بحران تحصیلی ؛ از نظام کمک آموزشی و مافیای کنکور تا مدارس غیرانتفاعی
جهان صنعت نیوز| محمد میلانی:نظام آموزش و پرورش ما بدلی نامناسب به نام ساختار کمک آموزشی و نیز مدارس غیرانتفاعی دارد. نسل سه دهه ایران دست کم یا از مضرات جزوات و کمک درسیها در دوره تحصیلی مدرسه ضربه خوردهاند و اگر چنین نبوده،نظام دانشگاهی و آکادمیک ما چنین شوکرانی را به آنها خورانده است. ساختار کلاسهای تقویتی نیز از این قاعده مستنثنی نیست.این هیولای هفت سر در اقتصاد خانوار تا اقتصاد ملی و ساختارهای مدون و برنامههای دولت ریشه دوانده و همچون غده بدخیم سرطانی در حال بلعیدن ثروتهای مشروع فردی و عمومی است. از سوی دیگر نظام آموزش و پرورش رسمی را مطیع خود و ملعبه چالشهایش قرارداده است و به هیچ عنوان به این زودیها نیز قصد ترک میدان یا واگذاری آن را به جانشینی محجوب و درخور شأن ساختار پیگیری و آموزش خانوادگی و نیز نظام رسمی و کهن آموزش و پرورش بومی و نوین ایران را ندارد. مسئلهای که دیگر عمق لطمات و تأثیرهای منفی آن بر اذهان دانشآموزان و نیز ساختار نظام آموزش و پرورش به هیچ عنوان مخفی نیست،نهادهای همسطحی که به عنوان موسسان تقویتی معروف هستند و از برگزاری کلاسهای درسی- تقویتی از کلاس اول ابتدایی تا مقطع پیش دانشگاهی در عمل یک چیز را فرای همه دروس و دادهها به دانشآموزان تدریس میکنند. در واقع می توان گفت، آموزش و پرورش، مدرسه و معلمان رسمی در وضعیتی نامناسب به دلیل جمعیت بالای دانش آموزان و سایر عوامل، دروس مصوب را آموزش میدهند و برای جبران این خلاء موسسات آموزشی تقویتی هستند که شما را از منجلاب نادانی و سیستم بد تعلیم و تربیت در مدارس نجات میدهد.
مگر غیر از این است؟چه کسی میتواند جز این توجیهی مناسب برای ادامه حیات و بقای موسسات تقویتی و کمک درسی بیاورد؟ رشد بیش از حد و اندازه رجوع دانشآموزان درهمه مقاطع به این مراکز، دقیقاً مهر تأییدی بر این وضعیتو تبلیغ بیشتر برای مافیای کنکور شده است. بحران تا حدی پیش رفته که عملاً در میان خانوادهها گونهای رقابت و چشم به هم چشمی وحشتناک در حال ایجاد اختلاف طبقاتی شدید و نیز تحریب روحیه بخش قابل توجهی از سرمایههای فکری و اجرایی این کشور است. عملاً کودکان و نوجوانانی که در مدارس دولتی تحصیل میکنند و از امکانات کمک درسیها و تقویتیها بهرهمند نیستند، دانشآموزان ضعیف و درکمال تأسف بیفکر تلقی میشوند.همین تأثیر را برخی مدارس بیبنیان غیرانتفاعی نیز در میان نوجوان و کودکان گذاردهاند.در بیشتر اوقات مدارس دولتی در اذهان مردم شهرها،حتی شهرهای کوچک، محلی برای نبود تربیت سالم و پرورش کودکان مشکلدار شناخته شدهاند. آیا مسئول و مقام و یا نهادی نیست که به طورجدی دست بر روی این کج فهمی سرایتپذیر بگذارد و برای از بین بردن چنین وضعیتی تلاش کند؟ این درحالیاست که طرح مدارس غیرانتفاعی، اتفاقی که قریب به سه دهه است نظام آموزش و پرورش ما را عملاً به نهادی شبیه به نهادهای بیخرد در نظامهای الیگارشی و اشرافی محور آن هم با تبعیض فراوان بدل کرده است، بیهیچ تردیدی ضربه آخری است که بر جسم بیجان نهاد آموزش و پرورش وارد خواهد کرد.
به نقل از یکی از منابع موثق یکی از نظامهای بیمار و ناقل بیماری کمک درسیها در طول تقریبا دو دهه و اندی که از فعالیتش میگذرد، قریب به دو هزار عنوان کتاب کمک درسی تولید و روانه بازار کتاب کرده است.از تعدد نشر این کتابها به کرات که بگذریم چه نوجوانانی را به اشتباه و غلط وارد گردونه تنبلی و رخوت جزوه خوانی و تست زنی تا پایان عمرشان کرده و عملاً چنان تأثیری در ساختار شخصیتی آنها گذاشته که نبوغ از جنس خلاقیت و ابداع را در میان آنها کشته است و ساختار دریافت سهمیه کاغذ را که وظیفهای جز انتشار فرهنگ و افزایش سطح و سرانه مطالعه از نوع مرغوب را در سطح کشور ندارد،دچار اختلال کرده است. آنچنان تأثیری در سبد خانوار ایرانی گذارده که از این حیث وضعیت اقتصاد تک محصولی ما را نیز به شدت وابسته خود کرده است. دادن کمترین میزان حقوق و دستمزد به افراد شاغل دراین حوزه و بردن سودهای نامشروع و کلان برای سرهای اصلی مافیای کمک درسیها و تقویتیها در ایران شکل مسموم و نامشروعی از توزیع ثروت و نیز عدم حضور و تأثیر مثبت در تولید ناخالص ملی کشور را باعث شده است که بدون هیچ شک و شبهه ای از بین بردن تدریجی و آنی این معضل بزرگ ملی به هیچ عنوان میسر به نظر نمیرسد.
عارضهای دیگر دراین بحران چرا که نظام آموزش و پرورش رسمی و ملی ما نیز در درون خود دقیقاً از سه دهه گذشته دست به زایشی نامشروع زد که این زایش نامشروع به گونهای امروز به دردی مضاعف بدل شده است. شاید هنوز در مرکز مدیریت و مغز فعال نظام آموزش و پرورش ما باشند کسانی که از ماهیت مدارس غیرانقاعی دفاع کنند و به هرحال وجود آن را منشا خیرو برکت و استقلال در این ساختار بدانند، اما وقتی که از دریچه ذهن آنها بیرون بیاییم و تأثیرات مخرب این مدارس را به بوته نقد بگذاریم، به هیچ عنوان، حتی یک دلیل ثابت شده نیز در طول این سه دهه پیدا نخواهیم کرد که نشان از تأثیر ارزشی و شگرف نظام مدارس غیرانتفاعی بر آن بخش از ذهن نوپای ایرانی باشیم. به نوبه خود این ساختار نیز عملاً توجیهی برای فعالیتهای کمکدرسیها و تقویتیها به حساب میآید. مدارسی که غیراز اخذ پول از والدین،با استفاده مدام از لفظ فرزندان شما عالی و بینفص هستند، عملاً هیچ تفاوتی با مدارس دولتی ندارند. برای نمونه در مورد اتفاق اخیر در شهر زاهدان و مدرسه اسوه حسنه، اینبار هم طبیعی بود که عوامل مدرسهای که حتی جابه جاییشان را به آموزش و پرورش شهر زاهدان اطلاع نداده بودند، صرفاً به فکر انتفاع و سود بوده و حتی زحمت ایجاد سیستم گرمایشی مناسب برای کلاسهای درسشان را نیز نکشیده اند.باز هم فراموش نکنیم که پرونده فساد اخلاقی معلم پرورشی در مدرسه غرب تهران نیز که ضمن آزار و اذیت جنسی دانشآموزان خود نیز در گسترش دامنه فساد اخلاقی در میان دانشآموزان سهیم بوده، فاجعه تأسفباری بود که در یکی از مدارس غیرانتفاعی پایتخت روی داد.
آیا زمان آن نرسیده است که غرور، نخوت و انتفاعی نگریستن به ماهیت مدارس غیرانتفاعی به پایان برسد و قدرت عظیم اجرایی و ساختاری آموزش و پرورش در یک مسیر تمرکز پیدا کند؟عمق فاجعه دراین بخش نمود بیشتری پیدا میکند.اگر چنین اتفاقی رخ دهد که عملاً محال است، توان مافیایی موسسات برگزار کننده کلاسهاس تقویتی و ناشرین دلال مسلک این حوزه را چه کسی میتواند بکاهد یا به مقابله با آن اقدام کند؟ به راستی آیا مالیات این حجم عظیم پولهای خارج از حد تصوری که فقط سود نظام مالی کلاسهای تقویتی و نیز چاپ و فروش جزوات کمک درسی هستند را نمیتوان دریافت کرد و کمکی شایان درراستای ترمیم بدنه فرسوده مدارس کشور کرد و این آرزوی در تمنا را جامه عمل پوشاند؟ تنها یک مسئله یا یک آرزوی اینچنینی اگر تحقق مییافت به جرأت میتوان ادعا کرد قریب به نیمی از مشکلات نهاد آموزش و پرورش به راحتی حل میشدند.
برای نمونه باز به سمت تولید تنها دو هزار عنوان کتاب از سوی یکی از این بنگاههای معاملاتی که وظیفه خرید و فروش کلمات و خطوط نوشتاری را به دانشآموزان دارند میرویم. یک پرسش بسیار راحت و بدیهی نیز طرح میکنیم. اگر بنا برآن باشد که کتابهای دروس مدرسه از ابتدا تا انتها آنچنان قابلیتهای شگرفی داشته باشند که دوهزار عنوان کتاب در خصوص آنها چه خلاصه نویسی شده و چه تست و تشریح از درون آنها زاده شوند؛ این پرسشها ذهن آدمی را درگیر میکنند.
یک)آیا کتابهای درسی ما دارای آنچنان مفاهیم جامع و ارزنده هستند که این تعداد کتاب به منظور شرح و بسط و حتی تهیه تست آزمونگیری تنها از سوی یکی از این موسسات متولی تولید شود و به فروش میرسد؟
جالب اینجاست که چندین موسسه بزرگ درحد مافیای این وضعیت نابهنجار هستند که حرف اول را میزنند. آنها برای حفظ بقا و ادامه فعالیتهایشان تقریباً به اغلب لطایف الحیلها از عام المنفعه گرفته تا شرکت در امور خیریه و فرهنگی، از ایجاد ارتباط مالی قوی با ارگانها و سازمانها گرفته تا تحت اختیار گرفتن افراد کلیدی در بخشهایی که با فعالیتهای آنها ارتباط دارد؛ اقدام کردهاند. این رأس اصلی به جای خود، به تعداد زیادی شرکتها، موسسات و کاسبیهای خرد هستند که عملاً از این راه درآمدزایی نامعمول دارند. از کپی کردن و سرقت محتوایی جزوات سایر ناشرین و موسسات دیگر و خرید اطلاعات از آنها، تا دراختیار گرفتن افرادی با عناوین تستکار و جزوه نویس در رشتههای مختلف؛همه به نوعی سعی دارند که از این بازار پرسود و منفعت که حاصل نگرانی و ترس والدین از نرفتن فرزندانشان به دانشگاه است و این دانشگاه نرفتن بدبخت شدن آنها تلقی میشود، بهره لازم را ببرند. بسیاری از این موسسات به طرزی رشد یافتهاند که تبدیل به هولدینگهایی با مسمی شدهاند.اگرچه مجوزهای رسمی برای هیچ کدام از آنها صادر نشده است، اما به محض ورود به بخشهای اداری و فعالیتی آنها هر مراجعه کنندهای متوجه میشود که در پشت این دستگاههای عریض و طویل و حتی اسناد قراردادی و ثبت نامی از متقاضیان، قدرتی مطمئن از بروز هرگونه وضعیت خاص خفته است.
دو)اگر کتابهای درسی مدارس ما اینقدر پرمغز و محتوا هستند پس چرا این حجم از گفتار و انتقاد از سوی منتقدان و معترضان به نظام آموزش و پرورش نسبت به آنها وجود دارد و از قضا سالهاست که هیچ مقام مسئولی قدرت پاسخگویی جامع به این حجم از پرسشها را نداشته است؟
اگرچه سازمان تألیف و تهیه کتب درسی به عنوان یک نهاد حساس و عملاً متناسب با شرایط هر دوره سعی مازادی در به روز شدن و درک ضرورتهای هر دوره دارد، اما نوع نگاه سلیقهای و تحکمی حاکم بر این مجموعه نشان از نبود نشانههای ضروری متناسب با هر دوره را نشان میدهد. برای نمونه در کشور آلمان هرسال غریب به ۷۰ درصد از محتوای کتب درسی بالاخص در سالهای پایانی تحصیل تغییر مییابد. به معنایی بهتر شرایط و مفاهیم، سال به سال به طور به روز به دانشآموزان انتقال مییابد. اگرچه چند سالی است که این سازمان از خوابی چندین ساله برخواسته و تحولاتی جدی در ساختار کتابها و محتویات آنها به وجود آمده و نیز تغییرات دارای سرعتی قابل قبول دست کم در نسبت با جامعه ماست،اما هیچ تکاپویی در راستای انتقال قوه نقادی و تحلیل برای درک مفاهیم در میان دانشآموزان رشتههای علوم انسانی، استفاده از بالاترین سطح آموزههای علمی در رشتههای تجربی و نیز به کارگیری خلاقیتهای فکری و افزایش ضریب هوشی متناسب با قوای اجرایی و کاربردی در میان دانشآموزان رشتههای فنی و ریاضی، به هیچ عنوان به چشم نمیخورد. دست کم ساختار نیروهای بیکار و نیز تحصیلکردههای دانشگاهی بیکار هر چقدر که نشان از وضعیت بازار و اقتصاد و سایر عوامل دارد، به نوبه خود نشان از وضعیت آموزههای تحصیلی دانشآموزان نیز میدهد. بخشی از این فاجعه دقیقا در تعداد تعجب آور مهندسان تحصیلکرده و بیکار جامعه و همین مهندسان تحصیلکرده در تقابل با درک هویت کاری در چرخههای صنعتی- اقتصادی قابل ملاحظه و تحلیل است.
