xtrim

راز عبور از هژمونی دلار

به گزارش جهان صنعت نیوز:  آمریکا نشان داده هر کاری که برای تداوم حاکمیت دلار در عرصه مبادلات تجاری جهان لازم باشد، از جمله راه‌اندازی جنگ و اعمال تحریم‌های اقتصادی، انجام می‌دهد. یکی از اهرم‌های اصلی آمریکا در اعمال تحریم اقتصادی ایران به واسطه نقش مسلط دلار در بازارهای مالی دنیاست که از گذشته دور برای حفظ سلطه خود و اعمال فشار بر سایر کشورها حتی بلوک‌های اقتصادی قوی جهان مثل منطقه یورو استفاده می‌کند. بر همین اساس مرکز پژوهش‌های توسعه و آینده‌نگری در گزارشی مبسوط نقش دلار به عنوان ابزار سلطه آمریکا بر جهان را تبیین کرده و خواستار بهره‌گیری مقامات داخلی ایران از تجارب سایر کشورها در عبور از شرایط دشوار کنونی شده است.

این گزارش می‌نویسد: در طول تاریخ بشر، مردم راه‌های مختلفی برای کسب ثروت مادی داشتند، اما از زمانی که دلار آمریکا به دلیل نداشتن پشتوانه در حکم یک تکه کاغذ درآمد، هزینه کسب پول و ثروت در جهان برای آمریکا بسیار کم و راحت‌تر شد. طبیعی است وقتی آمریکا در چاپ اسکناس دلار هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست، ابایی در چاپ پول ندارد و هر موقع بخواهد می‌تواند به هر میزان دلار چاپ کند. اما یک محدودیت در چاپ پول برایش وجود خواهد داشت و آن این است که اگر اسکناس‌های چاپ‌شده وارد اقتصاد داخلی آمریکا شود می‌تواند تورم‌زا باشد، ولی اگر دلارها را به دنیای خارج صادر کند دیگر این مشکل برایش وجود نخواهد داشت و کشورهایی که دلار وارد چرخه اقتصادی آنها می‌شود در عمل به مهار تورم آمریکا کمک می‌کنند. به همین خاطر است که مشاهده می‌کنیم با وجود چاپ هنگفت دلار، تورم در آمریکا در سطح بالایی نیست.

آمریکا با بین‌المللی کردن دلار و وارد کردن آن در گردش اقتصاد جهانی توانسته است تورم را از خود دور کند. از طرف دیگر، در چاپ اسکناس مواظب بوده که نگذارد ارزش دلار در بازار جهانی تنزل یابد بنابراین ممکن است این پرسش پیش آید که آمریکا در مواقع کمبود دلار در اقتصاد داخلی چه می‌کند؟ آمریکایی‌ها برای این پرسش راه‌حل پیدا کرده‌اند: با انتشار اوراق قرضه، دلار را از سایر کشورها وارد اقتصاد آمریکا می‌کنند. از این طریق، آمریکایی‌ها از یک طرف مبادرت به چاپ دلار می‌کنند و از طرف دیگر دلار از کشورهای دیگر استقراض می‌کنند. به این ترتیب آمریکا هم با چاپ دلار و هم با استقراض دلار، از دنیا پول به دست می‌آورد. این نحوه کسب پول و درآمد برای آمریکا در قالب مفهوم اقتصاد مالی عمل می‌کند. یعنی کسب پول از طریق پول که بسیار آسان‌تر از اقتصاد واقعی (از طریق تولیدکالا و خدمات) است. به همین خاطر است که نظام حاکم بر اقتصاد آمریکا به صنایع تولیدی که دارای ارزش‌افزوده پایینی هستند وقعی نمی‌گذارد.

opal

ظهور یورو و جنگ در منطقه اروپا

در اول ژانویه سال ۱۹۹۹، واحد پولی یورو به طور رسمی اعلام موجودیت کرد. سه ماه بعد از آن، ناتو جنگ علیه یوگسلاوی را شروع کرد. بسیاری از مردم فکر می‌کردند که آمریکا و ناتو این جنگ را به این بهانه شروع کردند که دولت میلوسویچ را از یک تراژدی هولناک انسانی، نسل‌کشی مردم آلبانی، بازدارند. دروغ آنها اما بلافاصله بعد از جنگ آشکار شد. آمریکایی‌ها اعلام کردند این برنامه‌ای بود که به طور مشترک توسط سی‌ای‌ای و رسانه‌های غربی طراحی شده بود و هدف از این فضاسازی این بود که به جمهوری یوگسلاوی حمله کنند. اما آیا جنگ کوزوو واقعا برای این بود که به جمهوری فدرال یوگسلاوی حمله شود؟ اروپایی‌ها اولین کشورهایی بودند که اعتقاد شدیدی به این نظریه داشتند. به هر حال بعد از ۷۲ روز جنگ، اروپایی‌ها پی بردند که آمریکایی‌ها کلاه بزرگی بر سرشان گذاشته و آنها را فریب داده‌اند.

جنگ کوزوو نشان داد که آمریکا یک جنگ مالی را به طور غیرمستقیم علیه اروپایی‌ها به راه انداخت. هرچند ظاهر امر نشان می‌داد که آمریکا علیه یوگسلاوی وارد جنگ شده است، ولی اروپا تاوان آن را پرداخت و به خاطر جنگ کوزوو، واحد پولی اروپا یعنی یورو شدیدا آسیب دید. دلیلش این بود که با ایجاد یورو به عنوان یک واحد پولی بین‌المللی، آمریکا برای دلار احساس خطر کرد. قبل از ظهور یورو در عرصه مراودات تجاری، دلار آمریکا حدود ۸۰ درصد مبادلات تجاری جهان را تشکیل می‌داد اما با ظهور یورو سهم دلار به ۶۰ درصد کاهش یافت.

زمانی که اتحادیه اروپا یک اقتصاد بزرگ به اندازه ۲۷ تریلیون دلار را به وجود آورد، زنگ هشداری برای آمریکا به صدا درآمد که یورو تهدیدی جدی برای دلار آمریکاست. اندازه اقتصاد اروپا از اندازه اقتصاد منطقه آزاد تجاری آمریکای شمالی (بزرگ‌ترین منطقه اقتصادی جهان با اندازه ۲۵-۲۴ تریلیون دلار) پیشی گرفت. طبیعی است که اقتصاد اتحادیه اروپا با چنین اندازه بزرگی هرگز مایل نبوده که از دلار برای مبادلات اقتصادی منطقه خود استفاده کند، بنابراین اروپایی‌ها یورو را انتخاب کردند. بعد از این بود که یک‌سوم از سهم دلار در انجام تسویه‌حساب‌های مالی و تجاری کاسته شد و امروز ۲۳ درصد تجارت جهانی با یورو انجام می‌شود.

ظهور چین به عنوان رقیب آمریکا

آمریکا در راهبرد خود جهت ایجاد توازن مجدد در منطقه آسیا و اقیانوسیه، اکنون در فکر چه تلاش و اقدامی است؟ ظهور چین به عنوان یک اقتصاد بزرگ جهانی باعث شده که آمریکا اکنون تهدید جدیدی را از ناحیه چین احساس کند که پایه‌های امپریالیسم دلار را هدف گرفته است. ایجاد مناقشه بر سر جزایر دیائو و هیونگایان از جمله تلاش‌های آمریکا برای ایجاد بحران در این منطقه است تا بتواند از طریق آن اقتصاد چین را متزلزل کند و آن را از رقابت با اقتصاد آمریکا بازدارد. هرچند آمریکا با ایجاد مناقشه در مرزهای چین در اطراف دو جزیره فوق‌الذکر موجب فرار چشمگیر سرمایه‌های بین‌المللی از چین نشده، ولی به هر حال آمریکا تا اندازه‌ای به اهداف خود رسید و توانست دو تلاش عمده چین را در راستای عادی‌سازی روابط خود با ژاپن و کره به شکست بکشاند.

در اوایل سال ۲۰۱۲ سه کشور چین، ژاپن و کره‌جنوبی در آستانه دستیابی به یک توافق پیرامون منطقه آزاد تجاری نزدیک شده بودند. در آوریل ۲۰۱۲ دو کشور چین و ژاپن به یک توافق اولیه در خصوص مبادله پولی و تسویه‌حساب بدهی ملی خود رسیدند، اما آمریکا با تحریک ژاپن و کره‌جنوبی، مناقشه بر سر جزایر دیائو و هیونگایان را زنده کرد و باعث شد که توافقنامه منطقه آزاد تجاری و مبادله ارز بین آنها به سرانجام نرسد. چند سال بعد، چین نهایتا مذاکره در خصوص منطقه آزاد تجاری دوطرفه با کره را به پایان رساند، اما نکات قابل توجهی در این توافقنامه وجود نداشت. منطقه آزاد تجاری شمال شرق آسیا که تاسیس شد شامل کشورهایی مثل چین، ژاپن، کره‌جنوبی، هنگ گنگ، ماکوئو و تایوان می‌شد. این منطقه آزاد تجاری با اندازه ۲۰ تریلیون دلار، سومین اقتصاد جهان محسوب می‌شد. به علاوه احتمال می‌رفت که این منطقه تا جنوب آسیا بسط پیدا کند و با منطقه آزاد تجاری «آسه‌آن» یکپارچه شود و منطقه آزاد تجاری آسیای شرقی را به وجود آورد. در این صورت این منطقه می‌تواند با داشتن اندازه اقتصادی ۳۰ تریلیون دلاری به بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان تبدیل شود.

