بروکسل یا وین؟ مساله این نیست!
دکتر صلاحالدین هرسنی * در شرایط حاضر و به رغم فراهم شدن شرایط ذهنی و ادراکی احیا و در نتیجه حفظ برجام، شاهد نوعی تعلل در سیاست احیا و حفظ برجام از طرف مقامات تصمیمساز و تصمیمگیر دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران هستیم.
این تعلل و درنگ مقامات تصمیمساز و تصمیمگیر در رفتن به پای میز مذاکره، موجب تفسیرهایی از سوی غرب به ویژه واشنگتن و اعضای اروپایی برجام شده است. در این ارتباط، چه واشنگتن و چه تروئیکای اروپایی برجام بر این اعتقادند که ایران در سایه سیاست تعلل و درنگ و در سایه سیاست خرید زمان درصدد خرید زمان است.
چراکه ایران در سایه این سیاستها توانسته فعالیتهای هستهای خود را طبق معیارهای خود به نقطه مطلوبی برساند و قرار است بعد از رسیدن به نقطه قوت و البته برای گرفتن امتیاز بیشتر به پای میز مذاکره با واشنگتن و اروپا بیاید.
البته به نظر میرسد چنین منطق و گمانهای از سوی غرب تا میزان زیادی معطوف به حقیقت و واقعیت است، چراکه بهرغم اعلام آمادگی چند باره مقامات جمهوری اسلامی و غرب در مساله مذاکره، ما شاهد انفعال، چندصدایی و حتی سردرگمی دستگاه دیپلماسی در رفتن به میز مذاکره هستیم و وعدهها به انجام مذاکره به زمان نامعلومی حواله داده میشوند و اگر هم قرار بر مذاکره باشد، قویا اعلام کردهاند که فرآیند امر مذاکره را نه از نقطه وین، بلکه از نقطهای شروع میکنند که آمریکا از آن خارج شده است. البته در این میان برخی هم نشستها و مذاکرات در بروکسل یعنی مذاکره با تروئیکای اروپایی برجام را سنگبنا و الگوی عمل امر مذاکره با ۱+۴ دانستهاند.
حال با وجود آنکه دستگاه دیپلماسی ایران در لاک انفعال و تعلل فرو رفته است، اما در این طرف ماجرا یعنی واشنگتن و اعضای اروپایی برجام شاهد بروز برخی نشانهها در کنشها و الگوهای رفتاری آنها هستیم که نشان میدهند نوع مواجهه آنها با ایران در فرآیند مذاکرات، مبتنی بر دیپلماسی اجبار و چماق نخواهد بود.
برای نمونه الگوهای رفتاری اعضای کابینه بایدن مانند آنتونی بلینکن، جک سالیوان و رابرت مالی همانند کنشها و الگوهای رفتاری ترامپ، مایک پنس، مایک پمپئو، برایان هوک، جمیز متیوس، نیکی هیلی، جیناهاسپل، جان بولتون و الیوت آبرامز نیست. در واقع اساس و مبنای الگوهای رفتار اعضای کابینه بایدن، مبتنی بر الگو و راهبرد فشار حداکثری برای شکستن ساختار سیاسی یک کشور و یک ملت نیست، بلکه راهبرد آنها در مواجهه با ایران تا میزانی آن هم تحت برقراری موازنه تهدید ایران از رهگذر
«گریز هستهای» از «فرهنگ هابزی» به «فرهنگ کانتی» تغییر رویکرد داده و همکاری و مصالحهگرایی جای منازعه و ترس را گرفته است. به عبارت دیگر الگوی «هویج» در شرایط حاضر جای الگوی «چماق» ترامپ و اعضای کابینه او را گرفته است. از طرف دیگر بایدن و اعضای کابینهاش به خوبی آگاهند که اگر بخواهند در مسیر راهبرد و الگوهای رفتاری ترامپ قرار گیرند، هیچگاه به نتیجه مطلوب و دلخواه خود در مواجهه با ایران نمیرسند.
تحت این شرایط و از آنجایی که تهران توانسته در سایه خرید زمان و رسیدن به نقطه «گریز هستهای» موازنه تهدید را دستمایه گرفتن امتیاز از واشنگتن و اروپا کند، تفاوتی نمیکند که نقطه مذاکره وین یا بروکسل یا از نقطه خروج واشنگتن از برجام باشد، مهم آن است که ایران در شرایط حاضر در نقطه ضعف قرار ندارد و برای استنکاف و چانهزنی با غرب دست خالی نیست. بنابراین هیچگونه درنگی برای رفتن به پای میز مذاکره جایز نیست و ایران میتواند به پای میز مذاکره برود و با احیا و حفظ برجام از مزایای پیشبینی شده در آن استفاده کند.
البته در میان گزینههای موجود، تهران بهتر است که نقطه وین را بر نشستهای بروکسل یا نقطه خروج واشنگتن از برجام ترجیح دهد، چرا که هر گونه مذاکره محتمل ایران در نشستهای بروکسل، صرفا با طرفهای اروپایی خواهد بود، در حالی که مشکل ایران با واشنگتن است نه اروپا. اروپا آنگونه که نشان داده، فاقد استقلال عمل است و تصمیمات خود را به واشنگتن گره زده و شاید به جهت ترس از مجازات اقتصادی واشنگتن نتواند بازیگری مطمئن و تعیینکننده در احیا و حفظ برجام باشد. «بدعملی» و به روایتی «بیعملی» اروپا در راهاندازی سازوکاری چون اینستکس، بزرگترین دلیل بر این ادعاست.
ضمن آنکه انتشار بیانیه «گروه ۲۰» حامل این پیام برای تهران است که اگر ایران نخواهد چه از نقطه وین و چه از نقطه خروج واشنگتن از برجام و سرانجام چه از رهگذر نشستهای بروکسل به پای میز مذاکره طبق انتظارات خود بازگردد، در آن صورت تمامی گزینهها روی میز خواهند بود که به نظر میرسد به نفع ایران نخواهد بود.
* کارشناس مسائل بینالملل
لینک کوتاه :