بازگشت از لبه پرتگاه/تبدیل بحرانهای بزرگ به فرصت
به گزارش جهان صنعت نیوز: بحرانهای قدرتهای بزرگ چیز دیگری را نیز نوید میدهند، فرصتی برای کشورهایی که در صدر قرار میگیرند تا روابط جهانی را به شیوههایی که ثبات بلندمدت را فراهم میکند، از نو نظم دهند. این نتیجه خودکار یا حتی محتمل نیست. بحرانها خطرناک و نامطمئن هستند و به راحتی به رویاروییهای عمیقتر تبدیل میشوند. اما از طریق دولتمردی روشنفکرانه، دیپلماسی هوشمندانه و صبر استراتژیک، این امکان برای کشورهای «برنده» وجود دارد که نظم جهانی را بدون تحقیر دشمنان خود به نفع خود تغییر دهند. ایالات متحده این کار را پس از بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ انجام داد، زمانی که دولت جان اف کندی، رییسجمهور ایالات متحده، قویتر و مصممتر از شوروی ظاهر شد، اما از مزیت خود استفاده نکرد و در عوض، بذر تنشزدایی را کاشت. اکنون، ایالات متحده این فرصت را دارد که پس از بحران اوکراین دوباره این کار را انجام دهد.
جنگ روسیه آشکارا نشان داده است که جایگاه واشنگتن در جهان قویتر از آن چیزی است که قبلا تصور میشد. ایرادات مسکو آشکار شده است. نتایج این بحران نشان داد که موقعیت چین در برابر ایالات متحده ضعیفتر از آن چیزی است که بسیاری تصور میکردند. جو بایدن، رییسجمهور ایالات متحده، وسوسه خواهد شد که از این مزیتهای جدید استفاده کند؛ توجه را به مشکلات چین جلب و مزایای آمریکا را برجسته کند. او باید در برابر این وسوسه مقاومت کند، تشخیص دهد که چین، روسیه نیست و بیسروصدا بررسی کند که آیا واقعیتهای جدید جهانی اجازه سازش دوجانبه سودمند با چین را میدهد یا خیر.
بدبینان به طور منطقی مخالفت خواهند کرد که سازش عاقلانه نیست. چین لفاظیهای خود را ملایم نکرده و جنگ روسیه را محکوم نکرده است. این کشور علاقه اندکی به مصالحه نشان داده است، به ویژه در مورد بحثبرانگیزترین و خطرناکترین موضوعات: تایوان. سازش ممکن است مستلزم آن باشد که ایالات متحده بر اولویتهای مهمی مانند حقوق بشر بیتوجه باشد. این میتواند باعث ایجاد وحشت قابل درک در بین متحدان ایالات متحده و خشم داخلی شود. بهعلاوه، بهترین چیزی که یک توافق میتواند به دست آورد، یک هدف ظاهرا بیمعنا است: بازگشت به جایی که روابط ایالات متحده و چین در آغاز قرن بیست و یکم بود، زمانی که هر دو کشور متعهد شدند باوجود اختلافات اساسی از جنگ قدرتهای بزرگ اجتناب کنند.
بنابراین، ایالات متحده باید در مورد آنچه که این استراتژی میتواند و نمیتواند انجام دهد، شفاف باشد. این کشور نمیتواند دوست یا متحدی برای چین بسازد، کشوری که ایدئولوژی و جاهطلبیهایش سطحی از رقابت یا مخالفت با ایالات متحده را تضمین میکند. اما میتواند کاری حتی مهمتر انجام دهد: اجتناب از فاجعه قریبالوقوع جنگ مستقیم بین ابرقدرتها و احتمالا ایجاد شرایط برای همکاری محدود در مورد مسائل مهم جهانی، مانند تغییرات آبوهوایی، گسترش سلاحهای هستهای و همهگیری. صرفا تلاش برای بازدارندگی چین بدون تلاش برای تعامل با آن، یک استراتژی نامشخص و خطرناک است. واشنگتن باید از فرصت ایجادشده توسط بحران اوکراین برای ترسیم مسیر امنتر و محتاطانهتر استفاده کند.
جهان جدید بیباک
جهان امروز بسیار متفاوت از ۲۳ فوریه ۲۰۲۲ به نظر میرسد. پیش از تهاجم روسیه به اوکراین، ارتش متعارف روسیه با پشتیبانی بزرگترین زرادخانه هستهای جهان، شکستناپذیر به نظر میرسید. مسکو منابع عظیم انرژی مورد نیاز بسیاری از جهان را کنترل میکرد و دارای ابزارهای سایبری و قابلیتهای اطلاعات نادرست بود که بسیاری تصور میکردند بینظیر است. روسیه از یک چین قدرتمند و متمرکز حمایت صمیمانهای دریافت کرد که به نظر میرسید قدرت اقتصادی و سیاسی فزایندهاش با سیاستهای موفق کووید۱۹ بزرگتر شده بود.
در مقابل، ایالات متحده پس از خروج مفتضحانه خود از افغانستان سست به نظر میرسید. متحدان اروپایی آن متعصب و ناآماده به نظر میرسیدند که به طور معناداری به امنیت خود کمک کنند. تلاش واشنگتن برای جلوگیری از تهاجم ولادیمیر پوتین رییسجمهور روسیه شکست خورد و تعداد کمی معتقد بودند که تحریمهای ایالات متحده به طور گسترده مورد استقبال قرار میگیرد یا موثر خواهد بود. نظم لیبرال و نهادهای ناکارآمد آن درهم شکسته به نظر میرسید، و کشورهای اقتدارگرا به نظر میرسیدند که برای تولید قدرت و بهرهبرداری از نقاط ضعف دموکراسیها برای شکل دادن به نظام بینالمللی مناسبتر هستند.
با بازگشت به امروز، همه چیز کاملا متفاوت به نظر میرسد. اگرچه روسیه یک قدرت هستهای پیشرو باقی میماند، اما ارتش این کشور بیش از حد مورد ارزیابی قرار گرفته است، ابزارهای سایبری و سلاحهای اطلاعات نادرست آن ضعیف شدهاند، و آینده اقتصادی بلندمدت آن تاریک به نظر میرسد. آمریکا و متحدانش با بسته تحریمی بسیار شدیدتر از آنچه که اکثر تحلیلگران انتظار داشتند، موافقت کردند که با محمولههای تسلیحاتی بزرگ و مرگبار به اوکراین تکمیل شد. ناتو بیش از هر زمان دیگری متحد شده است و میتواند از فنلاند و سوئد به عنوان اعضای جدید استقبال کند؛ چشماندازی که زمانی غیرقابل تصور بود. حتی روایت جهانی درباره دموکراسی و دیکتاتوری تغییر کرده است: کشورهایی که تمایلی به پذیرش چارچوب خصمانه دولت بایدن نداشتند، مانند آلمان و نیوزیلند، اکنون به نظر میرسد که این رویکرد را بپذیرند.
این بحران همچنین جایگاه مرکزی دلار آمریکا را در سیستم اقتصادی جهانی تثبیت کرده و قدرت بازار فوقالعاده شرکتهای مالی و فناوری آمریکایی را نمایان کرده است. علاوه بر این، با تضعیف روسیه و متعهدتر شدن اروپا به دفاع خود، واشنگتن اکنون میتواند تواناییهای نظامی رو به رشد خود را بر چین متمرکز کند؛ چینی که سابقه اقتصادی، فناوری و بهداشت عمومی آن کمتر از یک سال پیش چشمگیر به نظر میرسد. ایالات متحده و سه دموکراسی دیگر با اقتصادهای پویا- استرالیا، هند و ژاپن- ارتباط خود را از طریق «کواد» تقویت کردهاند، در حالی که ابتکار یک کمربند و یک جاده، امضای چین برای دولتداری جهانی، بهطور چشمگیری ضعیف عمل کرده است.
اما جنگ در اوکراین تنها نقاط قوت غیرمنتظره آمریکا را آشکار نکرده است. همچنین آسیبپذیریهای چین را نیز آشکار کرده است. همراهی و عدم تمایل چین به انتقاد از وحشیگری روسیه به اعتبار جهانی آن لطمه زده است. علاوه بر این، عقبنشینیهای نظامی روسیه، برنامهریزان نظامی چین را وادار کرده است که این سوال را مطرح کنند که آیا تهاجم از طریق تنگه به تایوان- یک هدف نظامی دشوارتر از فتح اوکراین در برابر یک دشمن احتمالا سختتر و مسلحتر- قابل قبول است یا خیر. و حتی اگر چین در تصرف تایوان به زور موفق شود، پاداش آن- مانند روسیه- ممکن است یک سیاست تمامعیار مهار غرب، جداسازی اقتصادی و تکنولوژیکی و طرد از سیستم بینالملل باشد.
موردی برای توافق
با توجه به این تغییرات چشمگیر، چرا واشنگتن باید به دنبال توافق با پکن باشد و چرا پکن به این موضوع علاقهمند است؟ شک و تردید در این خصوص موجه است. هرگونه تلاش آشکار ایالات متحده برای نشان دادن اینکه شرایط تغییر جهانی اجازه رویکرد جدیدی به چین را میدهد، میتواند پکن را نگران، واکنش شدید داخلی ایجاد و متحدان ایالات متحده را سردرگم کند. علاوه بر این، ممکن است منتقدان توافق درست بگویند که ساختار نظام بینالملل و ماهیت رژیم هر قدرت به این معنی است که رویارویی و درگیری بین قدرتهای پیشرو جهان اجتنابناپذیر است.
اما منتقدان توافق باید از خود بپرسند که چقدر به گزینه جایگزین اطمینان دارند. در حال حاضر، واشنگتن به جز بازدارندگی، هیچ استراتژی بلندمدتی برای مقابله با پکن ندارد. آیا این استراتژی- که در برابر روسیه بسیار ضعیفتر شکست خورد- در برابر چین موفق خواهد شد، و اگر این کار را نکند، ایالات متحده باید چه هزینهای بپردازد؟ بازدارندگی بدون تضمین، کارایی کمتری دارد و اغلب فقط در خرید زمان موفق است. همچنان که یک استراتژی، به کشورها میگوید از چه چیزهایی اجتناب کنند، اما در مورد اینکه کجا باید بروند یا با چه چیزی باید آماده باشند، عناصر اصلی هر استراتژی بزرگ خوب در دنیایی با منافع رقابتی، اطلاعات کمی دارد.
تمرکز صرفا بر بازدارندگی نیز خطر تشدید بیشتر تنشها بین ایالات متحده و چین را در پی دارد. روابط دوجانبه به حدی بدتر شده است که به طور فزایندهای درگیری در هر دو کشور اجتنابناپذیر دیده میشود. جدا از جنگ که بسیار ویرانگرتر از درگیری فعلی در اوکراین خواهد بود، روابط ضعیف ایالات متحده و چین باعث تضعیف بیشتر نظم بینالمللی میشود. همهگیری فاجعهبار کووید۱۹ که بیش از ۱۵ میلیون نفر را قربانی کرده، نشان میدهد که وقتی دو قدرت پیشرو جهان با هم همکاری نکنند، چه اتفاقی رخ میدهد. تفاهم جدید ایالات متحده و چین، با تمرکز محدود بر منافع و نگرانیهای مشترک، ممکن است به هر دو قدرت کمک کند تا برای بحران جهانی بعدی آماده شوند و به آن پاسخ دهند.
و دلایلی وجود دارد که فکر کنیم پکن ممکن است برای چنین تفاهمی آماده باشد. برخلاف روسیه، چین دارای یک اقتصاد پویا و یک پایگاه فناوری چشمگیر است که هر کدام از آنها از جدا شدن بیشتر از بازارهای جهانی رنج خواهند برد. پکن نیز نسبت به روسیه علاقه بیشتری به تعامل و حتی حمایت از عناصر نظم مبتنی بر قوانین نشان داده است. شاید ترس از چین وجود داشته باشد، اما برخلاف روسیه، در بسیاری از مراکز نیز مورد تحسین قرار میگیرد.
واشنگتن ممکن است بهای سیاسی را برای پیگیری توافق بپردازد، اما بعید است که هزینه استراتژیک بپردازد. سخاوتمندی در یک دوره قدرت، ممکن است به نتایج بهتری نسبت به تداوم رویارویی در مواجهه با عدم اطمینان در مورد موازنه قوا در آینده دست یابد. علاوه بر این، اگر تلاش صادقانه ایالات متحده برای توافق شکست بخورد، تمام تردیدها در مورد نیات چین برطرف میشود و به کشورهای خنثی کمک میکند تا از تغییر استراتژی اقتصادی، سیاسی و نظامی قویتر ایالات متحده برای مقابله با جنگطلبی چین حمایت کنند.
بازگشت از لبه پرتگاه
این اولین باری نیست که ایالات متحده تاثیرات روشنگر بحران قدرتهای بزرگ را در روابط باثباتتر با یک دشمن قرار میدهد. مانند بحران کنونی، بحران موشکی کوبا تلقی جهان از نظام بینالملل را تغییر داد و قدرت و عزم ایالات متحده را برای قویتر شدن- و ضعیفتر بودن شوروی- از آنچه قبلا تصور میشد آشکار کرد. قبل از این بحران، شکست خلیج خوکها، نشست تحقیرآمیز کندی و نیکیتا خروشچف نخستوزیر شوروی در وین، و آشفتگی اتحاد غرب، دولت کندی را ضعیف جلوه داده بود. در مقابل، شوروی ظاهرا از فولاد ساخته شده بودند.
همه چیز بعد از ۱۳ روز تهدید و دیپلماسی پشت سر هم تغییر کرد؛ زمانی که خروشچف به درخواست کندی مبنی بر خروج شوروی از کوبا موشکهای دارای کلاهک هستهای را پذیرفت. اگرچه واشنگتن علنا قول داده بود که به جزیره حمله نکند و به طور خصوصی با خارج کردن موشکهای مشابه از ترکیه موافقت کرد، اما نتیجه آن به عنوان یک پیروزی برای ایالات متحده تلقی شد. دیدگاه در پایتختهای سراسر جهان- از جمله در مسکو- این بود که توازن قوا، منافع و عزم در حال حاضر به طور قطعی به نفع ایالات متحده است.
اما کندی به جای بهرهبرداری از این قدرت جدید برای اتخاذ موضعی سختتر در برابر اتحاد جماهیر شوروی، راه دشوارتر، از نظر سیاسی پرمخاطرهتر، اما در نهایت سازندهتر را انتخاب کرد؛ یک سازش سیاسی. این یک کار آسان نبود. او مجبور بود برای دستیابی به هدفش رهبران نظامی را کنار بگذارد. بر کنگره پیروز شود و متحدان سرکش از جمله شارل دوگل، رییسجمهور فرانسه و کنراد آدناور، صدر اعظم آلمان غربی را به عقب براند. کندی درک میکرد که اتحاد جماهیر شوروی یک دولت مستبد تهاجمی است که به دنبال به چالش کشیدن ارزشها و منافع آمریکا در سراسر جهان است. اما او همچنین میدانست که اتحاد جماهیر شوروی به این زودیها از بین نمیرود، که بسیاری از منافع سیاسی آن باید مشروع شناخته شوند، و خطرات عصر هستهای او را ملزم میکند تا احتمال جنگ قدرتهای بزرگ را به حداقل برساند. او درک کرد که دو قدرت در ایجاد ثبات در سیستم بینالمللی و جلوگیری از دستیابی سایر کشورها به سلاح هستهای منافع مشترک دارند.
بار هستهای
این تاریخ درسهایی را ارائه میدهد که چگونه دولت بایدن ممکن است به دنبال توافق با چین باشد. اول، باید یک استراتژی برای مدیریت تلاشها و هزینههای سیاسی ایجاد کند که مورد پسند بسیاری قرار نمیگیرد و ممکن است موفقیتآمیز نباشد. این به معنای برنده شدن اعضای کلیدی کنگره، ارائه قانعکننده به افکار عمومی و اطمینان دادن شدید به متحدان است. دوم، دولت باید با احتیاط مخاطبی را پیدا کند که هم به جای رییسجمهور صحبت کند و هم در پکن مورد احترام باشد. تصور اینکه مشاور امنیت ملی مخفیانه بدون شناسایی به پکن برود، دشوار است، همان کاری که هنری کیسینجر بیش از نیم قرن پیش انجام داد. اما یک دیپلمات سابق یا یک شخصیت از بخش خصوصی ممکن است بیسر و صدا و بدون جلب توجه عمومی اعزام شود.
سوم، دولت باید در مورد آنچه میتواند به دست آورد واقعبین باشد. باید موضوع را به تعویق انداخت و آن را به آینده موکول کرد. این امر مستلزم آن است که هر دو طرف از تلاشهای اخیر که خطر تحقیر یکدیگر یا تشدید جنگ را به دنبال دارد، کنار بکشند. اگرچه این فرمول شکننده است، اما صلح را در تنگه تایوان به مدت چهار دهه حفظ کرده است. در نهایت، یک سیاست سازش، واشنگتن را ملزم میکند تا بهای گزاف عدم تاکید بر نگرانیهای مهم، مانند سابقه وحشتناک حقوق بشر چین را بپردازد. همانطور که کندی مشاهده کرد، «ما باید با جهان همانطور که هست رفتار کنیم».
هیچ تضمینی وجود ندارد که چین به چنین حرکتی پاسخ مثبت دهد. پکن ممکن است فکر نکند که توازن قوا به نفع ایالات متحده تغییر کرده است. یا بدتر از آن، ممکن است فکر کند موازنه قوا آنقدر تغییر کرده که باید اکنون علیه تایوان حرکت کند یا برای همیشه شانس خود را از دست بدهد. بایدن باید شرطبندی کند که رهبران چین آنچه را که او میبیند، ببینند: یک ایالات متحده قویتر که در کنار همپیمانان تجدید قوا قرار دارد، تیم ضعیفشده قدرتهای اقتدارگرا، و یک نقطه ضعف بالقوه عظیم برای تعمیق رقابت. اگر او مسیر سازش را دنبال کند، شانس موفقیت طولانی خواهد بود- اما نه بیشتر از آنهایی که کندی در سال ۱۹۶۳ با آن روبهرو شد. در آن زمان، روابط بین ابرقدرتها بسیار بدتر بود، شکافهای ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک بین آنها بسیار عمیقتر بود و مسائل به همان اندازه آشتیناپذیر بودند. با این حال، کندی در دنیای هستهای تشخیص داد که بزرگترین وظیفهاش دستیابی به صلح است. بایدن هم باید همین کار را بکند.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانلینک کوتاه :