشور عادی، بلکه بزرگ‌ترین تهدید برای نظام بین‌الملل نشان دهند. این تصویرسازی، به تحریم‌های سنگین، تهدیدهای نظامی، فشارهای سیاسی دائمی و حتی حملات نظامی انجامیده است؛ آن هم در زمانی که مذاکرات دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن در جریان بوده است. در چنین شرایطی، ایران ناچار شده تمرکز بیشتری بر مسائل دفاعی بگذارد و با افزایش غنی‌سازی اورانیوم نشان دهد که زیر فشار تسلیم نخواهد شد. این فشار خارجی، در داخل کشور نیز اثر گذاشته و باعث شده دولت در مواجهه با مسائل اجتماعی، سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تری اتخاذ کند.

این روند، یک چرخه معیوب ایجاد کرده است؛ چرخه‌ای که در آن هر طرف، اقدامات طرف مقابل را دلیلی برای تشدید رفتار خود می‌داند. این وضعیت شبیه معضل امنیتی است، اما با یک تفاوت مهم: آغاز این چرخه نه از اقدام نظامی، بلکه از گفتار سیاسی است. ابتدا یک کشور تهدید نامیده می‌شود، سپس مانند یک تهدید با آن رفتار می‌شود و در نهایت، واکنش‌های آن کشور همان تصویری را که در ابتدا ساخته شده بود، تقویت می‌کند. نتیجه، یک پیش‌گویی خودتحقق‌بخش است که در آن کشور هدف، به‌تدریج استقلال کنش خود را از دست می‌دهد و در زنجیره‌ای از واکنش‌های اجباری گرفتار می‌شود.

خروج از چرخه امنیتی‌سازی آسان نیست. این کار، قبل از هر چیز نیازمند آن است که قدرت‌های خارجی به حقوق و شأن ایران احترام بگذارند و دست از تهدید، تحقیر و فشار مداوم علیه یک تمدن چند هزار ساله بردارند. با این حال، ایران نیز می‌تواند با برخی اقدامات، به شکستن این چرخه معیوب کمک کند. یکی از مهم‌ترین این اقدامات، تقویت پشتوانه داخلی از طریق اصلاحات اقتصادی است؛ امری که دست ایران را در مذاکرات خارجی هم قوی‌تر می‌کند. تجربه نشان داده است که مردم ایران بزرگ‌ترین سرمایه کشور در برابر فشار و تجاوز خارجی بوده‌اند. در کنار این، تهران می‌تواند به‌جای تأکید افراطی بر قدرت سخت دفاعی که معمولاً باعث تشدید تصویر تهدید می‌شود بر همکاری و هماهنگی به‌ویژه در سطح منطقه تمرکز کند. گفت‌وگوی صریح با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای رفع سوءتفاهم‌ها و بازگشت به مسیر همکاری و همچنین تعامل با آمریکا برای مدیریت اختلافات به‌ویژه در موضوع هسته‌ای و تحریم‌ها از دیگر گام‌های ممکن است.

تحریم‌های بی‌سابقه و حملات هدفمند؛ از فشار اقتصادی تا ضربه امنیتی

در دو دهه گذشته، ایران به‌شدت از سوی اسرائیل و ایالات متحده امنیتی‌سازی شده است. این دو کشور با هم روایتی ساخته‌اند که ایران را تهدیدی وجودی برای منطقه و حتی کل جهان نشان می‌دهد. از ادعاهای قدیمی درباره نزدیک بودن ایران به ساخت سلاح هسته‌ای گرفته تا توصیف‌های توهین‌آمیز از ماهیت این کشور، همگی در همین چارچوب قرار می‌گیرند. هرچند نادرستی این ادعاها روشن است، اما مانع از ادامه آن‌ها و تشدید رفتارهای خصمانه نشده است. آمریکا تحریم‌های بی‌سابقه‌ای علیه ایران اعمال کرده و اسرائیل، با حمایت واشنگتن، به حملات نظامی علیه زیرساخت‌ها، فرماندهان، دانشمندان و حتی شهروندان عادی ایران دست زده است.

در چنین شرایطی، ایران ناچار شده از برنامه‌های اولیه و هدفمند خود فاصله بگیرد و به سیاست‌های واکنشی روی بیاورد. افزایش غنی‌سازی اورانیوم تا سطح ۶۰ درصد و کاهش همکاری با آژانس، پاسخی به فشارهای فزاینده آمریکا و اسرائیل بوده است. پس از حملات مشترک و بدون تحریک قبلی، در داخل ایران بحث‌هایی جدی درباره تغییر دکترین دفاعی و حتی ورود گزینه هسته‌ای شکل گرفته و هم‌زمان، ایده بستن تنگه هرمز نیز قوت گرفته است. اگر این سطح از فشار و تجاوز وجود نداشت، ایران همکاری بی‌سابقه خود با آژانس در چارچوب توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ را ادامه می‌داد و تمرکز اصلی‌اش را بر همکاری‌های منطقه‌ای، که از دهه‌ها پیش بر آن تأکید داشته، حفظ می‌کرد.
تبلیغات

امنیتی‌سازی ایران باعث شده نوعی «احساس محاصره» در کشور شکل بگیرد؛ احساسی که معمولاً به کنترل‌های اجتماعی سخت‌تر ختم می‌شود. این کنترل‌ها می‌تواند شامل محدود کردن اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و افزایش نظارت‌های امنیتی برای پیدا کردن جاسوس‌ها و خرابکاران باشد. اما این روش‌ها عملاً مشکل اصلی را حل نمی‌کنند؛ چون ریشه نارضایتی‌های داخلی جای دیگری است: فشار اقتصادی، کاهش سرمایه اجتماعی و بزرگ‌تر شدن فاصله بین دولت و جامعه.

با این حال، وقتی یک کشور برای سال‌های طولانی با ذهنیت محاصره زندگی کند، معمولاً همین نوع واکنش‌ها در آن شکل می‌گیرد. در مورد ایران، این روند از دوره صدام حسین شروع شد که هشت سال علیه ایران جنگید، و بعد از انقلاب ۱۹۷۹ نیز با خشونت‌های جدایی‌طلبانه و عملیات‌های تروریستی گسترده ادامه پیدا کرد. سپس، تهدید و فشار دائمی آمریکا و اسرائیل این فضای امنیتی را تقویت کرد. در چنین شرایطی، تقریباً هر دولتی درگیر تهدیدهای بیرونی می‌شود، چون این تهدیدها کرامت و استقلال کشور را نشانه می‌گیرند.

تهدیدهای بیرونی بخشی از دلیل سختی‌هایی است که ایران تجربه می‌کند. ایران به‌خاطر حملات عراق، اسرائیل و آمریکا مجبور شده هزینه بیشتری برای امور نظامی بپردازد و منابع کمتری برای توسعه و رفاه کنار بگذارد. از طرف دیگر، واشنگتن جنگ اقتصادی علیه ایران را پیش برده است: ابتدا با تحریم‌های سنگین دوره باراک اوباما و بعد با سیاست «فشار حداکثری» در دوره ترامپ. پیامد این روند، سقوط شدید ارزش ریال، تورم طاقت‌فرسا و افزایش فساد برای دور زدن تحریم‌ها بوده است. با این وجود، قدرت‌های خارجی به‌جای دیدن نقش خود در فقیرتر شدن مردم ایران، تصویری سیاسی، گزینشی و اغراق‌شده از جمهوری اسلامی به‌عنوان ناقض حقوق بشر ساخته‌اند. این تصویرسازی هم چرخه امنیتی‌سازی را شدیدتر کرده و هم توان ایران را برای کنشگری مستقل در عرصه جهانی کمتر کرده است.

شکستن چرخه امنیتی‌سازی؛ از فشار بی‌اثر تا دیپلماسیِ مبتنی بر اجماع داخلی

اگر هدف این است که هم ایران بهتر شود و هم دنیا امن‌تر بماند، ایران و طرف‌های مخالفش باید راهی برای بیرون آمدن از این چرخه پیدا کنند. یک چیز کاملاً مشخص است: فشار جواب نداده است. فشار نتوانسته ایران را وادار به تغییر رفتار کند. از آن طرف، اقدامات دفاعی ایران مثل بالا بردن سطح غنی‌سازی هم نتوانسته تهدیدهایی را که علیه ایران «احساس» می‌شود کم کند. چون امنیتی‌سازی بیشتر با ذهنیت و برداشت‌ها سر و کار دارد نه با واقعیت‌های مادی. به همین دلیل، گاهی اقدام دفاعیِ کشور هدف به جای کم کردن فشار، عملاً روایت طرف مقابل را قوی‌تر می‌کند و بهانه بیشتری به دست نیروهای خصمانه می‌دهد. این مسئله درباره حرف‌های تحریک‌آمیز حتی روشن‌تر است؛ مثل ادعاهای عجیب برخی سیاستمداران ایرانی در دهه ۲۰۱۰ که می‌گفتند ایران چهار پایتخت عربی یعنی دمشق، بغداد، بیروت و صنعا را کنترل می‌کند؛ ادعاهایی که بعدها دقیقاً به عنوان ابزار توجیه فشار علیه ایران استفاده شد.

ممکن است این‌طور به نظر برسد که ایران دیگر راه خروجی ندارد، اما تاریخ چیز دیگری می‌گوید. ایران در نیمه اول دهه ۲۰۱۰ توانست با دیپلماسی حساب‌شده و گفت‌وگو با آمریکا، این چرخه را تا حدی بشکند. نتیجه آن گفت‌وگوها، توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ یا همان «برجام» بود؛ توافقی که قرار بود در برابر عادی شدن شرایط اقتصادی، اطمینان بدهد ایران هرگز به سمت ساخت سلاح هسته‌ای نمی‌رود. این توافق فضای بین‌المللی ایران را تغییر داد. شورای امنیت سازمان ملل هم با قطعنامه ۲۲۳۱ این تغییر را تأیید کرد و گفت جمع‌بندی برجام نشان‌دهنده یک تغییر اساسی در نگاه شورا به این موضوع است و کل شورا خواستار ساختن رابطه‌ای جدید با ایران بر پایه اجرای برجام است.

این‌که ایران توانست به توافق برسد، بیشتر به یک عامل داخلی برمی‌گشت: مشارکت بالای مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۳. این مشارکت، خیال‌پردازی‌هایی را در آمریکا و اروپا از بین برد که فکر می‌کردند جمهوری اسلامی به‌زودی فرو می‌پاشد؛ خیال‌پردازی‌هایی که بعد از ناآرامی‌های پس از انتخابات ۲۰۰۹ شکل گرفته بود. انتخابات ۲۰۱۳ از طرفی به دولت تازه‌روی‌کارآمده حسن روحانی هم مشروعیت داخلی داد؛ دولتی که می‌خواست حقوق مردم ایران را بیشتر از مسیر گفت‌وگو حفظ کند نه با سیاست‌های مقابله‌جویانه. یعنی با ایجاد یک اجماع گسترده در داخل کشور شکستن چرخه امنیتی‌سازی از داخل شروع شد.

از اجماع داخلی تا ابتکار منطقه‌ای؛ مسیر ایران برای شکستن چرخه امنیتی‌سازی

ایران می‌تواند دوباره چنین اجماعی را ایجاد کند، اما برای این کار باید یک گفت‌وگوی ملی میان گروه‌های سیاسی، طیف‌های اجتماعی و مردم شکل بگیرد. از نظر زیرساخت هم زمینه‌هایی وجود دارد: ایران پلتفرم‌های آنلاین دارد که سازمان‌های غیردولتی ساخته‌اند و شهروندان می‌توانند در آن‌ها از سیاست‌ها یا عملکرد بوروکرات‌ها شکایت ثبت کنند. این پلتفرم‌ها حتی نشان می‌دهند این شکایت‌ها چقدر گسترده است. دولت باید مردم را به این گزارش‌دهی تشویق کند و دستگاه‌های دولتی را موظف کند در برابر این شکایت‌ها اصلاحات انجام دهند. این کار سرمایه اجتماعی دولت را بالا می‌برد و زمینه اجرای سیاست‌هایی را فراهم می‌کند که با امنیتی‌سازی مقابله می‌کنند.

در مرحله بعد، دولت می‌تواند با بهتر کردن شرایط زندگی مردم، اعتماد عمومی را تقویت کند. درست است که جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران اجازه بهبودهای بزرگ و فوری اقتصادی را نمی‌دهد، اما دولت هنوز هم می‌تواند کارهای مهمی انجام دهد: با فساد مبارزه کند، شفافیت را بیشتر کند و رانت‌جویی‌هایی را که از دور زدن تحریم‌ها به وجود می‌آید کنترل کند. نتیجه این کارها کاهش شکاف‌های اجتماعی و اقتصادی، افزایش رضایت عمومی و کم شدن نیاز به سیاست‌های داخلیِ امنیتی‌شده خواهد بود.

وقتی تهران در داخل کشور اجماع می‌سازد، می‌تواند هم‌زمان برای بهتر شدن تصویر بین‌المللی ایران هم اقدام کند. در این مرحله، مقامات باید روی اقدامات اعتمادساز تمرکز کنند؛ اقداماتی که پایه آن‌ها گفت‌وگوی بهتر با همسایه‌هاست. مثلاً ایران می‌تواند ابتکار «صلح هرمز» را که حسن روحانی پیشنهاد داده بود جلو ببرد؛ ابتکاری برای بالا بردن همکاری و اعتماد بین کشورهایی که کنار تنگه مهم هرمز قرار دارند. یا می‌تواند یک «انجمن گفت‌وگوی مسلمانان آسیای غربی» راه بیندازد تا از راه گفت‌وگو میان هشت کشور ساحلی خلیج فارس به‌همراه مصر، اردن، سوریه و ترکیه، دشمنی کم شود و دوستی جای آن را بگیرد. گزینه دیگر هم ایجاد یک «شبکه خاورمیانه برای پژوهش و پیشرفت اتمی» است؛ شبکه‌ای که هم به سازوکارهای منطقه‌ای برای عدم اشاعه و خلع سلاح هسته‌ای کمک می‌کند و هم همکاری کشورهایی را که سلاح هسته‌ای را قبول ندارند، در استفاده صلح‌آمیز از فناوری هسته‌ای بیشتر می‌کند.

ایران از نظر قدرت کلیِ منطقه‌ای و منابع انسانی، طبیعی و ژئواستراتژیک، جایگاه بسیار بالایی دارد، پس طبیعی است که بتواند در پیش بردن چنین طرح‌هایی نقش راهبر داشته باشد. با این حال، تهران باید بداند همین قدرت می‌تواند برای دیگران نگرانی ایجاد کند. به همین دلیل، بهتر است ایران از روایت «ساختن ایرانِ قوی» که ممکن است تهدیدآمیز و یک‌جانبه به نظر برسد به روایت «ساختن منطقه‌ای قوی» تغییر مسیر دهد. در همین مسیر، مقام‌های ایرانی می‌توانند توان علمی و فرهنگی ایران را طوری معرفی کنند که به جای نشانه ای از نفوذ و سیطره ایران به عنوان منبعی برای منفعت همه آسیای غربی دیده شود.

اما برای شکستن چرخه امنیتی‌سازی، فقط ایران مسئول نیست؛ کشورهای دیگر منطقه هم باید نقش خودشان را بازی کنند. آن‌ها برای این کار باید روی منزوی کردن کسی تمرکز کنند که بیشترین نقش را در امنیتی‌سازی ایران داشته است: نتانیاهو. او و نزدیکانش نشان داده‌اند که صلح و آرامش را برای منافع خودشان یک تهدید جدی می‌بینند. این نگاه با ایران فرق دارد؛ چون ایران طبق اصل دوم قانون اساسی‌اش بر «رد هر نوع ستمگری و ستم‌پذیری، سلطه‌گری و سلطه‌پذیری» و همچنین بر «به‌کارگیری و پیشرفت علم، فناوری و دستاوردهای تجربه‌های انسانی» بنا شده است؛ چیزهایی که به «استقلال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» و نیز «عدالت، برابری و همبستگی ملی» منتهی می‌شود.

