کاشتن بذر شکاف
به گزارش جهان صنعت نیوز: به نوشته این نشریه واشنگتن باید به مسکو کمک کند تا پیوند نامناسب خود با چین را ترک کند. «جهانصنعت» در ادامه به بخشهای مهم و کلیدی این گزارش پرداخته است: در حالی که واشنگتن به دنبال استراتژی موثری برای مدیریت ظهور چین است، جو بایدن رییسجمهور ایالات متحده به درستی به یکی از واضحترین مزایای ایالات متحده تکیه کرده است: شبکه ائتلافهای جهانی آن. اما حتی در حالی که بایدن برای رام کردن پکن ائتلافی ایجاد میکند، او همچنین باید با تضعیف مشارکتهای بینالمللی چین، روی سمت دیگر معادله نیز کار کند. او نمیتواند مانع ظهور چین شود، اما میتواند نفوذ آن را محدود کرده و سعی کند چین را از همکار اصلی خود یعنی روسیه دور کند.
مشارکت چین و روسیه به طور قابل توجهی چالشی را که ظهور چین برای ایالات متحده ایجاد میکند، افزایش میدهد. کار گروهی بین پکن و مسکو، بلندپروازی و دسترسی چین را در بسیاری از مناطق جهان، در نبرد برای کنترل نهادهای جهانی و در رقابت جهانی بین دموکراسی و جایگزینهای غیرلیبرال تقویت میکند. بازنگری در قدرت فزاینده چین به روسیه اجازه میدهد تا در صحنه جهانی فراتر از تواناییهای خود ظاهر شود و به مبارزات مسکو برای براندازی حکومت دموکراتیک در اروپا و ایالات متحده نیرو میبخشد.
به نظر میرسد پیوند بین چین و روسیه قوی است، اما شکافهایی در زیر سطح وجود دارد. این یک رابطه نامتقارن است؛ رابطهای که چین صعودی، با اعتماد به نفس و خودخواه را با روسیه راکد و ناامن جفت و جور میکند. این عدم تقارن راه نفوذی را برای بایدن باز میکند: برای ایجاد فاصله بین دو کشور، دولت او باید از سوءظنهای روسیه در مورد موقعیت خود به عنوان شریک نوپای چین سوءاستفاده کند. بایدن با کمک به روسیه برای رفع آسیبپذیریهایی که روابط این کشور با چین ایجاد کرده است- در واقع کمک به روسیه برای کمک به خود- میتواند مسکو را تشویق به دور شدن از پکن کند. جداسازی روسیه از چین میتواند مانع از جاه طلبیهای هر دو کشور شود و ایالات متحده و شرکای دموکراتیکش را در دفاع از ارزشها و نهادهای لیبرالی خود و ایجاد یک سیستم بینالمللی صلحآمیز در دنیایی چند قطبی و از نظر ایدئولوژیکی متنوع، تسهیل کند.
چین و روسیه ممکن است پیوند راحتی داشته باشند، اما این ازدواج بسیار موثر است. چین عموما در صحنه بینالمللی به تنهایی پیش میرود و معاملات و روابط طولانی مدت با سایر کشورها را ترجیح میدهد. با این حال، این یک استثنا برای روسیه است. امروز، پکن و مسکو با استفاده از اصطلاح ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه، رابطهای «شبیه اتحاد» ایجاد کردهاند. این شامل تعمیق روابط اقتصادی، از جمله تلاش برای کاهش سلطه دلار آمریکا در اقتصاد جهانی، استفاده مشترک از فناوری دیجیتال برای کنترل و نظارت بر شهروندان چینی و روسی و ایجاد اختلافنظر در دموکراسیهای جهان و همکاری در زمینه دفاعی، مانند تمرینات نظامی مشترک و انتقال سیستمها و فناوری تسلیحاتی پیشرفته از روسیه به چین است.
