هفته پررونق گالریها
آن جای محتمل عنوان نقاشیهای طاهر رزومه سالی است که در گالری طراحان آزاد به نمایش درآمده است. او در بیانیه این نمایشگاه نوشته: ایده اصلی طرحها بر اساس تخیل و برگرفته از دنیای خواب و ترکیب سطوح و احجام مختلف هندسی شکل گرفت. طرحهای آماده شده، فضای معماری شده به هم متصل و گستردهای را به نمایش میگذارد که با چیدمانی پیچیده و درهم شده شهری آشنا و در عین حال ناآشنا را نشان میدهد که خالی از انسان است. پیچیدگی فضا که به نوعی بیانگر وضعیت عصر حاضر است، سوژه مدرن یعنی انسان را بلعیده و از کانون توجهات میزداید. سوژههای توخالی و حجمهای میان تهی نیز خلائی را تداعی میکند؛ از نبود حیات، از مکیده شدن انسان به درون هزار توها و ساختارهای درهم تنیده خودساخته.
مجموعههای شکل یافته، تا حدی بناهای باستانی با کاربردهای آیینی، تدفینی، نیایش گاه و قلعه را یادآور میشوند که گاه نشانگر نمادهای شخصی نگارنده و گاه نشانگر نمادهای آشنای سرزمینها و ادیان مختلف همانند معابد و مقابر، طاقها و ستونها، مصطبهها و اهرام هستند که اغلب هویتی برخاسته از فرهنگ دارند و در ترکیب با فرمهای دیگر هویت جدیدی را باز تولید میکنند که گاه همراه با کنایه و طنز و ابهام است.
استفاده از این نشانهها صرفا کپیبرداری از گذشته نیست بلکه بازتفسیر و بازتولید آن در دنیای امروز است که این جز با تلفیق سادگی گذشته و پیچیدگی دنیای امروز امکانپذیر نیست. این همنشینی معمارانه که رابطه میان گذشته و آینده را تداعی میکند منجر به نوعی هارمونی و پارادوکس کهنه و نو گشته است که ممکن است به تعداد افراد و افکاری که به اثر مینگرند بازتولید معنایی داشته باشد. محیطهایی که نه از گذشته خود کنده شدهاند، نه ارتباطی با زمان حال دارد و تصویری کامل از آینده را هم ارائه نمیدهند.
گه بله آکادمی اولین نمایشگاه انفرادی علی احدی در تهران پس از مهاجرت به کانادا در سال ۱۳۸۸، در گالری اُ برگزار میشود. عنوان این نمایشگاه از ساختمان یک آکادمی باله در ونکوور کانادا میآید (Goh Ballet Academy)؛ نامی که در فرآیند برگردانده شدنی حرف-به-حرف (transliteration) به زبان مادری هنرمند (فارسی) به آزاد شدن دالهای هم صدا-هم معنی انجامیده و «گُه بله آکادمی» (Shit Yes Academy) را ممکن میسازد.
در این نمایشگاه کارهای اخیر احدی که شامل مجموعهای از ابژههای رسانه-تلفیقی عکس بنیاد و متن محور؛ مجموعهای از چیدمانهای مجسمهای؛ و لایت باکس هستند، به نمایش در میآیند. تمامی کارهای این نمایشگاه در کنشی به ویژگیهای خاص معمارانه و البته جغرافیایی شهری مکان گالری تولید شدهاند.
در سراسر نمایشگاه، بیننده با مانعی نفوذپذیر (ساخته شده از شبکه تور سیاه) مواجه است که با فاصلهای اندک به روی تصاویر عکس-بنیاد و متن-محور کشیده شده است. از همین رو بیننده این نمایشگاه به درگیر شدن با مجموعهای از سیاهیهایی مسطح و با نقوش یکسان فراخوانده میشود؛ سطوحی که در پشت هر یک از آنها تصویر و یا نوشتهای متفاوت با دیگری جای گرفته است؛ تصاویری که برای دیده شدن، مستلزم نگاههای سمج بیننده خود است- نگاههایی شاید همانند به نگاههای یک چشمچران که تنها با دیدن است که میتواند میل خود را اطفا کند.
این تصاویر و نوشتههای پوشیده شده شرایط بصری بیننده را در محدوده دوگانه دیرین «مدفوع آدمی و طلا» (و البته کنش متقابل بین این دو) تعریف میکنند. دوگانهای که در هنر (و البته ورای آن) رئوس یک نظام ارزشی دو- قطبی را نشانهدار میکند. این نمایشگاه تلاش میکند تا با ساخت یک استعاره معنایی به وضعیتی از معضل نشانهشناختی امروز اشاره کند، که از طریق آن رژیمهای معاصر مولد تصویر، شرایط رابطه سوژههای فردی و گروهی را با «امر ایدئولوژیک» تنظیم میکنند. متعاقبا، «گُه بله آکادمی» مساله خود را معطوف به روابط تصادفی (contingent) میان ابژه هنر و امکانپذیری «معنی» میکند؛ به این امید که بتواند «معنی» و «شیئیت» را در صحنهای از درون دچار تناقض قرار دهد.