رفتار اخیر اسرائیل، از زاویه دیگری هم برای رهبران ایران فرصت ایجاد کرده است. جنایت‌های وحشتناک در غزه واکنش گسترده جهانی به دنبال داشته و وجدان‌های زیادی را حتی فراتر از مرزبندی‌های ایدئولوژیک، بیدار کرده است. در این فضا، تهران از معدود دولت‌هایی بوده که به‌طور پیوسته اسرائیل را نقد کرده و از فلسطینی‌ها دفاع کرده است. به همین دلیل، مقام‌های ایرانی می‌توانند با نهادها و سازمان‌های بین‌المللی مثل سازمان ملل و دیوان بین‌المللی دادگستری همکاری کنند تا همدلی جهانی بیشتر شود و یک اجماع قوی علیه آپارتاید، نسل‌کشی و تجاوز شکل بگیرد. اگر این مسیر پیش برود، ایران ممکن است بتواند روند امنیتی‌سازی علیه خود را خنثی کند و حتی در برخی موارد برعکس کند. در نهایت، منطقی نیست ایران با اتهام اشاعه هسته‌ای امنیتی‌سازی شود، وقتی اصلی‌ترین طرفی که این اتهام‌ها را پیش می‌برد، رژیمی است که خودش زرادخانه هسته‌ای غیرقانونی دارد.

دیپلماسیِ توازن: ایران میان همسایگان، شرق و مدیریتِ تنش با آمریکا

اولویت سیاست خارجی ایران همیشه همسایه‌ها و منطقه اطراف خودش است. اما تهران باید در عین حال روابطش را در جاهای دیگر هم عمیق‌تر کند. این یعنی همکاری نزدیک با روسیه مهم است و هماهنگی با چین کاملاً ضروری است. با این حال، ایران می‌تواند از بهتر کردن روابط با اروپا و مدیریت اختلافاتش با آمریکا هم سود ببرد. نتیجه این کار این است که ایران برای چین و روسیه یک شریک جدی، برابر و بلندمدت می‌شود، نه کشوری که فقط از سر فشار و ناچاری به آن‌ها تکیه کرده است.

برای شکستن چرخه امنیتی‌سازی، احتمالاً لازم است اختلافات ایران با آمریکا هم مدیریت و مهار شود. شاید هیچ کشوری مثل واشنگتن برای منزوی کردن ایران تلاش نکرده باشد؛ هرچند اسرائیل بیشترین نقش را در ترغیب آمریکا به دشمنی با ایران و ایرانیان داشته است. در این شرایط، تهران باید احتمال گفت‌وگوی مستقیم دوباره با واشنگتن را آن هم بر پایه برابری در نظر بگیرد. البته باید انتظارات را واقع‌بینانه تنظیم کرد، چون هدف مذاکره نمی‌تواند این باشد که روابط دو کشور دوباره دوستانه شود. ایران و آمریکا اختلافات عمیق و حل‌نشدنیِ هویتی و ایدئولوژیک دارند که هیچ‌کدام واقعاً نمی‌توانند از آن کوتاه بیایند: برای آمریکا، مسئله ماهیت ساختار سیاسی انقلابی ایران و موضع تهران درباره اسرائیل است؛ برای ایران، حمایت کورکورانه آمریکا از اسرائیل و حضور گسترده آمریکا در جهان است. اما اگر دو طرف بپذیرند که در این اختلافات ایدئولوژیک قرار نیست به توافق برسند، مذاکره‌کنندگان می‌توانند راه‌هایی پیدا کنند تا این اختلاف‌ها به بحران‌های غیرضروری تبدیل نشود. بسیاری از اختلافات سیاسی هم می‌تواند با بده‌بستان دوطرفه حل شود.

مهم‌ترین مسئله در رابطه ایران و آمریکا، برنامه هسته‌ای ایران و تحریم‌های آمریکاست؛ همان موضوعی که برجام قرار بود روی آن تمرکز کند. آمریکا باید بفهمد که نمی‌تواند توانمندی‌های بزرگ ایران را از بین ببرد، چون بیشتر این توانایی‌ها داخلی است و دوباره قابل ساختن است. با این حال، دو کشور می‌توانند روی دو هدف مشترک به توافق برسند: ایران هرگز نباید سلاح هسته‌ای بسازد و آمریکا هم هرگز نباید ایران را تهدید کند یا علیه آن جنگ نظامی و اقتصادی به راه بیندازد. برای رسیدن به این هدف‌ها، ایران می‌تواند شفاف‌تر عمل کند، برای سطح غنی‌سازی محدودیت بپذیرد و حتی یک سازوکار منطقه‌ای مثل «کنسرسیوم غنی‌سازی» پیشنهاد دهد. در مقابل، آمریکا باید تحریم‌های خودش را بردارد و اجازه دهد تحریم‌های سازمان ملل هم برداشته شود.

ایران و آمریکا حتی ممکن است جاهایی بتوانند به شکل عملی به هم کمک کنند. ایران می‌تواند با همکاری درست و مناسب با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، درباره برنامه هسته‌ای‌اش شفاف‌تر شود و راه توافق را باز کند. نگرانی مقام‌های ایرانی هم قابل فهم است: آن‌ها فکر می‌کنند اگر اطلاعاتی به آژانس بدهند، ممکن است بعداً برای هدف‌گیری نظامی استفاده شود، چون باور دارند قبلاً اطلاعات محرمانه از داخل آژانس درز کرده است. همچنین، گفته‌های مدیرکل آژانس در ماه ژوئن که تهران «پاسخ نداده یا پاسخ‌های فنی قابل قبول ارائه نکرده است»، توسط اسرائیل به‌عنوان بهانه‌ای برای توجیه بمباران همان ماه استفاده شد. به همین دلیل، ایران حق دارد بگوید اگر قرار است همکاری ادامه پیدا کند، آژانس باید در رعایت قواعد خودش سخت‌گیر باشد؛ مثل بی‌طرفی، عینیت، محرمانگی و توجه به حساسیت‌های امنیت ملی. با این حال، اگر ریسک‌ها درست مدیریت شود، سودهای همکاری می‌تواند ارزشش را داشته باشد. شفافیت با آژانس باید به متوقف کردن روایت‌های بی‌پایه‌ای که علیه ایران امنیتی‌سازی می‌کند کمک کند و رسیدن به یک توافق سیاسی با آمریکا را آسان‌تر کند.

اگر ایران و آمریکا بتوانند یک توافق هسته‌ایِ به‌روز شده را اجرا کنند، ممکن است بعد از آن بتوانند سراغ موضوعات سخت دیگری هم بروند؛ مثل امنیت منطقه، کنترل تسلیحات و مقابله با تروریسم. مثلاً ممکن است از ایران خواسته شود قول بدهد که به آمریکا یا متحدانش در منطقه حمله نمی‌کند، در برابر این‌که آمریکا و شریک‌هایش هم یک تضمین متقابل بدهند. ایران همچنین می‌تواند با تعهد متقابل بگوید از توان نظامی‌اش فقط برای دفاع از خود و پس از یک حمله مسلحانه قبلی استفاده می‌کند. اما در این میان، آمریکا هم باید به نگرانی‌های امنیتی ایران توجه کند؛ از جمله حضور تهدیدآمیزش در اطراف ایران و حجم بسیار بالای سلاح‌های پیشرفته آمریکایی که وارد منطقه شده است. در عین حال، با وجود نگرانی‌های واشنگتن درباره خریدهای دفاعی ایران، ایران در مقایسه با متحدان منطقه‌ای آمریکا فقط بخش کوچکی از آن‌ها را برای هزینه‌های نظامی می‌پردازد.

در کنار مسائل امنیتی، ایران و آمریکا ممکن است جاهایی بتوانند به شکل عملی به هم کمک کنند. ایران شبکه دانشگاهی قوی دارد، جمعیت زیادی از افراد تحصیل‌کرده دارد و یک بخش خصوصی پویا دارد که از نظر تاریخی با بازارهای جهانی ارتباط داشته است. در واقع، ایران یکی از اقتصادهای باثبات و سودآوری است که هنوز ظرفیت‌های زیادی‌اش استفاده نشده است. بنابراین دو کشور می‌توانند روی مسائل مهم علمی و فناوری با هم کار کنند.