گرایش روسیه به سمت چین با بیگانگی این کشور از غرب همراه شده است که با گسترش مرز شرقی ناتو تا مرز غربی روسیه عمیقتر شد. پس از اعمال تحریمهای اتحادیه اروپا و آمریکا علیه روسیه در پی الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ و مداخله نظامی در شرق اوکراین، گسترش روابط مسکو به پکن تشدید شد. پکن متقابلا متمایل شده است تا در پی افزایش رقابت اقتصادی و استراتژیک با ایالات متحده، نفوذ چین را افزایش دهد. از زمانی که شی جین پینگ، در سال ۲۰۱۳ رییسجمهور چین شد، او و پوتین حدود ۴۰ بار ملاقات کرده یا تلفنی صحبت کردهاند.
روابط چین و روسیه بر اساس دیدگاه واقعگرایانه جهان است و هر دو کشور از مزایای متقابل و فردی از آن بهرهمند میشوند. کار گروهی دیپلماتیک، هدف متحد خود را برای مقاومت در برابر آنچه که آنها جاهطلبیهای ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک غرب را در نظر میگیرند، پیش میبرد. این مشارکت به روسیه اجازه میدهد تا توجه استراتژیک خود را بر مرزهای غربی خود و چین بر جناح دریایی خود متمرکز کند. روسیه از فروش انرژی و تسلیحات به چین درآمد قابل توجهی کسب میکند و چین به توسعه اقتصاد خود دامن میزند و با استفاده از تسلیحات روسی توان نظامی خود را افزایش میدهد.
اما این دو کشور شریک طبیعی نیستند. از لحاظ تاریخی، آنها رقیب یکدیگر بودهاند و منابع رقابت طولانی مدت آنها به سختی برای همیشه از بین رفته است. کرملین به شدت به واقعیتهای قدرت حساس است و به خوبی میداند که روسیه تنبل با حدود ۱۵۰ میلیون نفر جمعیت با چین پویا که نزدیک به یک و نیم میلیارد نفر است، مطابقت ندارد. اقتصاد چین تقریبا ده برابر روسیه است و چین از نظر نوآوری و فناوری در لیگ کاملا متفاوتی قرار دارد. ابتکار «کمربند و جاده چین» به نفوذ سنتی روسیه در حوزه آسیای مرکزی راه یافته و کرملین به طور موجهی نگران است که چین طرحهایی در منطقه قطب شمال نیز داشته باشد.
اینکه روسیه با وجود این عدم تقارنها همچنان به چین متصل است، نشانهای قوی از نارضایتی مسکو از غرب است. با این حال، این عدم تعادل فقط با گذشت زمان افزایش مییابد و به منبع بزرگ ناراحتی برای کرملین تبدیل میشود. واشنگتن باید از این ناراحتی استفاده کند و روسیه را متقاعد کند که اگر از زیر بار چین شانه خالی کند و به سمت غرب متمایل شود از نظر ژئوپلیتیک و اقتصادی وضعیت بهتری خواهد داشت.
انجام چنین کاری آسان نخواهد بود. پوتین مدتهاست که با بازی در برابر ناسیونالیسم روسی و ایستادگی در برابر غرب، قدرت خود را در خانه تقویت کرده است. ممکن است او و آپاراتچیهایش خیلی در راه خود قدم بردارند و تمایلی به پذیرش سیاست خارجی که بر چنین موضعگیریای مبتنی نیست، نداشته باشند. بر این اساس، دولت بایدن باید با چشمانی باز به مسکو نزدیک شود. با تلاش برای فریب روسیه به سمت غرب، نمیتواند به رفتار تهاجمی کرملین تن دهد یا به پوتین اجازه دهد از پیشقدمی واشنگتن سوءاستفاده کند.
چالش بایدن پیچیدهتر از چالشی است که ریچارد نیکسون، رییسجمهور ایالات متحده در دهه ۱۹۷۰ به آن دست یافت و موفق شد روابط چین و شوروی را به هم بریزد و بلوک کمونیست را تضعیف کند. در زمان سفر نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲، پکن و مسکو راه خود را از هم جدا کرده بودند. نیکسون این کار را راحت کرد. وظیفه او سودجویی از این شکاف بود و نه ایجاد آن. بایدن با مانع بزرگتری برای از بین بردن این مشارکت دست نخورده روبهرو است- به همین دلیل است که بهترین گزینه او ایجاد تنشهای نهفته در روابط چین و روسیه است.
