در بیست سالگی ۱۱ سپتامبر و موقعیت آمریکا و افغانستان
دکتر صلاحالدین هرسنی * درست بیست سال پیش در چنین روزی، سلسلهای از حملات انتحاری در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک توسط گروههای تروریستی در خاک ایالاتمتحده آمریکا رقم خورد و آنگونه که مقامات آمریکا گفته بودند، چنین حادثهای در این ابعاد فقط و فقط میتوانست زاییده بنیادگرایی طالبانی باشد و از آستین القاعده بیرون آید.
این حادثه سبب شد تا دولتمردان کاخ سفید آمریکا در سایه وحشت حاصل از این حملات، اصول تازهای برای سیاست خارجی آمریکا طراحی کنند. از اینرو و تحت تاثیر این رویداد، رهیافتهای نئولیبرال در کنش استراتژیک اعتبار خود را از دست داد و زمینه برای ظهور رهیافتهای نئورئالیسم با مدل تهاجمی آن فراهم شد. چندجانبهگرایی که تابعی از ساختار موازنه قدرت بود، کارایی خود را از دست داد و به این ترتیب، زمینه برای ظهور جلوههایی از یکجانبهگرایی فراهم شد. به این ترتیب و اجرای بخشی الگوی کنش استراتژیک آمریکا، به مداخله در کشور افغانستان برای سرنگونی القاعده و بقایای طالبان شد. به این ترتیب حمله به افغانستان و هدف قرار دادن القاعده و رهبران بالا بلندش، شتاببخش تحولاتی برای دولتمردان آمریکا شد. افغانستان فتح اول آمریکا بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر شد. در حقیقت با حملات ائتلافی بینالمللی ضدتروریسم از سوی آمریکا، دولت مستعجل طالبان با سقوط آخرین پایگاه القاعده در کوههای تورابورای افغانستان در اواخر دسامبر۲۰۰۱، بر تحرک عملیاتی ایالات متحده جامه عمل پوشاند. به این ترتیب و اگرچه مداخله آمریکا منجر به تشکیل دولت انتقالی به رهبری حامد کرزای شد و سپس دولتمردانی چون اشرف غنی و عبداللهعبدالله دو دور پیاپی توانستند تشکیل دولت دهند، اما توافقات دوحه در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ بین ایالاتمتحده آمریکا و گروه طالبان در قطر با محوریت زلمای خلیلزاد نماینده ویژه ایالاتمتحده برای صلح افغانستان و ملاعبدالغنی برادر سبب شد که طالبان دوباره و با سازماندهی بیشتری روی کار آیند و جز دره پنجشیر تحت تسلط احمدمسعود همه افغانستان را زیر تسلط خود درآورند. حال و اگرچه میتوان خروج آمریکا از افغانستان را تلاشی برای شیفت ژئوپلیتیکسازی از افغانستان به آسیای میانه دانست، اما در ظاهر امر و با توجه به جنس اتفاقاتی که در پی خروج آمریکا از افغانستان روی داده است، میتوان گفت که پروژه دولت و دموکراسیسازی آمریکا در افغانستان به شکست انجامیده و با صرف هزینههای میلیارد دلاری، در نقطه صفر قرار دارد. اما آن سوتر جنس رویدادهایی که در پی قدرتیابی دوباره طالبان در افغانستان رخ داده است، بسیار بغرنج و تراژیک و غمبار است. چرا که در حال حاضر نیز طالبان سرمست از تسلط بر افغانستان، آن هم با تغییر در رونماهای سیاسی یعنی تغییر در بینش و انگارهها و مشخصا از طریق وعده با این هدف که در قیاس با گذشته عوض شدهاند، درصدد تطهیر و مشروعیت خود برآمدهاند و روزی نیست که خبری از ترکتازی آنها در قبال دولتیان و کارکنان دولتهای گذشته افغانستان و نوع برخورد و مواجهه با زنان رسانهای نشود. در این ارتباط از تنها هسته مقاومت یعنی دره پنجشیر تحت تسلط تاجیکها آن هم به رهبری احمدمسعود نیز، خبرهای خوشی نمیرسد. جان کلام آنکه حال افغانستان امروزی خوش نیست و با قدرت دوبارهای که طالبان به دست آورده است، به جرات میتوان گفت که طالبان امروزی به مراتب قویتر از طالبان دهه ۷۰ در برقراری نظم آنارشیک و تئوری آشوب در افغانستان عمل خواهد کرد. در واقع میتوان گفت که در پرتو پیشروی فزاینده و تسلط مخاطرهآفرین آنها در پهنه و حیات سرزمینی افغانستان، فقط محدود به اتفاقاتی چون آدمسوزی در غزنی، کشتار بیرحمانه در ولایت غور، تخریب مجسمههای بودا در استان بامیان افغانستان، تخریب اماکن عمومی و تاسیسات عامالمنفعه و ترورهای مبهم برای ایجاد ترس، خلاصه نمیشود. قطعا طالبان در این قدرتیابی دوباره عندالزوم امواج دیگری از هراس و کشتار را به راه خواهد انداخت و با به کار گرفتن و اجراییسازی مانیفست خشونت، مدیریت خشن را در دستور کار قرار خواهند داد.
* کارشناس مسائل بینالملل
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :