ads
xtrim

سرنوشت نامعلوم سربازان خلافت خودخوانده

به گزارش جهان صنعت نیوز: تلفن زنگ می خورد و مریم جرات ندارد به آن پاسخ دهد. شماره تلفن عجیب بود. او فکر کرد که شاید یک آمریکایی به وی زنگ زده باشد. آیا کسی می دانست چه بر سر پسرش آمده است؟ او شروع به لرزیدن کرد و مطمئن نبود که طاقت شنیدن خبر را دارد.

سه و نیم سال است که عثمان، پسر مریم تبدیل به فردی شده بود که وی دیگر او را نمی شناخت. یک سال از نامه اش می گذرد که وی در آن خبر از حضورش در سوریه و همراهی با دیگر جنگجویان خارجی داعش داده بود.

الان هم هشت ماهی است که از نامه صلیب سرخ می گذرد که در آن قید شده بود که فرزندش صحیح و سالم در اسارت به سر می برد. اما از آن زمان دیگر هیچ خبری از پسرش نشده و سکوت مطلق است. مریم می دانست که این میادین جنگ دراماتیک هیچ ثمری نخواهند داشت. او همچنین می دانست که صدها نفر در این جنگ ها کشته شده اند.

خواهر مریم به وی تلنگر زد: تلفن را جواب بده، قبل از اینکه روی منشی تلفنی برود!

مریم نفس عمیقی کشید و تلفن را جواب داد: الو!

تلفن از سوریه بود. یک گزارشگر به مریم گفت: «ما مردی را ملاقات کرده ایم که اسمش عثمان است.»
مریم با اشک هایی که در چشمش تلنبار شده بود، جواب داد: «او پسرم است. حالش خوب است؟»
اما خبر سلامت عثمان و سرنوشت وی در راستای یک موضوع حساس دیگر می گنجد: دنیا چگونه قرار است با میراث داعش برخورد کند؟

شکست داعش در اوایل سال جاری موجب شده است که ۱۰ هزار مظنون داعشی در سوریه دستگیر شوند که بیش از ۲ هزار نفر از آنها خارجی هستند. و این سوال حالا در بین سیاستمداران دنیا مطرح است که چگونه آنها را در خانه هایشان پذیرا شوند و با آنها قرار است چه کنند؟

روزها پیش از اینکه تلفن مریم زنگ بخورد، در اوایل ماه اوت، نیروهای اطلاعاتی کردها، عثمان را به یک اتاق کوچک که پنجره هایش با گل پوشانده شده و دید به بیرون نداشت، منتقل کردند. زمانی که نگهبان، چشم بندش را در آورد، مرد لاغری مشاهده شد که چشمانش در یک گودی بی انتها افتاده بود. بسیار خسته به نظر می رسید. رنگ پوستش زرد شده بود. در طول مصاحبه ۳۰ دقیقه ای واشنگتن پست با عثمان، وی به ندرت سر خود را بالا آورد.

عثمان گفت که ۲۴ ساله است و چندین ماه در کمپ های داعش آموزش نظامی دیده است اما بعدها متوجه شد که عقایدش در برخی زمینه ها با داعشی ها تفاوت دارد. او هم اینک در دست نیروهای کرد متحد آمریکا قرار دارد و آینده وی نامعلوم است. این داعشی می¬گوید که وی فقط یک زندانی است و به دستان دستبند زده اش خیره می شود. عثمان می افزاید: «حتی شاید پدر و مادر من فکر می کنند که مرده ام.». به همین خاطر شماره تلفن مادرش را می دهد تا به وی خبر زنده بودنش را بدهیم.

بعد از اینکه مریم خبردار شد که پسرش زنده است شاید او یک کارزاری برای آزادی پسرش راه بیاندازد و با سیاستمداران مراکشی رایزنی کند تا وی به خانه بازگردد.

نیروهای متحد آمریکا، یعنی کردها دیگر پول و قدرت سابق را ندارند و نمی توانند این زندانیان را بیش از این نگه داری کنند و شرایط جنگی در چند وقت اخیر در سوریه وخیم شده است. یک شکست، می تواند دوباره داعش را در این منطق احیا کند و تمامی دستاورهای آمریکا و متحدانش را از بین ببرد. اما بسیاری از کشورها از ترسشان حاضر به پذیرش داعشی ها نیستند.

هبران سیاسی آن کشورها از شهرت این داعشی ها می ترسند و نیروهای اطلاعاتی هم می گویند بازگشت آنها به موطن، می تواند امنیت کشورها را بر هم بریزد و درگیری های مسلحانه در آن کشورها رقم بزند. به همین دلیل بسیاری از کشورها سعی دارند تا با به تاخیر انداختن پس گرفتن این تروریست ها، زمان بخرند، شاید این شرایط ترسناک جهانی تمام شود.

این ترس موجود فقط در کشوری مانند مراکش نیست. دیگر کشورها نیز از چنین دغدغه هایی برخوردارند. البته برخی از نیروهای اطلاعاتی بر این باورند که بازگرداندن آنها به موطن و زندانی کردنشان به مراتب بهتر از این است که از زندان ها فرار کنند. این دسته بر این باورند که پس گرفتن آنها می تواند با آموزش آنها برای بازگرداندنشان به زندگی همراه باشد.

در مقابل برخی دیگر از نیروهای اطلاعاتی می گویند که بازگرداندن این داعشی ها موجب می شود که فضا این کشورها رادیکالیزه شود و امنیت آنها را به خطر بیاندازد.

همین بلاتکلیفی موجب شده است که بهار و تابستان بگذرد و تلاش ها همچنان در زمستان برای بازگرداندن آنها ادامه پیدا کند اما هنوز هیچ کشوری حاضر به پذیرایی از این زندانیان نیست.

اخبار برگزیدهپیشنهاد ویژه
شناسه : 76592
لینک کوتاه :