زنکشی چرا؟
دکتر صلاحالدین هرسنی *
در داستان لیلی و مجنون نظامی آمده است که: وقتی پدر مجنون (سید عامریان) مجنون را به مکتب فرستاد و به دبیر دانشآموز سپرد، به دختری که زیباییاش انگشتنما بود دل باخت. این دختر، همدرس و هممکتب مجنون بود و گیسویش چو لیل و نامش لیلی بود. لیلی در مکتب خاطر سایر پسران خردسال را هم ربوده بود و در هر دلی از کودکان، از هوای او میلی بود. اما لیلی چون در بین آن همه کودک همدرس، هوای مجنون را میجست، عشق آمد و هر دو را از درس و علم و مکتب فارغ کرد. اینکه عشق و شیدایی مجنون چه ماجراهایی برای مجنون دامن زده است و حتی پدرش از آنکه عشق مجنون مایه خفت و ننگ خاندان نشود او را به کعبه برد و بر همگان روشن است که مجنون به جای درمان عشق چه خواستهای از خدا داشت، لیلی در آن مناجات در درگاه کعبه از خدا اینگونه درخواست کرد که: عشق او را برخلاف میل پدر به لیلی زیاد کند و سرانجام آنکه از عمر من آنچه هست بر جای/ بستان و به عمر لیلی افزای.
در داستان لیلی و مجنون که استعاره و متافوری برای عشقهای امروزی یعنی همان عشقهای فیسبوکی و اینترنتی و اینستاگرامی است، مساله متفاوتتر و جدیتر وجود داشته است و آن این بود که اگر عشق دختری به پسری فاش میشد، پدر بر اساس آیین «حب عذری» دیگر اجازه نمیداد که آن دختر را به خواستگارش دهد. شانس بد مجنون آنجا بود که به جهت شیدایی زایدالوصف به لیلی، عشقش فاش شد و همگان خبردار شدند. فاش شدن چنین عشقی بر اساس آیین «حب عذری» قبیله لیلی، حاصلش چیزی جز مهجوری ناکامی نبود و لیلی و مجنون هرگز به وصال نرسیدند و در نامرادی عمر به پایان آوردند. به این ترتیب و اگرچه هیچگاه لیلی و مجنون به هم نرسیدند و وقتی مجنون نیز از حادثه وفات یار آگهی یافت، چارهای نداشت که زار و زار و البته به تلخی بگرید، اما همان آیین حب عذری سبب شد که شیوه آن به رسوم و سنتهای قومی تبدیل شود و تصویری از یک جامعه دربسته و محکم به سلطه بیرحم سنتها را به نمایش درآورد.
حادثهای که در ماجرای سر بریدن (کودکهمسر) در شهر اهواز رخ داده است، در واقع جلوهای از آیین حب عذری است و این حادثه حکایت جامعهای است که هر گونه عدول از سنتها را رد میکند و طی قرنها به آداب و رسوم کهنه اجدادی وفادار میماند.
اینکه انگیزه این قتل از سوی همسر مقتول به هتک ناموسی و یا همان قتل ناموسی و خیانت بوده است، برای جامعهای که زن در آن رکن اصلی نظام تربیتی است، محل توجیه نیست. یک دلیل ایجاد حوادثی از این حوادث هولناک و اسفبار، نظام مردسالار و سلطه فرهنگ پدرسالاری است.
در جامعه ایران زن به جهت جنسیت و زنانگی همیشه جنس دوم بوده است، بنابراین و برخلاف رسم رایج، باید در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب باشد. البته چنین توصیفی مختص مردان است و از آنجایی که در یک فرهنگ پدرسالار و مردسالار مرد جنس اول است، ماموریتها برای سنگ زیرین آسیاب شدن، جابهجا شده است.
از سوی دیگر، گرایشات فمنیستی البته نه در نوع فمنیست رادیکال آن بلکه از جنس فمنیست لیبرالش یعنی تساوی حقوق زن و مرد در ایران تعریف چندانی ندارد. در فمنیست رادیکال یک جهان خالی از مرد، آمال و آرزوهای زنان است، اما در فمنیسم لیبرال مقام زن میتواند همانند مقام مرد، حیات زنان را قربانی قدرت بیرحم مردسالاری نکند. به نظر نمیرسد که نهادهای فرهنگی بخواهند برای تساوی حقوق مرد و زن به فمنیسمی توجه نشان دهند که در آن حقوق تساوی مرد و زن رعایت شود. بنابراین تا زمانی که برای حقوق زن تلاشی نشود، داستان تراژیک کودکهمسر اهوازی آخرین سکانس از سناریوی زنآزاری و زنکشی و تضعیف جایگاه زن در جامعهای چون کشور ما نخواهد بود. فراموش نکنیم که زنان جنس دوم نیستند. از دامن زن است که مرد به معراج میرسد.
* کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی
لینک کوتاه :