هفت خواهر و یک برادر نام آثار ذبیحالله منصوری است که در گالری دلگشا روی دیوار رفته است. این مجموعه از ذهن مردی میآید که در کودکی به تشویق پدرش شاهنامه، قرآن، خمسه نظامی و چندین کتاب دیگر را حفظ میکند و سالها نقال و نقاش این داستانها میشود.مجموعهای از تصاویر خیالی میسازد که خشونت، تقابل و عشق به ظرافت در گویش آنها جای گرفته است. گویی این جنگها و زنان که در نخهای رنگی تنیده شدهاند، در ترکیببندی شناور او جای همیشگی خود را از دست دادهاند و گفتوگو میان آنها به پایان رسیده است. بافته ظریف و تودرتوی نقاشیهای او یادآور نقشها و گرههای فرش است. او که اهل لرستان است به خوبی گره زدن فرش را توسط مادرش به یاد میآورد. این تصاویر گویی ثبت آخرین قسمت از آن صحنه پرشکوه یا تراژدی است. زمین در این تصاویر معنای خود را ندارد، نه نگاه از آسمان است و نه روبهرو. پرسپکتیو تنها از خیال نقاش و اهمیت شخصیتها و نقشها پیروی میکند. او همان گونه که این داستانها را روایت میکند به همان شکل نیز آنها را به تصویر میکشد. محمدی لایههای تصویر را به بازی میگیرد و عناصر تنها با خطوط دورگیری از هم جدا میشوند. در این نقاشیها همه چیز زنده است. گلها و درختان خارج از ابعاد واقعی خود، تصاویر او را به دو نیم میکنند و تا حدی پیش میروند که عناصر اصلی برای جایگیری در این تصاویر احتیاج به انعطاف یا مبارزه دارند.
مجموعه «هفت خواهر و یک برادر» افسانه فرزندان پادشاهی است که از ظلم نامادری و دلشکستگی همراه با تنها برادر خود به بیابان پناه میبرند و به درخت گلی پرآوازه و سخنگو تبدیل میشوند که همه برای دیدن و چیدنش دل به بیابان میزنند. اما هیچکس موفق به چیدن گل نمیشود حتی خود پادشاه پدر. در نهایت یکی از گلها به دست جوانی عاشق برای معشوق خود چیده میشود. آهویی نیز به عنوان شاهد زیر درخت حضور دارد؛ داستانی که به گفته نقاش در کودکی از دوست پدرش شنیده است. شخصیتهای نقاشیهای او چهرههایی یکسان دارند و از طریق نقش آنها در داستان تشخیص داده میشوند. این شخصیتپردازی در مجموعه «براقها» (معراج) به اوج خود میرسد. او با خالی گذاشتن چهره پیامبر و استفاده از سفیدی کاغذ نورانیترین و واقعیترین شکل از یک شخصیت الهی را رسم میکند که سوار بر براق به نوعی مخاطب را در وضعیت روز حساب قرار میدهد. ذبیحالله محمدی تاکنون دو نمایشگاه انفرادی در خانه هنرمندان ایران برگزار کرده است و همچنین او در نمایشگاههای گروهی در هلند، پرتغال، فرانسه و دوبی شرکت کرده است
نقاشیهای داود زندیان روی دیوارهای گالری ایرانشهر رفته است. او متولد ۱۳۳۲ خورشیدی در تهران است. زندیان هنرمندی است که کارش را از شاگردی در کارگاه استادان خیالینگاری (نقاشی قهوهخانهای)، خارج از ساختارهای آموزش آکادمیک آغاز کرده و راهش را با مشق از آثار استادان و اجرای شمایلهایی سنتی از ناصرالدینشاه و شمایلهای مذهبی- سنتی ادامه داده است و نخستین تجربههای هنری را در کارگاه استادانی همچون محمد فراهانی و حسین همدانی کسب میکند. در ۱۳ سالگی، نخستین اثر خود را میفروشد و برای کسب درآمد، سفارشهایی از عتیقهفروشیهای خیابان منوچهری تهران میگیرد و انجام میدهد و در نوجوانی (بین سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲خ.)، پردههای سینمایی را نقاشی میکند. اینطور برمیآید که دغدغه اصلی زندیان در هر دوره، از شمایلپردازی جدا نبوده و همواره پرداختن به شمایل، فیگور و پرتره، علاقهمندی اصلی او در هر دوره بوده است؛ گاه شمایلپردازی به سبک و سیاق نقاشیهای قهوهخانهای و کلاسیک و گاهی نقاشیکردن به سبک پاپآرت تا بازنماییهای واقعانگارانه.
لینک کوتاه :