سه) آیا متوسلان به این سیستم جانبی معیوب را میتوانیم مغزهای متفکر و مورد نیاز ایران مستقبل بدانیم؟ یا آنها عملاً مصرف کنندگان شرطی شده جزوات و تستها هستند و عملاً اگر نظام آموزش عالی ما اینچنین بیمار و حقیر جزوه و چند صفحه کاغذ برای شب امتحان شده است دقیقا بخاطر وجود و حضور چنین بیمارانی در ساختارش است.
خوب باید توجه داشت که سرایت یک بیماری از سوی عامل بیماری و سپس انتشار آن از سوی بیماران چگونه میتواند به نقاط سالم و پاک وارد شود و در نهایت این سرایت منجر به شیوع بیماری در سطح بسیار گسترده شود. اتفاقی که عملاً تحقق یافته و نظام آموزش عالی ما از این بحرانها و ندانم کاریها عملاً درد میکشد.
آنقدر چراها و اگرهای مختلف و متنوعی وجود دارند که با تحقق آنها میتوان به حقیقت وضعیت کلیه مدارس فرسوده و تبدیل به خرابه شده را در اقصی نقاط کشور و بالاخص مناطقی که فقر در یک لایه زیرین پوست شهر مخفی شده و بر کلیه مناسبات مردم تأثیرگذار بوده، را بهبود ببخشد. این اتفاق عملاً تحقق نمیپذیرد و تعجب و تأسف از بابت آنکه هیچ فرد یا جریانی نمیتواند امکانات را به این سمت هدایت کند، به بزرگترین دغدغه فکری دردمندان واقعی این حوزه بدل شده است.
کلام آخر
دست کم نهاد آموزش و پرورش میبایست برای رهایی از این بدلها و سایههای شومی که علیه وجود خودش فعالیت میکنند، اقداماتی انجام دهد. اگرچه وزیر آموزش و پرورش مدتی پیش در خصوص مافیای کنکور و حذف آنها و حذف کتاب های کمک درسی از مقطع ابتدایی بیان کرد که جای بسیار امیدواری دارد. چرا که پس از سالها احساس میشود کسی در مقامی قرارگرفته که درک درستی از وضعیت دارد. همچنین یکی از اساتید جنجالی دانشگاه شهید بهشتی که به نظر میرسد سرمایهگذاری ای که بر روی تحصیلش در خارج از کشور شده، به هدر نرفته است نیز، یکی از منتقدان و مخالفان جدی این موسسات و تقویتی هاست.اما در این شرایط و با چند نفر محدود، به هیچ عنوان نمی توان این هدف را به مأمن سلامت رهنمون کرد. بدون هیچ تعارفی تا درخواست عمومی و غیرت جمعی درکار نباشد، به هیچ عنوان نمیتوان توقع و حتی آرزوی سلامتی آموزش و پرورشی پویا و خود ایستا را داشته باشیم.شاید از این بیشتر به شعار شبیه باشد،اما این شعار یک ضرورت ملی و یک وظیفه تعهدی و درونی است که همگی برای اعتلای سطح دانش و سواد در ایران و برای سلامتی فکری فرزندانمان بدون هیچ عذر و بهانهای باید به کمک نهاد آموزش و پرورش رسمی کشور برویم. شاید همین عدم خرید یک کتاب جزوه یا یک کتاب کمک درسی بیخاصیت قدم در راهی باشد که آیندهاش روشنتر از خورشید شود.
لینک کوتاه :