از طرف دیگر، ممکن است حوزه‌هایی برای هماهنگی کوتاه‌مدت هم پیدا شود. ایران و آمریکا با وجود اختلافات راهبردی، در سال‌های اول این قرن در افغانستان و عراق همکاری کردند و در سال‌های جدیدتر هم علیه داعش همکاری داشته‌اند. امروز هم دوباره با چالش‌های مشترکی روبه‌رو هستند: افراط‌گرایی و تهدیدهایی علیه آزادی کشتیرانی. این موضوعات می‌تواند دست‌کم راهی برای کاهش تنش کوتاه‌مدت باشد، حتی اگر هماهنگی کامل شکل نگیرد. همچنین هر دو کشور از نوعی همکاری در مبارزه با قاچاق بین‌المللی مواد مخدر سود می‌برند. ایران چون در مسیر اصلی عبور مواد مخدرِ افغانستان قرار دارد، هزینه انسانی و مالی زیادی برای مقابله با مواد مخدر داده و هزاران نفر از نیروهای انتظامی‌اش در این مسیر جان باخته‌اند. هماهنگی آرام و کم‌سروصدا مثلاً با تبادل اطلاعات، کمک فنی یا حمایت از سازوکارهای منطقه‌ای رهگیری می‌تواند یک تهدید امنیتی مشترک را مدیریت کند، بدون این‌که لازم باشد دو طرف در اختلافات ایدئولوژیک بزرگ‌تر با هم همسو شوند.

امنیت‌زداییِ هوشمند؛ تنها مسیر ایران برای خروج از بحران

چرخه امنیتی‌سازی، ایران، منطقه و حتی کشورهای ناتو به‌خصوص آمریکا را در یک وضعیت پیچیده گیر انداخته است. در این وضعیت، واکنش‌های دفاعی و تقابلی ایران نه‌تنها تهدیدها را کم نکرده، بلکه تصویر «امنیتی‌شده» از ایران را قوی‌تر کرده و به روایت «خطرناک بودن تهران» کمک رسانده است. برای ایران، شکستن این چرخه یک ضرورت حیاتی است. شاید این باور که ایران یک تهدید وجودی است کاملاً غلط باشد، اما همین باور در عمل تهدیدهای واقعی و جدی برای مردم ایران ساخته است؛ چیزی که حملات ماه ژوئن آن را به‌طرز تلخی نشان داد.

برای بیرون آمدن از امنیتی‌سازی، باید چند مسیر به‌طور هم‌زمان و هماهنگ پیش برود: دیپلماسی فعال و متوازن در سطح منطقه و جهان، اصلاحات داخلی، اقدام‌های اعتمادساز در داخل و خارج، تقویت توان دفاعی بدون رفتار تحریک‌آمیز و تغییر در شیوه پیام‌رسانی و ارتباطات راهبردی. اما شکستن این چرخه فقط برای ایران مهم نیست؛ برای آمریکا و اروپا هم مسئله‌ای کلیدی است. آن‌ها باید از اینجا شروع کنند که با ایران مثل یک شریک برخورد کنند نه یک تهدید. این رویکرد در نهایت به نفع خودشان هم هست. آمریکا و اروپا وقتی وارد گفتمان تهاجمی و امنیتی‌ساز علیه ایران شدند، تنش‌های منطقه‌ای و جهانی را بالا بردند، اما به اهدافی که می‌گفتند هم نرسیدند. بهتر است استقلال، کرامت و حقوق مشروع ایران را محترم بشمارند و تمرکز خود را روی عامل اصلی بی‌ثباتی منطقه یعنی رفتارهای غیرقانونی و غیرقابل‌قبول اسرائیل بگذارند.

ایران یک میانجی طبیعی است. فرهنگ، تاریخ و موقعیت جغرافیایی ایران باعث می‌شود بتواند گفت‌وگو و همکاری بین آسیا و اروپا را راحت‌تر کند. ایران می‌تواند یک مرکز مهم تجارت باشد، مخصوصاً برای کشورهای آسیای مرکزی که به دریا راه ندارند. همچنین سرمایه انسانی ایران به آن امکان می‌دهد شریک مهمی در نوآوری‌های فناوری در سطح جهانی باشد. اگر چرخه امنیتی‌سازی علیه ایران شکسته شود و به ایران اجازه داده شود به جایگاه شایسته‌اش برسد، نتیجه‌اش می‌تواند صلح، توسعه و ثبات در سال‌ها و دهه‌های آینده باشد.

منبع: فرارو

سیاسی
شناسه : 559769
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *