xtrim

بزرگنمایی چین در عرصه نظام بین‌الملل

مهدی مطهرنیا * جهان در نظام بین‌الملل نوعی دگرآفرینی بر اساس منطق دوانگاری یا فرهنگ دیجیتال است. همواره در نظام بین‌الملل نظریه دو لبه قیچی  و تعریف عملیاتی باید وجود داشته باشد به این معنا که برای ایجاد نوعی روابط قدرت در ساخت و بافت قدرت بین‌المللی دگرآفرینی جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند.‌

هانتینگتون در سال ۱۹۹۰ میلادی در مقاله‌ای تحت عنوان «فرسایش منافع ملی آمریکا» از قول رابرت انگسترون، قهرمان کتاب‌های کارتونی آمریکا، نوشت: «بدون شوروی، آمریکایی بودن چه معنایی دارد.» در بیان این گونه شکل و محتوای نظام بین‌الملل مشخص می‌شود که باید دو نیروی هم‌راستا اما در دو جهت مخالف وجود داشته باشد تا بتواند نظم بین‌المللی را ایجاد کند. این دو اگرچه در یک جهت نیستند و از نظر جهت‌گیری رودرروی هم قرار می‌گیرند اما در یک میدان مغناطیسی هم‌راستا قرار دارند و این امتداد و راستای آنها، توجه به قدرت در دو جهت مخالف برای شکل دادن به نظمی است که در آن بتوانند زمینه‌ساز ایجاد فضای نظم سازنده بر اساس این میدان مغناطیسی قدرت در نظام جهانی باشند. بنابراین نظام جهانی یک میدان مغناطیسی هم‌راستاست که قدرت‌های بزرگ جهانی در جهت‌های مخالف هم قرار می‌گیرند اما در این میدان مغناطیسی به مدیریت قدرت خود می‌پردازند. در زمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متحده آمریکا، در زمان ایران و روم، در زمان اسپانیا و پرتغال، در زمان انگلیس و روسیه همواره این دو جهت وجود داشته و آنها به ظاهر در تخالف با یکدیگر قرار می‌گیرند.

انگ تاریخ آن است که مارکسیست‌ها می‌گویند اقتصاد زیربناست و نظام سرمایه‌داری که به دنبال اقتصاد و انباشت سرمایه است را به نقد می‌کشند و از آن سو، لیبرال بورژوازی که بر مبنای مکتب اصالت نفع عمل می‌کند و همه چیز را در خدمت انباشت سرمایه می‌گذارد نیز دیدگاهی را منتفی می‌داند که می‌گوید اقتصاد زیربناست و اقتصادبنیاد به هستی می‌نگرد و ماده را اصل می‌پندارد.

opal

اینها در یک میدان مغناطیسی جهانی هم‌راستا هستند اما هم‌جهت نیستند و بازی این میدان مغناطیسی برای سرگرم کردن دیگر نیروهای باردار در این میدان است.  یک زمانی‌ هانتینگتون نوشت که بدون شوروی، آمریکایی بودن چه معنایی دارد، اکنون آمریکا به یک چین نیاز دارد و چین نیز به یک آمریکا. نظام جهانی در یک راستای مغناطیسی هم‌امتداد قرار دارد اما در نهایت در دو جهت مخالف می‌توانند این مرکزیت قدرت را به گونه‌ای شکل دهند که بتوانند نظم آینده جهانی را بار دیگر مستقر سازند.

آمریکایی‌ها در زمان بوش دوم جهت‌گیری هم‌راستا را تجویز کردند اما در همان زمان هم بر این نکته تاکید داشتند که یا با ما باشید، یا بر ما باشید. در همان جا هم دو جهت متضاد و رویکرد کلان‌محور را دنبال کردند. در زمان اوباما به منطق تک- چند قطبی روی آوردند و سعی کردند با مرکزیت آمریکا جهت‌گیری‌های موجود در این میدان مغناطیسی را همسو کنند و در یک همگرایی در مرکزیت ایالات متحده و قبول میدان مغناطیسی در جهت‌های متکثر، زمینه‌ای را ایجاد کنند که یک جامعه تک- چندقطبی را فراهم سازند.

اما با رویکردهایی که ترامپ شکل داد منطق موجود دوباره بازگشت به منطق دوجهتی در یک میدان مغناطیسی هم‌راستا را شکل بخشید. اکنون چین، همان آمریکاست و آمریکا همان چین است. هر دو بر میدان مغناطیسی قدرت در نظام بین‌الملل قرار دارند و می‌خواهند حاکمیت خود را معطوف به منافع تعریف‌شده الیگارشی حاکم در این کشور در جهان حاکم کنند بنابراین در رویارویی با آمریکا نوعی میدان مغناطیسی قدرت به وجود می‌آورند که در دو جهت مخالف به یکدیگر کمک می‌کنند  تا بتوانند نظم آینده جهانی را مستقر سازند.

این نظم، نظم دوقطبی منعطف بر اساس دو بار مغناطیسی سرمایه‌داری اقتدارگرا با بار منفی چین و سرمایه‌داری با بار مثبت ایالات متحده آمریکا در این میدان مغناطیسی است. و بدین ترتیب دیگر بارهای موجود در این میدان مغناطیسی را هر کدام به طرف خود جذب می‌کنند و می‌توانند نظم آینده جهانی را بر این اساس مستقر سازند بنابراین در سند امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم در سال ۱۹۹۷ آغاز و ۲۰۰۰ پایان یافت، چین به عنوان اصلی‌ترین دشمن یا بزرگ‌ترین رقیب استراتژیک آمریکا در قرن ۲۱ شناخته شده است و بزرگنمایی چین به عنوان یک قدرت در دستور کار آمریکا در دهه ۹۰ میلادی بوده است تا ایالات متحده هم بتواند با بزرگنمایی قدرت چین در آسیا حضور پیدا کند و با بزرگنمایی تروریسم آن را تشدید کند و اکنون آمریکا در بغل گوش چین در خاورمیانه حضور دارد و میدان اصطکاک آنها کشورهای این منطقه به ویژه ایران است، بنابراین این مراودات باید بیش از هر جایی در ایران صورت گیرد. این گونه است که رقابت شدیدی در آینده در این محور مختصات بین آمریکا و چین صورت می‌گیرد و بار دیگر بر اساس یک تجربه تلخ تاریخی اگر زمانی ایران پل پیروزی میان شمال و جنوب بود، این بار پل پیروزی میان شرق و غرب است و ایران باید مراقب باشد که از شرق و غرب مورد فشارهای نظامی و امنیتی قرار نگیرد.

*کارشناس مسائل بین‌الملل

اخبار برگزیدهیادداشت
شناسه : 152610
لینک کوتاه :