بسیاری از افراد معتقدند که اگر قرار است منطقه آزاد تجاری به وجود آید در آن صورت باید پول کشور چین (رنمینبی) به طور موقت به عنوان پول آسیایی پذیرفته شود. اگر به سابقه کارکرد دلار هم نگاه کنیم متوجه می‌شویم که دلار ابتدا به عنوان پول رایج در آمریکای شمالی پذیرفته و سپس به پول بین‌المللی تبدیل شد. در این مسیر، پول چین هنوز راه درازی در پیش دارد که به این جایگاه برسد، اما تا آن زمان رنمینبی می‌تواند همراه با یورو به عنوان یک ابزار مبادله بین‌المللی، سهم قابل توجهی در مبادلات جهان برای خود کسب کند.

اگر این فکرهای خوب به ذهن چینی‌ها می‌رسد آیا می‌توان تصور کرد که به ذهن و عقل آمریکایی‌ها نمی‌رسد که باید مواظب دلار باشند و نگذارند از نقش دلار در عرصه مبادلات جهانی کاسته شود؟ از آن زمانی که آمریکایی‌ها اعلام کردند تمرکز خود را متوجه شرق آسیا خواهند کرد، شروع به تحریک ژاپن کردند تا جزایر دیائو را از چین پس بگیرد و از فیلیپین هم حمایت کردند که مساله پسگیری جزایر هیونگایان را با چین مطرح کند. به هر حال چین آنقدر هم ساده نیست که نفهمد چه کسانی پشت پرده این قضایا هستند. چین می‌داند که این آمریکا است که گروه راست‌افراطی در ژاپن یا آکینو رییس‌جمهور فیلیپین را به دامن زدن به این ماجراجویی‌ها در مرزهای چین تحریک می‌کند.

به هر حال آمریکایی‌ها حواسشان هست که نگذارند پول چین در مقابل دلار آمریکا در عرصه مبادلات اقتصاد جهانی عرض‌اندام کند. اگر منطقه آزاد تجاری شمال شرق آسیا تحقق یابد و زنجیره ادغام‌های اقتصادی در آسیا اتفاق بیفتد، در آن صورت واحد پول چین، یوروی اروپا و دلار آمریکا هرکدام سهم یک‌سومی از بازار تجارت جهانی را به خود اختصاص خواهند داد. آیا در این شرایط، اگر دلار تنها یک‌سوم بازار ارز دنیا را داشته باشد، آمریکا می‌تواند ادعا کند که هژمونی دلار بر اقتصاد جهان کماکان حاکم است؟ کشوری که دارای اقتصاد واقعی نباشد و از طرف دیگر هژمونی دلار را از دست داده باشد آیا دیگر می‌تواند ادعای استیلا بر جهان را داشته باشد؟ حال اگر به این نکته خوب توجه کنیم خواهیم دانست که چرا پشت هر مساله‌ای که برای چین پیش می‌آید دست آمریکا در آن دیده می‌شود. به همین خاطر آمریکا با هر چالش از ناحیه چین مقابله می‌کند و برای چین در هر نقطه از جهان مشکل ایجاد می‌کند. چرا آمریکا دوست دارد بین قدرت‌های منطقه آسیا- اقیانوسیه توازن برقرار کند؟ آیا واقعا این توازن را برای نفع کشور ژاپن، فیلیپین و سایر کشورهای منطقه دنبال می‌کند؟ البته که جوابش خیر است. آمریکا با این کارها تنها دنبال یک هدف است: نفی روند ظهور چین به عنوان یک قدرت اقتصادی جهان.

جنگ عراق و نقش دلار به عنوان دلار نفتی

یک باور عمومی در جهان وجود دارد که قدرت آمریکا بر پایه سه ستون استوار است: دلار، فناوری و نیروی نظامی، اما امروز می‌بینیم که ستون فقرات قدرت واقعی آمریکا چیزی جز دلار و نیروی نظامی نیست. نیروی نظامی آمریکا هم به منزله ستون فقرات دلار ایفای نقش می‌کند.

هر کشوری در جهان اگر بخواهد درگیر یک جنگ شود به پول هنگفتی نیاز دارد، اما آمریکا از این قاعده مستثناست، زیرا خودش پول مورد نیاز جنگ را چاپ می‌کند که در دنیا خریدار و طرفدار دارد، از این رو هیچ کشوری مثل آمریکا از این امتیاز برخوردار نیست. اما چرا آمریکایی‌ها در عراق وارد جنگ شدند؟ خیلی از افراد ممکن است استدلال کنند که جنگ عراق به جهت این بود که به منابع نفتی عراق دسترسی پیدا کنند، آیا واقعا آمریکایی‌ها برای غارت نفت عراق با این کشور وارد جنگ شدند؟ جواب این پرسش خیر است، زیرا اگر آمریکایی‌ها برای نفت عراق جنگ را راه انداختند این سوال پیش می‌آید که چرا حتی یک بشکه از نفت عراق را به غارت نبردند و آن را مفت وارد بازار مصرف آمریکا نکردند؟ بعد از جنگ عراق، قیمت نفت‌خام در جهان از ۳۸ دلار در هر بشکه به ۱۴۹ دلار رسید، اما بعد از اشغال نظامی عراق، نفت ارزان نصیب مردم آمریکا نشد.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که آمریکا جنگ علیه عراق را شروع کرد نه به خاطر نفت بلکه به جهت حفظ ارزش دلار در بازار جهانی. دلیل این موضوع ساده است. برای کنترل جهان، آمریکا نیاز داشت که تمام کشورهای جهان از دلار در مبادلات بین‌المللی استفاده کنند. در این راستا، آمریکا یک اقدام بزرگ و تاریخی انجام داد و آن این بود که عربستان و سایر کشورهای عضو اوپک را مجبور کرد که تنها از دلار در تجارت نفت خود استفاده کنند. این اجبار امروز نیز وجود دارد.

باید این نکته را به یاد داشت که جنگ آمریکا در عراق تنها برای هدف چاپ دلار انجام نشد، بلکه برای استمرار هژمونی دلار در جهان بوده است. صدام حسین از گروه القاعده یا تروریست‌ها حمایت نمی‌کرد و دارای تسلیحات کشتارجمعی هم نبود، اما چرا به دار آویخته شد؟ دلیلش این بود که صدام یک بازی خطرناک را با آمریکا شروع کرد و آن این بود که می‌خواست یورو را به جای دلار در مبادلات نفت استفاده کند. بعد از معرفی یورو به عنوان یک پول بین‌المللی در سال ۱۹۹۹، صدام تصمیم گرفت محموله‌های نفتی خود را به یورو در بازار جهانی عرضه کند. این مساله شدیدا مورد خشم آمریکا قرار گرفت به خصوص وقتی که دید بسیاری دیگر از کشورها از صدام پیروی می‌کنند. پوتین رییس‌جمهور روسیه، احمدی‌نژاد رییس‌جمهور ایران و چاوز رییس‌جمهور وقت ونزوئلا همین موضع را اعلام کردند. در این شرایط برای آمریکا قابل قبول نبود که ببیند نفت در بازار جهانی به دلار معامله نمی‌شود.

شاید بسیاری فکر کنند حساسیتی که آمریکا نسبت به نقش دلار در جهان نشان می‌دهد یک مطلب ساختگی است. برای درک این حساسیت کافی است ببینیم که آمریکا بعد از پیروزی در جنگ عراق چه اقدامی را انجام داد. بعد از اینکه آمریکایی‌ها صدام را دستگیر کردند سریعا درصدد روی کار آوردن یک دولت موقت در عراق شدند. اولین دستوری که به این دولت موقت داده شد این بود که اعلام کند تجارت نفت عراق از یورو به دلار تغییر پیدا می‌کند؛ بنابراین معلوم می‌شود که آمریکایی‌ها در جنگ با عراق در واقع برای حفظ هژمونی دلار می‌جنگیدند.

جنگ افغانستان و ورود سرمایه به آمریکا

ممکن است گفته شود که آمریکا برای حفظ هژمونی دلار در اقتصاد جهان وارد جنگ عراق شد، اما افغانستان که چاه نفت نداشت؛ بنابراین ممکن است نتیجه گرفت که جنگ افغانستان برای حفظ هژمونی دلار آمریکا نبوده است. به علاوه جنگ افغانستان بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد. تمام دنیا فهمیدند که حمله به افغانستان به جهت انتقام گرفتن از القاعده و تنبیه طالبان بود که از القاعده حمایت می‌کرد. آیا این تحلیل درست است؟

جنگ افغانستان یک ماه بعد از حادثه سپتامبر ولی خیلی با دستپاچگی و عجله اتفاق افتاد. در اواسط این جنگ در افغانستان بود که آمریکایی‌ها از همه موشک‌های کروز خود استفاده کردند. با ادامه جنگ، وزارت جنگ آمریکا مجبور بود که از موشک‌های اتمی خود استفاده کند؛ بنابراین ۱۰۰۰ موشک اتمی کروز را از زرادخانه خود بیرون آورد و کلاهک‌های اتمی آنها را خارج ساخت و به جایش کلاهک‌های متعارف نصب کرد و بعد از تعویض کلاهک‌ها، ۹۰۰ کروز به افغانستان شلیک کرد تا در جنگ افغانستان پیروز شود. روشن است که آمریکا برای جنگ در افغانستان آماده نبوده است؛ بنابراین این سوال پیش می‌آید که چرا آمریکا در راه‌اندازی جنگ افغانستان عجله نشان داد؟

دلیل عجله آمریکا این بود که دیگر نمی‌توانست بیش از این در راه‌اندازی جنگ صبر کند چون وضعیت اقتصادی آن به خصوص وضعیت مالی در شرایط خوبی قرار نداشت. در اوایل قرن بیست و یکم آمریکا به صورت کشوری درآمده بود که اقتصاد تهی از صنایع تولید داخلی را شاهد بود، بنابراین برای اینکه بتواند اقتصاد کشور را در وضعیت موجود حفظ کند لازم بود که سالانه جریان سرمایه به میزان ۷۰۰ میلیارد دلار را وارد اقتصاد آمریکا کند. بعد از یازده سپتامبر سرمایه‌گذاران بین‌المللی از وضعیت اقتصادی که آمریکا با آن مواجه بود بسیار نگران شدند درنتیجه به خروج سرمایه خود از آمریکا اقدام کردند و به میزان ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه از اقتصاد آمریکا خارج شد.

خروج سرمایه از آمریکا باعث شد که آمریکا سریع چاره‌ای برای آن بیندیشد، بنابراین سریع گزینه جنگ را انتخاب کرد. این جنگ را نه‌تنها برای تنبیه طالبان و القاعده بلکه جلب اعتماد سرمایه‌گذاران جهانی به راه انداخت. به محض اینکه اولین موشک کروز به کابل اصابت کرد، شاخص داوجونز آمریکا ۶۰۰ واحد در یک روز بالا رفت. سرمایه‌هایی که از آمریکا خارج شده بودند شروع به برگشت به آمریکا کردند. در پایان سال ۲۰۰۱ سرمایه‌های بین‌المللی به میزان ۴۰۰ میلیارد دلار وارد اقتصاد آمریکا شد؛ بنابراین راه‌اندازی جنگ در افغانستان نیز دوباره نشان می‌دهد که این جنگ برای حفظ ارزش دلار و جلب سرمایه‌های بین‌المللی به داخل اقتصاد آمریکا بوده است.

چرا سیستم شلیک سریع موشکی آمریکا جایگزین ناو هواپیمابر جنگی آمریکا خواهد شد؟ خیلی‌ها در چین چشم امید به ناو هواپیمابر ساخت چین دارند که از منافع ملی کشور دفاع کند. درگذشته چینی‌ها اهمیت داشتن ناو هواپیمابر را تجربه کرده‌اند و کشتی جنگی لیائونیگ نشان داد که چین می‌تواند در فهرست کشورهای دارای دانش ساخت ناو هواپیمابر قرار گیرد. اگرچه داشتن ناو هواپیمابر هنوز مظهر قدرت در عرصه جهانی تلقی می‌شود، اما اکنون برخورداری از این توانمندی تنها یک سمبل قدرت است، نه بیش از آن.

در عصر برخورداری از تولیدات لجستیکی، داشتن ناو هواپیمابر یک برتری نظامی تلقی می‌شد؛ بنابراین می‌بینیم زمانی که بریتانیای بزرگ در اوج قدرت قرار داشت، به سمت توسعه تجارت جهانی گام برداشت و توانست محصولات تولیدی خود را به جهان صادر و از آنجا نیز مواد اولیه را وارد کشور کند؛ برای این منظور به یک نیروی دریایی قوی نیاز داشت که بتواند در مسیر کشتیرانی تجاری، امنیت لازم را در آب‌های آزاد برقرار کند. تجهیز ناوگان هواپیمابر، مزایای دیگری برای این کشور داشت که می‌توانست بر اقیانوس‌ها کنترل اعمال کند و مسیرهای کشتیرانی را تحت نظر قرار دهد. در آن زمان شعار معروف این بود که برخورداری از امکانات لجستیکی، کلید موفقیت در مقابله با دشمن است. هرکسی که بر اقیانوس‌ها کنترل داشته باشد بر جریان انتقال ثروت در جهان کنترل خواهد داشت.

امروز داشتن سرمایه، کلید موفقیت است. با فشار دادن یک دکمه در رایانه می‌توان میلیاردها دلار یا حتی تریلیون دلار سرمایه را از یک نقطه جهان به نقطه دیگر انتقال داد. ناوهای هواپیمابر می‌توانند سرعت لجستیکی خود را حفظ کنند، اما نمی‌توانند به سرعت جریان جابه‌جایی سرمایه برسند. از این رو است که گفته می‌شود با ناو هواپیمابر نمی‌توان سرمایه جهانی را تحت کنترل درآورد. بنابراین، امروز چه چیزی می‌تواند خود را با سرعت، جهت و حجم جابه‌جایی سرمایه از طریق اینترنت تطبیق دهد؟ آمریکایی‌ها درصدد این هستند که با توسعه سیستم شلیک سریع موشکی خود بتوانند در هر لحظه که بخواهند تجمع سرمایه را در هر منطقه از جهان با موشک‌های بالستیک، هواپیماهای مافوق صوت و موشک‌های کروز (که پنج تا ۱۰ بار سریع‌تر از صوت حرکت می‌کنند)، هدف قرار دهند. آمریکا ادعا دارد که می‌تواند هر نقطه از جهان را در ۲۸ دقیقه هدف قرار دهد. مهم نیست که سرمایه در کجای جهان جاخوش کرده باشد؛ تا زمانی که آمریکا نخواهد سرمایه در آن نقطه از جهان جا خوش کند، موشک‌های آن در ظرف ۲۸ دقیقه بر سرشان فرود می‌آید و سرمایه‌ها را از آنجا‌ به ‌جایی دیگر که او می‌خواهد، فراری می‌دهد. از این رو است که سیستم شلیک سریع موشکی آمریکا به ناچار باید جایگزین ناوهای هواپیمابر آمریکا شود.

منظور راهبردی از استقرار یک کمربند اقتصادی (جاده ابریشم) و یک راه دریایی ابریشم (قرن ۲۱) چیست؟ می‌دانیم که آمریکایی‌ها دوستدار ورزش بسکتبال و بوکس هستند. ورزش بوکس در آمریکا معرف این است که چقدر آمریکایی‌ها به ماهیت قدرت، ارزش و احترام قائل هستند. همه چیز در این بازی روشن و صریح است، یعنی هر مبارز می‌داند که می‌تواند با یک مشت سنگین رقیب را ضربه فنی کند و بازی تمام شود. در ورزش چینی‌ها حالت عکس حاکم است؛ یعنی چینی‌ها ترجیح می‌دهند بازی را کش‌وقوس دهند و حمله رقیب را خنثی کنند، بنابراین به نرمی وارد گود می‌شوند و نرم بازی می‌کنند تا قدرت خود را تا آخر بازی حفظ کنند. به فکر ضربه فنی کردن حریف نیستند، بلکه حمله حریف را خنثی می‌کنند که به این روش یا تاکتیک بازی اصطلاحا «تای چی» می‌گویند؛ بنابراین هنر بازی «تای چی» یک سطح بالاتر از هنر بازی بوکس قرار دارد.

راهبرد ابریشم که در بالا به آن اشاره شده معرف این فلسفه در راهبرد دوجانبه جاده‌ای و دریایی برای توسعه مناسبات تجارت با دنیای خارج است. در طول تاریخ هرگاه یک قدرت بزرگ در جهان به وجود آمده است، متناسب با آن بشر شاهد نهضت جهانی شدن در قلمروی آن قدرت بزرگ بوده است. این به آن معناست که جهانی شدن پدیده‌ای نیست که از گذشته به طور مستمر ادامه داشته و تا امروز به ما رسیده باشد، بلکه پدیده مختص هر قدرت بزرگ است. به عنوان مثال، امپراتوری بزرگ رم باستان دارای گستره قلمروی (جهانی شدن) خاص خود بوده است.

راهبرد- «یک راه جاده‌ای و یک راه دریایی چین» این نیست که به همین سادگی کشور چین بخواهد به نظام اقتصادی جهان متصل شود، زیرا جهانی شدن در این حالت به معنای جهانی شدن تحت استیلای دلار آمریکاست. برای چین به عنوان یک ابرقدرت نوظهور، راهبرد «یک راه جاده‌ای و یک راه دریایی» ابتدای کار جهانی شدن از نوع چین است. این یک فرآیند لازم برای جهانی شدن است که یک ابرقدرت در مراحل مختلف ظهورش باید آن را طی کند. راهبرد «یک راه جاده‌ای و یک راه دریایی» بهترین راهبرد برای چین است که می‌تواند در این مقطع زمانی بر آن متمرکز شود، زیرا این راهبرد یک راهبرد مقابله گونه نسبت به راهبرد آمریکاست که می‌خواهد توسعه طلبی خود را به سمت شرق متمرکز سازد. راهبرد «یک راه جاده‌ای و یک راه دریایی» نیاز به این ندارد که دو مسیر حرکت به موازات یکدیگر انجام شود بلکه باید برای این دو مسیر حرکت، یک اولویت در نظر گرفته شود. گزینه راه جاده‌ای در اولویت اول چین قرار دارد؛ یعنی چین باید در شرایط موجود، اهمیت ارتش زمینی خود را مورد بازنگری قرار دهد.

برخی صاحب‌نظران می‌گویند که ارتش چین یکی از بهترین ارتش‌های جهان است. این حرف درستی است، ولی برای داخل کشور چین قابل مصرف است. قبلا اشاره شد که آمریکا رقیب اشتباهی (چین) را برای خود برگزیده است و بر آن فشار می‌آورد. تهدید اصلی برای آمریکا در آینده، کشور چین نیست بلکه خود آمریکاست. زیرا آمریکا هنوز پی نبرده است که یک عصر جدید و بزرگ در حال ظهور است و سرمایه‌داری مالی که آمریکا پرچمدار آن است به نقطه اوج خود می‌رسد و سپس افول خواهد کرد. از یک طرف، آمریکا از همه امتیازات تولید سرمایه در جهان بهره برده است. از طرف دیگر، از طریق ابداعات فناوری که آمریکا پرچمدار آن است (اینترنت، داده‌های اطلاعاتی بزرگ و محاسبات ابری) او را به انتهای پیشرفت می‌کشاند و درنهایت ابزارهای نوآورانه به یک نیروی جدید تبدیل خواهند شد و ریشه سرمایه داری مالی را از بن خواهند کند.

به عنوان مثال، فروش اینترنتی دو شرکت مجازی (زیرمجموعه شرکت معروف علی‌بابا) در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۴ بالغ بر ۷/۵۰ میلیارد یوهان (معادل ۲/۸ میلیارد دلار) بوده است، در حالی که چند هفته بعد از این تاریخ و در طول سه روز جشن شکرگزاری در آمریکا، کل فروش اینترنتی به علاوه فروش فروشگاه‌های داخل آمریکا تنها ۷/۴۰ میلیارد یوهان (۶/۶ میلیارد دلار) بوده است. رقم ۷/۵۰ میلیارد یوهان تنها فروش یک روز شرکت علی‌بابا بوده است، در حالی که فروش ۱۶۳ شرکت مختلف اینترنتی و سایر فروشگاه‌های اینترنتی برخط در چین و فروش فروشگاه‌های حضوری، در این رقم منظور نشده است. تمام فروش شرکت علی‌بابا از طریق سیستم پرداخت الکترونیکی صورت گرفته است. معنای این سیستم چیست؟ معنای آن این است که پول در سکوی تجارت جهانی نقش خود را از دست خواهد داد و جایگاهی در آن نخواهد داشت و این در حالی است که هژمونی آمریکا کماکان بر دلار تکیه می‌کند.

سرمایه‌ای که امروز از آن صحبت می‌کنیم ممکن است با محو پول از صحنه اقتصاد نابود شود. وقتی روش تولید همراه با نوآوری چاپ سه‌بعدی تغییر کند، بشر وارد یک فضای اجتماعی جدید می‌شود. در آن زمان چین و آمریکا در یک نقطه جدید از تحولات فناوری (اینترنت، داده‌های بزرگ و محاسبات ابری) دوش به دوش یکدیگر قرار خواهند داشت. رقابت در این زمان بستگی به این خواهد داشت که چه کشوری ابتدا وارد فضای اجتماعی جدید خواهد شد، نه آن کشوری که بخواهد مثل گذشته با فشار گوی سبقت را از دیگری بگیرد. از این منظر است که می‌گوییم آمریکا اشتباهی چین را به عنوان رقیب خود برگزیده است. رقیب واقعی آمریکا خود آمریکا و تغییرات در عرصه دانش بشری است.

درسهای تجربی برای ایران در مواجهه با تحریم

همان‌طور که کشور چین در مقابله با سلطه آمریکا در عرصه‌های مختلف به تلاش و مبارزه خود ادامه می‌دهد و در این مسیر تاکنون پیروز بوده است، ایران هم می‌تواند با برخورداری از تجربیات سالیان طولانی در مقابله با دشمنی‌های آمریکا و تجربیات سایر کشورها ازجمله چین از مرحله تحریم اقتصادی با صلابت عبور کند.

برای برون‌رفت از شرایط سخت اقتصادی کشور باید یک برنامه گذار از شرایط تحریمی تهیه شود. به طور اصولی سازمان برنامه و بودجه جایگاه ویژه‌ای برای این امر خطیر خواهد داشت و می‌تواند با جلب همکاری تمامی دستگاه‌های اجرایی و نمایندگان بخش خصوصی ابتدا در تبیین شرایط فعلی اقتصاد کشور، گزارش مبسوطی از تهدیدها و فرصت‌های تحریم تهیه کرده و مردم را در جریان اقدامات خود قرار دهد تا بدین وسیله مشارکت هرچه بیشتر آحاد جامعه در اجرای برنامه‌گذار از شرایط تحریمی فراهم شده و اعتماد متقابل بین دولت و مردم بیش از پیش تقویت شود.

برگشت آرامش اقتصادی به جامعه یکی دیگر از پیش‌نیازهای استفاده موثر از امکانات موجود کشور در جهت خنثی کردن فشارهای روانی تحریم است. این آرامش زمانی در کشور ظهور، قوام و دوام پیدا می‌کند که دولت در اجرای سیاست‌ها و در چارچوب برنامه‌های مصوب، قاطع و باثبات عمل کند. عدم حضور فعالانه بخش خصوصی (در سطح خرد و کلان) در ریسک‌پذیری منابع مالی یکی دیگر از مشکلاتی است که اقتصاد کشور از آن رنج می‌برد. از گذشته دور بخش خصوصی بیشتر مترصد این بوده است که با استفاده از منابع عمومی دولت (رانت طلبی اقتصادی)، خطرپذیری کند. اکنون که این منابع به راحتی قابل دسترس نیست، سرمایه‌گذاران تمایل ندارند سرمایه‌های هنگفت خود را در سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت به کار گیرند، چون نسبت به آینده احساس نااطمینانی می‌کنند.

برای احیای فضای مطمئن سرمایه‌گذاری، لازم است دولت بنیه مالی کشور در شرایط تحریم در یک سطح مطمئن و پایدار در چارچوب برنامه گذار از تحریم را رسما اعلان عمومی کند تا همه فعالان اقتصادی تکلیف خود را برای یک دوره مشخص بدانند و با طیب خاطر منابع سرمایه‌ای را که در اختیار دارند در فرصت‌های جدید دوره تحریم و تحت حمایت سیاست‌های رونق و جهش تولید، سرمایه‌گذاری کنند. به علاوه دولت باید این تضمین را برای فعالان اقتصادی امروز بدهد که هر زمان موانع تحریم رفع شود، فرصت‌های جدید سرمایه‌گذاری یا واردات باعث تعطیلی و غیراقتصادی شدن سرمایه‌گذاری قبلی آنها نخواهد شد.

اخبار برگزیدهاقتصاد کلانپیشنهاد ویژه
شناسه : 157640
لینک کوتاه :