زوج عجیب
چین و روسیه مدتهاست که بر سر سرزمین و موقعیت با هم رقابت میکنند. مرز زمینی بین دو کشور در حال حاضر بیش از ۲۶۰۰ مایل است و اختلافات آنها بر سر قلمرو، نفوذ در مناطق مرزی و تجارت به قرنها پیش بازمیگردد. در طول قرن هفدهم و هجدهم، چین دست بالا را داشت و عموما غالب شد. جدول در قرون نوزدهم و بیستم تغییر کرد و روسیه و دیگر قدرتهای اروپایی به ترکیبی از شکار نظامی و دیپلماسی اجباری روی آوردند تا قلمرو خود را از چین خارج کنند و شرایط تجاری استثماری را اعمال کنند.
روی کار آمدن حزب کمونیست چین در سال ۱۹۴۹ راه را برای یک دوره تاریخی بیسابقه همکاری استراتژیک بین چین و اتحاد جماهیر شوروی باز کرد. دو کشور با تکیه بر تعهد مشترک خود به کمونیسم، در ۱۹۵۰ یک اتحاد رسمی بستند. هزاران دانشمند و مهندس اتحاد جماهیر شوروی به چین نقل مکان کردند و تکنولوژی صنعتی و نظامی را به اشتراک گذاشتند و حتی به چینیها در توسعه برنامه تسلیحات هستهای کمک کردند. در طول جنگ کره، شوروی تدارکات، مشاوران نظامی و پوشش هوایی به چین داد. تجارت دو جانبه به سرعت افزایش یافت و ۵۰ درصد تجارت خارجی چین را تا پایان دهه نشان میداد. مائو تسه تونگ، رهبر چین اعلام کرد که این دو کشور «روابط نزدیک و برادری» دارند. نیکیتا خروشچف، نخستوزیر شوروی، انقلاب کمونیستی چین را «برجستهترین رویداد در تاریخ جهان» خواند.
اما اتحاد خیلی زود به همان اندازهای که ایجاد شده بود، از بین رفت. مائو و خروشچف در سال ۱۹۵۸ آغاز به جدایی کردند. اختلاف آنها تا حدودی ناشی از اختلافات ایدئولوژیکی بود. مائو به دنبال بسیج دهقانان بود و شور و شوق انقلابی و آشوب اجتماعی را در داخل و خارج از کشور برانگیخت. در مقابل، خروشچف از اعتدال ایدئولوژیک، سوسیالیسم صنعتی و ثبات سیاسی در داخل و خارج حمایت میکرد. دو کشور رقابت خود را برای رهبری بلوک کمونیستی آغاز کردند. چنین اختلافاتی با ناراحتی چین از عدم تقارن قدرت که به طور قطع به نفع اتحاد جماهیر شوروی بود افزایش یافت.
این گسست بین دو رهبر منجر به پایان همکاری چین و شوروی شد. در سال ۱۹۶۰، شوروی متخصصان نظامی خود را از چین خارج کرد و همکاری استراتژیک را قطع کرد. در دو سال بعد، تجارت دو جانبه تا ۴۰ درصد کاهش یافت. مرز مجددا نظامی شد و جنگی که در سال ۱۹۶۹ شروع شد تقریبا یک جنگ تمامعیار را رقم زد. در اوایل دهه ۱۹۷۰، نیکسون با تشدید و بهرهجویی از این شکاف به چین نزدیک شد؛ روندی که با عادیسازی روابط ایالات متحده و چین در ۱۹۷۹ به اوج خود رسید. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روابط مسکو و پکن بهبود نیافت.
