فقر با چاشنی سیاست
محمدقلی یوسفی *
اقتصاد ایران سالهاست که گرفتار تفکر دولتمردانی شده که به انتخاب مسیر نادرست در حوزه سیاستگذاری انجامیده است. کسانی که در همه دولتهای بعد از انقلاب در مسند قدرت بودهاند جامعه را از مسیر پیشرفت به انحراف کشاندهاند و باعث شدهاند که قطار اقتصاد ایران در یک مسیر نادرست به حرکت در بیاید. در این مسیر نادرست هر تلاشی به بنبست خورده و دستاندرکاران در باتلاقی که ساختهاند بیش از پیش فرو رفتهاند و بدیهی است که سیاستگذاریهای نادرست دولتها، گسترش فعالیتهای دولت و بزرگ شدن اندازه دولت را اجتنابناپذیر میکند. دولتمردان نیز از درک و شناخت واقعی مسائل عاجزند و با خطاهایی که در حوزه سیاستگذاری مرتکب میشوند بهشتی برای افراد ناآگاه از واقعیتهای اقتصادی و سیاسی فراهم میکنند.
افرادی که در چنین شرایطی قدرت سیاسی را در دست دارند هم در مسیر نادرست حرکت کردهاند و هم در مسیر یادشده از منافع و موهبتهای اقتصادی بهرهمند شدهاند. سهم مردم از این موضوع نیز هدررفت منابع کشور و به فلاکت کشاندن جامعه بوده است. هرچند مقامات مسوول از آسیبهای اجتماعی آگاهی کافی دارند اما راهکار آنها برای عبور از این شرایط این است که از موقعیت فقیر شدن کشور به نفع خود بهره ببرند و اینجاست که باید بگوییم فقر در ایران سیاسی شده است. این همان شرایطی است که موجب شده مردم فرصت پرداختن به مسائل سیاسی و انتقاد به سیاستهای دولتمردان را نداشته باشند و همه تلاش آنها تنها صرف تامین معیشت خود و فرزندانشان شود. بنابراین فقیر شدن مردم یک موهبت الهی برای دستاندرکاران دولتی است که بتوانند ریشه مشکلات را در خارج از حوزه سیاستگذاری خود ببینند و به مردم نیز بقبولانند که سیاستهای آنان تنها تلاش برای حمایت از معیشت آنهاست. در حقیقت سیاسی کردن فقر به دولت این امکان را میدهد که حوزه نفوذ خود را در اقتصاد گستردهتر کند و در امور اقتصادی بیش از پیش مداخله و در عین حال موقعیت خود را مستحکمتر کند.
تلاشهای دولت برای برقراری تعامل با دنیای غرب هم اگرچه از دید بسیاری مثبت ارزیابی میشود اما واقعیت این است که اگر منابعی در اختیار کشور قرار گیرد، این منابع در مسیرهایی که به تامین منابع دولت و گروههای دولتی بینجامد هزینه خواهد شد نه تامین رفاه مردم و افزایش استانداردهای زندگی. بنابراین با وجود چالشهای زیاد اقتصاد ایران از قبیل تورم، فقر، بیکاری و نبود سرمایهگذاری و تکنولوژی تولیدی، منابعی که از خارج برسد در اختیار دولت قرار میگیرد نه مردم و جامعه و این راهی است برای گسترش حوزه نفوذ دولت در اقتصاد و تداوم سیاستهای مداخلهگرایانه دولت برای رفع ظاهری فقر و کاهش آسیبهای اجتماعی. بنابراین فقیر کردن مردم، سیاسی کردن فقر و گسترش حوزه نفوذ دولت است که در چهار دهه گذشته دنبال شده است. همزمان با این وضعیت نیز جامعه به سمت قهقرا رفته، فقر گسترش پیدا کرده و گرفتاریهای روزانه مردم بیشتر شده تا دیگر فرصتی برای آموزش و مطالعه و انتقاد از عملکرد دولت برایشان باقی نماند.
بنابراین مدیرانی که در موقعیت کاری هستند را میتوان به دو گروه ناآگاه و فاسد تقسیم کرد و هیچ یک از دو گروه یاد شده نه تنها نمیتوانند کمکی به پیشرفت، توسعه و آبادانی کشور کنند بلکه اقتصاد را به جایی رساندهاند که یک روز مساله تورم مطرح میشود، یک روز مساله سیسمونی گیت و یک روز دیگر دلار ترجیحی. تا زمانی که ساختار نظام تصمیمگیری در ایران اصلاح نشود مشکلات و چالشهای اقتصادی به اشکال مختلف پدیدار میشوند و بنابراین بسیار سادهانگارانه است که تصور کنیم اقتصاد ایران نمیتواند در این شرایط به سمت بهبود و شکوفایی حرکت کند. باید این واقعیت را بپذیریم که همواره گرفتار مساله نان، تورم و گرانی بودهایم و بخش قابل توجهی از مردم به سمت فقر کشیده شدهاند و قشر متوسط نیز از بین رفتهاند. افرادی که بر مسند قدرت هستند نیز همانهایی هستند که کشور را به گروگان گرفتهاند و در این شرایط به جای بهبود شرایط باید خودمان را برای بدتر شدن وضعیت اقتصادی در آینده آماده کنیم.
* اقتصاددان
اخبار برگزیدهیادداشت
لینک کوتاه :