مصیبت و محنت متروپل در شهر اولینها
تصاویر و فیلمهای منتشرشده از فاجعه ساختمان تجاری متروپل آبادان حکایت یک جنایت در تمام ابعاد آن را به نمایش میگذارد. فرو ریختن ساختمان ده طبقه که هنوز بهرهبرداری کامل نشده بود نشان داد سیستم صدور مجوز و نظارت بر ساختمانسازی بیش از آنچه مشخص و هویداست، ناکارآمد و براساس ارتباطات با نهادها و خصوصا مدیریت شهری اتفاق افتاده است، اما چرا آبادان امروز به این نقطه رسیده و فاصلهای عمیق میان شکلگیری اولین شهر مدرن ایران و به حاشیه رفتن آن طی سالهای پس از جنگ تحمیلی برقرار شده است؟
یک: به غیر از چراغ راهنمایی رانندگی که دهه ۳۰ و برای نخستینبار در خیابان ولیعصر تهران نصب شد و تا سالهای بعد این تکچراغ برای کنترل ترافیک پایتخت با شمارگان خودروهای محدود باقی ماند، در سایر موارد شهر آبادان به دلیل وابسته بودن به درآمدهای بیکران نفت جزو اولینها بوده است. آبادان دیروز با ثروت نفت شکل گرفت؛ با درآمدهایی که بخش گستردهای از آن در همین شهر و برای تامین رفاه ساکنان خرج میشد تا نمادی باشد از توسعهای وابسته به درآمدهای نفت و صنایع مرتبط با آن. سیل مهاجرت کارگران خدماتی، ساختمانی، نجار و بنا قبل و پس از احداث پالایشگاه آبادان از شهرها و استانهای همجوار به دلیل وجود همین رفاه و کسبوکار آبرومند با درآمد کافی صورت گرفت. از همینرو آبادان شهر اولینها شد. نخستین پالایشگاه، اولین تولیدکننده روغن صنعتی، راهاندازی اولین خط تولید بشکههای فلزی، احداث اولین سینمای روباز، نصب و بهرهبرداری از دستگاههای تصفیه آب شرب، ساخت شرکت شهرک برای آسایش کارکنان پالایشگاه آبادان، برقراری نظم سازمانی، استفاده از تجهیزات سرمایشی مدرن در منازل وابسته به شرکت نفت، احداث اولین سیستم فاضلاب شهری و… این همه با پول نفت اتفاق افتاد. امروز و با فروریختن متروپل باز هم آبادان اول است، اما این بار در روایتی سراسر تلخ و فاجعه. حکایتی که بسیار تلخ است و نشان از آن دارد که شهر مدرن دیروز به دلیل نادیده گرفتن و بیتوجهی به نیازهای روزمره شهروندان آبادانی به ویرانه جدید امروز تبدیل شده است. دو: آغاز جنگ برای آبادانیها با مهاجرت و کوچ اجباری به شهرهای دیگر همراه بود. جنگزده شدند، انسانهایی که جنگ، آبادی و خانهشان را ویران کرده بود. بمبهای صدام جنایتکار بر سرشان فرود آمد و آنان راهی نداشتند مگر پناه بردن به شهرهای دیگر. برای انسان جنگزده هیچ چیزی بدتر از این نیست که شهر و خانهای دارد که نمیتواند به آن بازگردد و زندگی کند. آبادانیها هیچ نداشتند مگر امید بازگشت به شهری که دوستش داشتند. برای درک بهتر روایت دوست داشتن شهر فیلم «آبادانیها» ساخته کیانوش عیاری را نگاه کنید؛ جایی که خسرو شکیبایی دوست داشتن آبادان، ننه و لیلا را کنار هم میگذارد.
واقعیت آن است که وقتی در شهری مدرن و در مقایسه با سایر شهرهای کشور با امکانات فراوان زندگی روزمره را بگذرانی، لاجرم برای بازگشت به این شهر و ادامه زندگی در آن لحظهشماری میکنی. حتی شهری که در آتش بسوزد، اما خیال بازگشت به شهر ساکنان سابق را دمی رها نمیکند. اینکه آبادانیهای قدیم در خاطرات خود به گذشته میروند و در لابهلای خاطرات خوش گذشته سیر میکنند، بازتاب این شیدایی از شهرشان است. اما پس از وقوع جنگ، آبادانیها یاد و خاطرههایشان را در کوچه و پسکوچههای شهر رها کردند و رفتند.
موقع رفتن، شهر در شعلههای نفرت جنگ میسوخت، ولی آنان استوار چون نخلهای بلندقامت ماندند تا با آغوشی پر از عشق و محبت زیباییهای شهرشان را دوباره لمس کنند. شنیدن خبر شکست حصر آبادان در پنجم مهرماه ۱۳۶۰برای آبادانیها سراسر شادی و غرور بود. افتخار بود. اما هشت سال صبر کردند تا دوباره شهرشان را از نزدیک ببینند و معنای شکسته شدن حصر را درک کنند. آبادانیها با امیدهای بسیار به شهر بازگشتند. ویرانههای شهر را خودشان ساختند. به اندازه توانشان آجر روی آجر گذاشتند تا ویرانهها را بپوشانند. در گرمای سوزان تابستان در خیابان منتظر ماندند تا ماشینهای حمل آب از راه برسد. زخمهای برجای مانده روی در و دیوار شهر را مرهم گذاشتند و دیوارها را رنگ زدند تا رنگ زندگی را در شهر جاری کنند. بازگشت آبادانیها پس از پایان جنگ به شهر پر از امید و رسیدن به آرامش بود، اما امیدشان با بیکاری جوانان، کمبود برق، کمبودهای روزمره، ناملایمتیها، مدیران نالایق، تبعیضهای آگاهانه، خیابانهای فرسوده و خراب و… ناامید شد.
سه: وقوع مصیبت متروپل نشان داد جایگاه شهر آبادان از منظر توسعه شهری از تمام زمانها و سالها بسیار عقب رفته است. شاید به دلیل بیمسوولیتی مسوولان، هجوم بیامان مدیران پروازی، فعالیت مدیران و چهرههای همیشه حاشیهساز و افرادی که به هیچ نمیاندیشند مگر منافع شخصی. بنابراین چندان غریب نبود که آگاهانه جایگاه این شهر به عقب رانده شود. آبادان عقب نگاه داشته شد و یا عقب رفت، چندان مهم نیست، در زمانی که آبادان عقب ماند، عدهای با سرعت جلو رفتند و پیشرفتهای بسیار کردند. اما این شهر تبدیل شد به توسعه نامتوازن در تمام ابعاد آن پس از پایان یافتن جنگ تحمیلی، پالایشگاه و پتروشیمی، کارخانه روغنسازی، کارخانه شیر و… کارکرد سابق را نداشتند. به جای این همه آب شرب شهری دچار مشکل غیرقابل حل شد. حداقل آنکه از اوایل دهه هشتاد و به دلیل راهاندازی طرح توسعه نیشکر، آب آشامیدنی آبادان، خرمشهر و اروندکنار غیر قابل آشامیدنی شد. ابتدا شور و سپس گلآلود. با فعالیت منطقه آزاد اروند، این شهر به جای ارتقا یافتن و رسیدن به توسعه شهری که از آن عقب مانده بود و شکل گرفتن کارخانهها و خطوط تولیدی و جذب سرمایههای خارج از شهر و استان، با سازمان و نهاد جدیدی روبهرو شد که نطفه آن علائق شخصی، رابطههای ناسالم، فربه شدن روابط شخصی و بالا رفتن اختلاف میان سازمان جدید و نهادهای قدیمیتر بود. منطقه آزاد اروند نماد پیچیدهتر شدن وضعیت شهر بود. به عبارتی روشنتر، سازمانی که میتوانست صدای آهنگ توسعه را برای مرتبهای دیگر در شهر پخش کند و زمینهساز توسعه اقتصادی و عمرانی باشد، تبدیل به دشواره جدید شد.
چهار: حادثه متروپل اسم رمز تمام ساخت و سازهای غیرمهندسی، بدون نظر کارشناسی، قرار گرفتن روابط شخصی به جای رابطههای تعریفشده و کسب رانت و رانتخواری در مرکز تمام تصمیمگیریهای مدیریت شهری است. متروپل نماد واضح بالا رفتن سازهای غیراستوار با رابطههای استوار است. نماد از فرش به عرش رسیدن در کمترین زمان ممکن است. نشانه شعبدهبازی با ثروت و کسب سودهای نجومی بدون توجه به جان آدمیان است. سمبل رانتخواری و گوش ندادن به سخن کارشناسان، مهندسان و اهل فن است. نمودار واقعی پله کردن جان آدمیان و بالا رفتن از آن است. متروپل نمایی از یک تردستی و حقهبازی در روز روشن و مقابل چشم همگان است. در دنیای جدید و با تکیه بر علم تجربی همه چیز قابل اندازهگیری است. از کوچکترین سازه و تجهیزات صنعتی تا احداث بزرگترین ساختمانها را میتوان با طرح و برنامه، استفاده از نرمافزارهای پیشرفته، آزمایشگاهها و استانداردهای قابل دسترس برای تمام مهندسان، سنجش و اشکالات احتمالی طرحها را مرتفع کرد. در جهان امروز بروز خطاهای مهندسی به دلیل استفاده و بهرهجویی از دانش تجربی به حداقل خود رسیده است، کمتر با حادثههای غمبار مانند متروپل آبادان، ریزش ساختمان هفت طبقه سعادتآباد و فروریختن سقف خانه و… روبهرو هستیم، چرا که دانش تجربی و محاسبات مهندسی با ریزترین جزییات شرایط حال، آینده و حتی وضعیتهای احتمالی را ترسیم و برای جلوگیری از وقوع وقایع محاسبات را با ضریب خطایی کمتر ارائه میکند. در ساختمان متروپل این همه فدای رابطههای ناسالم و رانتخواری شده است.
پنج: آنچه از متن پیام مقام رهبری و سایر مسوولان حاضر در فاجعه متروپل میتوان فهم کرد، وقوع جرم غیرقابل بخشش و خطای نابخشودنی است. مقام رهبری در پیام خود آوردهاند: «حادثه تاسفبار آبادان، علاوه بر نیاز به سرعت عمل و استفاده از همه ظرفیتها برای کاستن از تلفات که اکنون در درجه اول اهمیت است، وظیفه پیگرد مقصران حادثه و مجازات عبرتآموز آنان با همکاری قوه قضاییه و نیز تلاش گسترده برای جلوگیری از تکرار آن در همه نقاط کشور، بر عهده همه ما مسوولان کشور است.» همزمان موضعگیری معاون اول رییسجمهور مبنی بر «فساد گستردهای میان سازنده، پیمانکار، مالک و دستگاههایی که مجوز ساخت ساختمان متروپل را دادند، وجود دارد» حکایت از آن دارد که پای «فساد گسترده» در میان است؛ فسادی که باعث فروریختن ساختمان ده طبقه و ستاندن جان انسانهای بیگناه شده است. موضعگیری دادستان کشور، ریاست قوهقضاییه، وزیر کشور و هر کدام از مسوولان بیانکننده عمق فاجعه متروپل است.
شش: متروپل نماد سازهای غیراستوار و متکی به رانت است. تجربه نشان داده که استفاده از رانت در نهایت امر به بنبست میرسد، حتی رانتهایی که دهنده و گیرنده از اساس منکر وجود و تاثیر رانت باشند. تردیدی نیست که دستاوردهای رانتمحور چون بادآورده و براساس رابطهها و سودجویی و بهره بردن از امکانات خاص و نابرابر است، لاجرم با حقیقت تلخ روبهرو خواهد شد. استفاده از رانت پزشکی، مهندسی، تجربی، کسب جایگاه اجتماعی و… در انتهای داستان تمام این رانتخواریها بدنامی و نابودی است. در داستان غمانگیز متروپل به وضوح با رانت مواجه هستیم. بیتوجهی به گزارشهای سازمان نظام مهندسی، توجه نکردن به گزارش نهادهای ناظر، ساخت سه الی شش طبقه غیرمجاز، اشکالات عمده در عرض ستونها، مقاومسازی نکردن ستونهای اصلی و… تنها به روی گرداندن از سخن ناظران و کارشناسان ارتباط پیدا نمیکند، بلکه دلیل این همه اهمالکاری وجود رانت بزرگ و غیرقابل کتمان در تمام مراحل ساختمانسازی است؛ رانتی که باعث میشود تمام تذکرها، گزارشها و حتی سخن کارشناسان به هیچ گرفته شود و سازنده راه ویرانسازی و نابودی زندگی انسانها را طی کند. راهی که به غیر از مرگ، ویرانی، تباهی و نیست کردن زندگی و سرنوشت انسانها پیامد دیگری ندارد. هفت: عبدالباقی و عبدالباقیهای زیادی وجود دارند، پیدا و پنهان به کار خویش و رشد و کسب ثروت افسانهای ادامه میدهند. این بار قرعه بدنامی، ویرانسازی و نابودکننده به نام حسین عبدالباقی خورد. براساس خبرهای منتشرشده و اظهارات مدیران و روزنامهنگاران محلی آبادان، بزرگ شدن و کسب ثروت عبدالباقی به افسانهها پهلو میزند. برای مردم محلی عبدالباقی نماد ثروت، مال فراوان و جایگاهی دستنیافتنی بود؛ جایی که خیلی بالا بود و فقط امکان حرف زدن دربارهاش وجود داشت و نه کسب کردن و رسیدن. سایه عبدالباقی همیشه همچون پدرخواندهها روی سر سایر ثروتمندان خوزستان بود، حتی اگر در زمان حال و پس از وقوع فاجعه متروپل انکار کنند و به روی خودشان نیاورند! اینکه از فروش تخمه، پسته، بادام، انجیر، زرشک و… به بزرگترین انبوهساز استان خوزستان و یکی از پنج انبوهساز اول کشور در کمتر از یک دهه تبدیل شود و جوایز برترین کارآفرین و بهترین تولیدی را از سازمانهای متکی به بخش خصوصی و دولتی دریافت نمایی، رانتخواری در عمل تحقق یافته است. وقتی برای برگزاری مراسم کلنگزنی، روبانچینی، بهرهبرداری، افتتاح و بازدید از پروژههای در حال احداث همیشه پای مسوولان اول استانی و شهری و حتی چهرههای بدنام روانشناسی به ساختمانها باز شود، چیزی به غیر از رابطههای تعریفنشده و استفاده از رانت نیست. سالهای گذشته و همان زمان که زنجانی گرفتار دست عدالت شده بود و بسیاری درباره اعداد و ارقام ثروتش سخن میگفتند، سخن یکی از بازرگانان بنام ایرانی قابل توجه بود. عسگر اولادی گفته بود: «چرا من به اندازه زنجانی ثروت ندارم؟ چون با تجارت و کاسبی نمیشود اینقدر پول درآورد.» کسب ثروت توسط عبدالباقی به یکباره بود. شبهبرانگیز و جای سوالات بسیار داشت و نمونهاش در استان خوزستان و استانهای همجوار غیرقابل مثال بود.
هشت: حکایت نزیک به واقع آن است که ثروت، قدرت میآورد و چنانچه قدرت تحت نظارت و پاسخگویی به نهادهای ناظر قرار نگیرد و به فرآیندهای تعریفشده از سوی ناظران نظارتی صورت نگیرد، فاجعه میآفریند. حادثه متروپل نمایی کامل از طی شدن چنین فرآیند نامطلوبی است. بنا نهادن ساختمانی که گزارشهای کارشناسی و سازمانهای نظارتی را به هیچ گرفته و به جای این همه شانتاژ رسانهای را سرلوحه خود قرار داده است. کلیپها و تصاویر هلدینگ عبدالباقی در صفحه رسمی این ویرانساز و جانستان موجود است. دیدن انبوه تصاویر بازگوکننده یک روایت تلخ و عبرتآموز است؛ دقت به نما و ظاهرسازیهای دنبالهدار. شلوغبازی، برگزاری مراسم افتتاحیه با حضور استاندار، فرماندار، شهردار، اعضای شورای شهر، برگزاری جشن روی بام ساختمان، تبریک روز پزشک و وکیل و… این همه را میتوان غرق شدن در ظواهر و غفلت از پرداختن به بنیانها نامید؛ ظاهری که چیزی به غیر از ستاندن جان شهروندان و ساکنان ساختمان را به دنبال نداشته است. ساختمانهای عبدالباقی حکایت نمایی از درون پوسیده با ظاهر جذاب است، ظاهری که حتی مدیران ارشد و میانی استان و شهر آبادان را فریفته بود، اما کسی سر در داخل این بناهای غیراستوار نکرد و مقابل خلافسازیها و احداث ساختمانهای غیراستاندارد ایستادگی نشان نداد.