تلاش برای ترمیم روابط
پس از پایان جنگ سرد، چین و روسیه آغاز به ترمیم روابط کردند. در طول دهه ۱۹۹۰، دو کشور تعدادی از اختلافات باقیمانده در مرزها را حل کردند و در سال ۲۰۰۱، معاهده همسایگی خوب و همکاری دوستانه را امضا کردند. آنها به تدریج همکاری نظامی و روابط تجاری را تقویت کردند و اولین خط لوله انتقال نفت از روسیه به چین در سال ۲۰۱۰ به پایان رسید. پکن و مسکو همچنین شروع به همسانسازی مواضع خود در سازمان ملل متحد و در ابتکاراتی برای مقابله با نفوذ غرب همکاری کردند، مانند ایجاد سازمان همکاری شانگهای در سال ۲۰۰۱ و گروه اقتصادهای نوظهور تحت نام بریکس در سال ۲۰۰۹ (برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقایجنوبی).
این گامهای فزاینده در جهت همکاریهای دوجانبه در دوران شی و پوتین عمیقتر و سریعتر شد و به دلیل نقض پیمان مسکو با غرب در پی حمله روسیه به اوکراین و افزایش رقابت بین ایالات متحده و چین، تقویت شد. در سالهای اخیر، روابط چین و روسیه شبیه به رابطه نزدیک چین و شوروی در دهه ۱۹۵۰ شده است. با تکیه بر همکاری نظامی که در دهه ۱۹۹۰ آغاز شد، روسیه با ارائه جنگندههای جت، پیشرفتهترین سیستمهای پدافند هوایی، موشکهای ضدکشتی و زیردریایی به چین کمک میکند تا اولویتهای اصلی دفاعی خود را برآورده کند. حدود ۷۰ درصد از واردات تسلیحات چین از روسیه در سالهای اخیر انجام شده است. فروش نفت و گاز به چین موجب رونق اقتصاد روسیه میشود و وابستگی چین به مسیرهای آسیبپذیرتر عرضه دریایی را کاهش میدهد. روسیه در حال حاضر با عربستان به عنوان بزرگترین تامینکننده نفت چین رقابت میکند و چین جایگزین آلمان به عنوان بزرگترین شریک تجاری روسیه شده است. تحت رهبری شی و پوتین، چین و روسیه برای مقابله با هنجارهای لیبرال در نهادهای بینالمللی متحد شده و نوعی از حکومت را بر اساس حکومت خودکامه و کنترل دولت بر بسترهای اطلاعاتی تبلیغ میکنند. در بسیاری از نقاط جهان، کمپینهای اطلاعاتی نادرست و عملیات اطلاعاتی روسیه با اهرم قهری که سرمایهگذاری چین برای حمایت از رژیمهای غیر لیبرال فراهم میکند، ترکیب شده است.
این همکاری در ابعاد متعدد چشمگیر است. اما بر پایهای شکننده استوار و فاقد پایه و اساس اعتماد متقابل است- مانند مشارکت چین و شوروی در اوایل جنگ سرد. در دهه ۱۹۵۰، روابط تنگاتنگ بین چین و اتحاد جماهیر شوروی بسیار شخصی بود و آنها را در برابر روابط عجیب مائو و خروشچف آسیبپذیر کرد. امروزه همکاری چین و روسیه بستگی زیادی به روابط غیرقابل پیشبینی دو فرد، شی و پوتین دارد. در دهه اول جنگ سرد، مسکو به دنبال ثبات در داخل و خارج از کشور بود در حالی که پکن طرفدار انقلاب مداوم بود. امروزه پکن به ثبات داخلی و بینالمللی برای سرعت بخشیدن به رشد خود کمک میکند، در حالی که مسکو قدرت خود را فراتر از مرزهای خود جستوجو میکند تا بینظمی را تقویت کند. در طول دهه ۱۹۵۰، تسلط مسکو بر مشارکت باعث ایجاد نارضایتی در پکن شد. امروزه چین از قدرت برتر و عدم تقارن قدرت شدید برخوردار است و روسیه را مجاب میکند.
فروپاشی شکاف قدرت برای کرملین بسیار دشوار است. به نظر میرسد طرفدار شی در پوتین خوب بازی نمیکند، زیرا نام تجاری سیاسی او بر تلاش او برای بازگرداندن روسیه به وضعیت قدرت بزرگ است. اما اختلاف بین دو کشور آشکار و در حال افزایش است. تجارت با چین بیش از ۱۵ درصد از کل تجارت خارجی روسیه را تشکیل میدهد، در حالی که تجارت با روسیه حدود یک درصد تجارت خارجی چین را تشکیل میدهد. و این عدم تعادل با پیشرفت بخش فناوری پیشرفته چین افزایش مییابد.
کمک به روسیه، کمک به خود است
اگر قرار است روسیه به سمت غرب کشیده شود، این امر نه از رویارویی یا نوع دوستی واشنگتن بلکه از ارزیابی مجدد غیردوستانه کرملین در مورد بهترین راه برای دستیابی به منافع شخصی بلندمدت ناشی میشود. پیشنهاد واشنگتن برای کاهش تنشها با غرب به تنهایی موفق نخواهد شد. به هر حال، پوتین برای مشروعیت بخشیدن به قدرت سیاسی آهنین خود به چنین تنشهایی متکی است. در عوض، چالش پیشروی واشنگتن این است که با محاسبه اینکه همکاری بیشتر با غرب میتواند به روسیه کمک کند تا آسیبپذیریهای روزافزون ناشی از مشارکت نزدیک خود با چین را برطرف کند، محاسبات استراتژیک گسترده کرملین را تغییر دهد.
در همین حال، روابط دفاعی چین و روسیه تا حدودی شتاب قبلی خود را از دست داده است. ارتش چین از انتقال تسلیحات و فناوری تسلیحاتی روسیه سود برد و مسکو از درآمد حاصل از آن و همکاری نظامی استقبال کرد. با این حال پیشرفت در صنعت دفاعی چین- که تا حدی با سرقت فناوری تسلیحات روسی توسط شرکتهای چینی امکانپذیر شده است- باعث میشود که چین به واردات روسیه کمتر وابسته باشد. دستیابی چین به موشکهای میان برد (ظاهرا برای مقابله با حضور پیشین ایالات متحده) نیز تهدیدی فرضی برای خاک روسیه محسوب میشود. و مسکو بدون شک در حال نظارت بر گسترش زرادخانه موشکهای قارهای چین و ساخت سیلوهای پرتاب جدید در غرب چین است. روسیه به نوسازی نظامی چین کمک کرده و از آن حمایت کرده است- شاید با هزینه خود.
اولین گام واشنگتن باید کنار گذاشتن چارچوب «دموکراسی در مقابل خودکامگی» استراتژی ایالات متحده باشد. ایالات متحده و شرکای ایدئولوژیکی آن البته باید اطمینان حاصل کنند که میتوانند برای شهروندان خود خدماترسانی کرده و از گزینههای غیرلیبرال بهتر عمل کنند. اما طرح این رقابت با اصطلاحات کاملا ایدئولوژیک تنها باعث نزدیک شدن روسیه و چین به یکدیگر میشود. در عوض، دولت بایدن باید با مسکو درباره موضوعاتی که منافع ملی بلندمدت ایالات متحده و منافع روسیه با یکدیگر تداخل دارد، از جمله در مورد چین صحبت کند. مسلما روسیه و ایالات متحده در بسیاری از جبههها با هم اختلاف دارند. اما واشنگتن به جای اینکه به ادامه بیگانگی بپردازد، باید سعی کند با مسکو در طیف وسیعی از موضوعات، از جمله ثبات استراتژیک، امنیت سایبری و تغییرات آب و هوا نقطه مشترکی پیدا کند. این گفتوگو، حتی در صورت عدم پیشرفت سریع، به مسکو علامت میدهد که گزینههایی غیر از همسویی با چین دارد.
دولت بایدن باید متحدان دموکراتیک خود را تحت فشار قرار دهد تا گفتوگوهای مشابهی با روسیه داشته باشند. آنها همچنین میتوانند مناطق مورد علاقه دو طرف را مورد بررسی قرار دهند و نشان دهند که چگونه قدرت رو به رشد چین به ضرر نفوذ و امنیت روسیه میشود. با توجه به روابط دیرینه هند با روسیه و دیدگاه شکاکانه آن در مورد مقاصد چینی، دهلی نو ممکن است به طور خاص در زمینه حفظ خودمختاری استراتژیک و خطرات احتمالی روابط بسیار نزدیک با پکن، در بازگشت به مسکو مهارت داشته باشد. برای تشویق هند به خروج روسیه از چین، واشنگتن باید از تحریمهایی که در حال حاضر علیه هند به دلیل خرید سامانه دفاع هوایی اس-۴۰۰ روسیه در دست اجراست، چشمپوشی کند.
ایالات متحده و متحدانش همچنین باید به کاهش وابستگی فزاینده اقتصادی روسیه به چین کمک کنند. اگرچه چین در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری روسیه است، اما تجارت روسیه با اتحادیه اروپا بسیار بیشتر از تجارت آن با چین است و تقریبا ۴۰ درصد تجارت خارجی روسیه را تشکیل میدهد. تصمیم بایدن برای تاثیرگذاری در خط لوله بحثبرانگیز نورداستریم۲ که گاز روسیه را به آلمان منتقل میکند، سرمایهگذاری عاقلانهای در تشویق روابط تجاری عمیقتر بین روسیه و اروپا بود. و اگرچه تحریمهای غرب علیه روسیه پاسخی ضروری برای رفتارهای تهاجمی مسکو بود، اما این تاثیر را داشت که روسیه را بیشتر در آغوش اقتصادی چین قرار دهد. بر این اساس، ایالات متحده و شرکایش باید قبل از وضع تحریمهای جدید دوباره فکر کنند و مجموعه روشنی از اقدامات که روسیه میتواند برای ترغیب واشنگتن به عقبنشینی از اقدامات فعلی انجام دهد، از جمله متعهد شدن به حل دیپلماتیک درگیری در شرق اوکراین و مهار حملات سایبری مستقر در روسیه به شبکههای آمریکایی را اعمال کند.
ایالات متحده و شرکای آن همچنین باید نشان دهند که آمادگی دارند به روسیه در مقابله با تغییرات آب و هوایی و انتقال اقتصاد این کشور از وابستگی به سوختهای فسیلی کمک کنند. در آینده نزدیک، این کار مستلزم به اشتراک گذاشتن بهترین شیوهها برای جذب متان، کمک به توسعه جایگزینهای سبز برای تولید نفت و گاز و انجام اقدامات دیگر برای محدود کردن انتشار گازهای گلخانهای از سوی روسیه است. در بلندمدت، ایالات متحده باید به روسیه در گذار به اقتصاد دانشبنیان کمک کند؛ اقدامی که پوتین هرگز انجام نداده است. چین به ندرت فناوری را به اشتراک میگذارد؛ گیرنده است، نه دهنده. ایالات متحده باید از این فرصت استفاده کرده و دانش فنی خود را با روسیه به اشتراک بگذارد تا انتقال آن به اقتصاد سبزتر و متنوعتر را تسهیل کند.
بازگشت به ثبات استراتژیک
ایالات متحده باید بر مبنای ثبات استراتژیک که بایدن و پوتین در نشست خود در ژوئن آغاز کردند، گفتوگو کند. نقض پیمان نیروهای هستهای میان برد توسط روسیه باعث شد ایالات متحده در سال ۲۰۱۹ از آن خارج شود. ایالات متحده و روسیه اکنون باید راهحلی برای مسابقه موشکی پیشرو خود بیابند و همچنین چین را مجبور به پذیرش توافق بعدی کنند. محدودیتی برای زرادخانه بزرگ و متنوع چین از موشکهای میانبرد ایجاد کند. حتی اگر یک پیمان سهجانبه غیرقابل دستیابی به نظر برسد، تلاش برای مذاکره احتمالا با توجه به عدم تمایل سنتی چین برای انعقاد توافق نامههای کنترل تسلیحات، شکاف بین مسکو و پکن را روشن میکند. روسیه همچنین علاقهمند است چین را به گفتوگوی گستردهتری با ایالات متحده در مورد عدم اشاعه بکشد؛ گفتوگویی که به برنامههای هستهای در ایران و کره شمالی میپردازد، جایی که منافع آمریکا و روسیه با یکدیگر همپوشانی دارد.
قطب شمال
قطب شمال منطقه دیگری است که واشنگتن میتواند به مسکو کمک کند تا نقاط ضعف استراتژیک حمایت از بلندپروازیهای پکن را ببیند. تغییرات آب و هوایی دسترسی مناطق شمالی را به طرز چشمگیری افزایش میدهد و باعث ایجاد علاقه جدید روسیه به اهمیت اقتصادی و استراتژیک منطقه میشود و نارضایتی روسیه را از اظهارات چین مبنی بر «قدرت نزدیک قطب شمال» برانگیخته است. واشنگتن و مسکو به سختی به این منطقه چشم دوختهاند، اما از طریق شورای قطب شمال و گفتوگوی دوجانبه، آنها باید مجموعهای از قوانین قویتری را برای اداره فعالیتهای اقتصادی و نظامی در قطب شمال و رفع نگرانیهای متقابل خود در مورد طرحهای چینی وضع کنند.
سرانجام، واشنگتن باید مسکو را تشویق کند تا به افزایش نفوذ چین در مناطق در حال توسعه، از جمله آسیای مرکزی، خاورمیانه وسیعتر و آفریقا کمک کند. در بیشتر مناطق، سیاست روسیه به طور مرتب مغایر با منافع ایالات متحده است. مسکو هنوز واشنگتن را رقیب اصلی خود میداند. با این حال، همچنان که پکن به توسعه اقتصادی و استراتژیک خود ادامه میدهد، مسکو متوجه خواهد شد که این چین است و نه ایالات متحده که به طور مرتب نفوذ روسیه را در بسیاری از این مناطق کاهش میدهد. واشنگتن باید این مورد را مطرح کند و به همسویی بیشتر منافع روسیه و آمریکا و ایجاد فرصتهایی برای هماهنگی استراتژی منطقهای کمک کند.
با توجه به تضاد و بیاعتمادی که در حال حاضر روابط روسیه و ایالات متحده را تحت تاثیر قرار داده است، واشنگتن برای تغییر استراتژیک مسکو به زمان و دیپلماسی هدفمند نیاز دارد. روسیه ممکن است به روند فعلی خود پایبند باشد- شاید تا زمانی که پوتین سرانجام از سمت خود کنار برود. اما با توجه به سرعت و دامنه چشمگیر صعود ژئوپلیتیک چین، اکنون زمان شروع کاشتن بذر شکاف چین و روسیه است، به ویژه در میان کادر جوان مقامات و اندیشمندان روسی که پس از خروج پوتین از صحنه فرمانروایی را برعهده خواهند گرفت.
تلاشهای ایالات متحده برای مدیریت موفقیتآمیز و مسالمتآمیز صعود چین در صورتی که چین بیش از جناح دریایی خود با فشار استراتژیک روبهرو شود و دیگر نتواند بر حمایت نظامی و دیپلماتیک مداوم روسیه حساب کند، پیشرفت خواهد کرد. در حال حاضر، چین میتواند تمرکز خود را بر توسعه در غرب اقیانوس آرام و دورتر تا حدی متمرکز کند زیرا دست نسبتا آزاد در امتداد مرزهای قارهای خود دارد و از حمایت مسکو برخوردار است. عاقلانه است که ایالات متحده در راهبردی بلندمدت برای تغییر این توازن با کمک به بازگشت تنش به روابط چین و روسیه سرمایهگذاری کند. انجام این کار گامی مهم در جهت ایجاد نظم چندقطبی پلورالیستی و جلوگیری از تلاشهای بالقوه پکن برای ایجاد یک سیستم بینالمللی با مرکزیت چین خواهد بود.
اخبار برگزیدهپیشنهاد ویژهسیاسیلینک کوتاه :