شیشه شکسته اقتصاد ایران
پیمان مولوی * تصمیمگیران در ایران سالهاست که راه عبور از چالشها و معضلات اقتصادی را افزایش مداخلات دولت در اقتصاد میدانند و با وجود شکستهای پیدرپی، علاقهای به تغییر رویکرد و تفکر سیاستگذاری از خود بروز نمیدهند. در جهان نمونههای بسیاری از کشورهایی وجود دارند که نشان دادهاند حرکت به سمت مکانیسم بازار آزاد برای آنها رونق و شکوفایی اقتصادی به همراه داشته، حال آنکه انحراف در این رویکرد سیاستی، اقتصاد را نیز به ورطه انحراف و عقبماندگی کشانده است.
یک نمونه روشن از اقتصادی که مکانسیم اقتصاد آزاد را دنبال میکند اما در دام چالشهای یک اقتصاد دولتی گرفتار شده کشور ترکیه است. با وجود پیشرفتهای چشمگیری که ترکیه در زمینههای مختلف اقتصادی به دست آورده، اما تنها به واسطه مداخله دولت در تعیین نرخ بهره و مکلف ساختن بانک مرکزی به تعیین نرخ بهره بر اساس دستورات رییسجمهور (حال آنکه بانک مرکزی مغز متفکر سیاستگذاریهای پولی است)، شاهد عقبگرد اقتصادی این کشور هستیم. این همان کشوری است که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۶ قدمهای بزرگی در حوزه سیاستگذاری اقتصادی برداشت و تولید ناخالص داخلیاش را به دو برابر تولید ناخالص داخلی ایران رساند، اما اکنون در سایه مداخلات دولتی، ارزش پول ملی آن در سراشیبی سقوط گرفتار شده است.
این اتفاق مشابه سالهاست در زمینه نرخ بهره، نرخ ارز، کسری بودجه، تحریمها و انواع و اقسام حوزههای اقتصادی در ایران تکرار میشود و با تغییر دولتها دستخوش هیچگونه اصلاحی نمیشود. به نظر میرسد گرفتار شیشه شکسته «هازلیت» شدهایم.
هنری هازلیت، اقتصاددان آمریکایی است که در کتاب «اقتصاد در یک دست» تاکید میکند که چگونه رویکردهای کوتاهمدت میتواند از بین برنده رویکردهای درست در طولانیمدت باشد. از نگاه هازلیت، دو نوع تلقی متفاوت در خصوص اقتصاد وجود دارد؛ اقتصاد بد و اقتصاد خوب، اقتصاددان بد و اقتصاددان خوب. اقتصاددان بد از نگاه وی فردی است که تصمیماتی را برای رفع و رجوع کردن چالشها در کوتاهمدت میگیرد و عوامل و تاثیرات بلندمدت را نفی میکند و تنها کلیت اقتصاد را در نظر میآورد. اما اقتصاددان خوب را کسی میداند که رویکرد بلندمدت را میبیند، تاثیر سیاستگذاری را بر کلیت جامعه و اقتصاد درک میکند و تلاش نمیکند با اقدامات کوتاهمدت که تاثیر منفی در بلندمدت دارد، هزینه تصمیمگیریهای نادرستش را به جامعه تحمیل کند.
نوع نگرش سیاستگذاران و تصمیمگیران در ایران در چند دهه گذشته مبتنی بر یک اقتصاد دولتی بوده، رویکردی که در آن دولت به عنوان دارنده منابع ریالی و ارزی همواره به عنوان ناجی اقتصاد تلقی شده است. در این رویکرد و تفکر دولتی، جانشین دیگری وجود ندارد و نگاه همگان نیز در مواجهه با چالشها معطوف به اقدامات دولت میشود. اما رسالت اصلی یک دولت نه مداخله در اقتصاد و سیاستگذاری اقتصادی، بلکه کنترل ناترازی بودجه است، حال آنکه از سال ۹۰ به بعد کسری تراز عملیاتی بودجه به طور مداوم در حال افزایش بوده و در سالهای اخیر نیز شدت زیادی گرفته است، بنابراین به نظر میرسد که تصمیمگیران ایران در یک دام ذهنی گرفتار شدهاند؛ دامی که چینیها با تغییر رویکرد و تفکر سیاستگذاری راه خروج از آن را برای خود هموار کردهاند.
چینیها سالهاست متوجه شدهاند که این اقتصاد بازار است که میتواند پتانسیلهای جامعه را آزاد کند، در ایران اما هنوز راه زیادی باقی مانده تا ذهنیت و رویکرد تصمیمگیران، اقتصاددانان و جامعه به سمتی برود که همگان درک کنند راهی که کشورهای برزیل، ترکیه، امارات، عمان، قطر، سنگاپور، هنگکنگ، مالزی، شیلی و بسیاری دیگر از کشورها رفتهاند با نسبیتی از بازار همراه بوده است. در صورتی که ایران همان راهی را برود که کشورهایی چون کوبا و ونزوئلا رفتهاند، چشمانداز آتی اقتصاد چنان تیره و تار خواهد شد که دیر یا زود تصمیمگیران را ناچار میکند مسیر عبور از اقتصاد دولتی به یک اقتصاد بازار را برای خود هموار کنند.
* اقتصاددان
اخبار برگزیدهیادداشت
لینک کوتاه :