نه: پرونده متروپل باز است و باید توسط نمایندگان مجلس، نهادهای ناظر، مرکز استراتژی ریاست جمهوری، مرکز پژوهشهای مجلس، سازمان نظام مهندسی، کمیته تحقق و تفحص و رسانهها باز نگاه داشته شود. مانند پلاسکو و حتی فراتر از آن چرا که درس گرفتن از حوادث تلخ و فاجعه، مسیر بروز خطاهای دوباره را برای اهل رانت مسدود و حداقل کمتر از گذشته میکند. به چنین افراد و شرکتهایی با زبان گویا میگوید که دوره رانتجویی و رانتخواری و فساد سازمانیافته در نهادهای مرتبط با ساخت و ساز و کسب سودهای نجومی به بهای جان ۲۸ انسان بیگناه به پایان رسیده است، زمانه رشد بیمهار و توسعه نامتوازن و فریب افکار عمومی در شهرها و شهرستانها و ساخت حیاطخلوتهای پر از فساد و رانت تمام شده و به سادگی نمیتوان تمام نهادها و ناظران را به اسم خدمت به شهر و آبادانی و توسعه کسبوکارهای شهر فریب داد. نوک کوه فساد و رانتخواری، تکیه زدن به رابطههای غیرسالم و نادیده گرفتن نقش نهادهای ناظر در فاجعه متروپل آبادان با تمام تلخی و جانسوز بودنش، بیرون زده است. باید این خط فساد و چپاول و رانت را براساس مدارک مستند پی گرفت تا راه رشد افسانهگونه عبدالباقیها، بلندمرتبهسازان و بساز و بفروشهای غیراصولی در کشور مسدود شود. فروریزی متروپل، تنها فرو ریختن یک بنا، ساختمان، سازه و مرکز خرید نیست بلکه آوار شدن ساختمان ده طبقه روی اعتماد، باور و جان تکتک شهروندان ایرانی است. فروپاشی متروپل مسالهای سیاسی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی در تمام ابعاد آن است.
ده: مساله اعتماد و باور مردم نسبت به سخن و رفتار حاکمان در ماجرای متروپل آبادان قابل بررسی است. وقوع این فاجعه با بازداشت مدیران، مالک و پیمانکار ساختمان و شماری از مدیران و کارمندان شهرداری آبادان آغاز شد. در ادامه خبر، فوت مالک ساختمان منتشر شد و حتی برای اثبات این روایت جسد پوشیده او در سردخانه را به نمایش گذاشتند و سپس با خانواده ایشان گفتوگو کردند. چرا تا این لحظه مردم محلی از باور کردن این خبر خودداری کردند؟ سرمایه اجتماعی قدرت و ساختار حکومت دقیقا در زمانه بحران کارایی دارد، قبل و پس از عبور از بحران اعتماد به قدرت چندان محل اعتنا نیست. در ماجرای متروپل و با وجودی که فیلم دوربینهای مداربسته منتشر شد و برخی از کارشناسان و متخصصان درباره درست بودن تاریخ فیلمها در تایید مرگ عبدالباقی سخن گفتند و پزشک قانونی گواهی مرگ مالک ساختمان را صادر کرده است، همچنان شهروندان از فرار عبدالباقی به دبی، کانادا و آن سوی آب سخن میگویند. بیتردید ایجاد شک و شبهه در هر کدام از این گذارهها وجود دارد. نکته دیگر آنکه؛ حضور آتشنشانها و پرسنل امدادرسان از شهرهای تهران، اصفهان، اهواز و شهرهای مجاور در قبولاندن کمک کردن نیروهای شهرهای دیگر به ساکنان آبادان آنگونه که باید و شاید موفق نبوده است. مردم آبادان همچنان باور دارند تنهای تنها در بحران ماندهاند و کسی فریادرس آنان نیست، این گذاره نیز میتواند با پرسش روبهرو شود؛ اینکه چرا مردم و ساکنان یک شهر چگونه به نقطهای میرسند و یا رسانده میشوند که کمک نیروهای امدادی و تجهیزات را برای مرهم گذاشتن روی دردهایشان کافی نمیدانند، خود بحث مفصل و اساسی طلب میکند. فاجعه متروپل آبادان نشان داد در هنگام بحران باور مردم نسبت به مواضع رسمی بیش از آنچه در تحقیقات و پژوهشهای اجتماعی به تصویر کشیده شده است و کارشناسان امر درباره اعتماد شهروندان سخن گفتهاند، خوب نیست.
لینک کوتاه :