افسانه جهانی شدن/چرا روابط منطقهای برنده است؟
به گزارش جهان صنعت نیوز: سرمایهگذاری ایالات متحده به بازارهای آسیایی سرازیر میشود و هندیها برای تحصیلات تکمیلی به ایالات متحده میروند. اعداد بزرگی نشاندهنده مبادلات بینالمللی است. حجم تجارت بین همه کشورها در حدود ۲۰ تریلیون دلار است که نسبت به سال ۱۹۸۰ تقریبا ده برابر شده است. جریان سرمایه بینالمللی نیز در آن دوره از ۵۰۰ میلیارد دلار در سال به بیش از ۴ تریلیون دلار به طور تصاعدی رشد کرده است و در مقایسه با چهار دهه قبل، نزدیک به پنج برابر بیشتر از مردم به آن سوی مرزها سفر میکنند.
با این حال، این ادعا که جریان کالاها و خدمات و مردم همیشه در مقیاس جهانی محاسبه شود، گمراهکننده است. جهانی شدن، به معنای آنچه که معمولا درک میشود، بیشتر شبیه یک افسانه است. واقعیت به منطقهای شدن بسیار نزدیکتر است. زمانی که شرکتها، زنجیرههای تامین و افراد به خارج از کشور میروند، در واقع به هیچ کجا نمیروند. بیشتر اوقات، آنها تقریبا نزدیک خانه میمانند.
هجوم شرکتها به خارج از کشور برای تجارت بیشتر منطقهای بوده تا جهانی. مطالعه Fortune Global 500، فهرستی از بزرگترین شرکتهای جهان، نشان میدهد که از هر سه دلار فروش آنها، دو دلار از مناطق اصلی آنها حاصل میشود. مطالعه بر روی ۳۶۵ شرکت چندملیتی برجسته نشان داد که تنها ۹ شرکت از آنها واقعا جهانی هستند، به این معنی که آسیا، اروپا و آمریکای شمالی هر کدام حداقل ۲۰ درصد از فروش آنها را به خود اختصاص دادهاند.
علاوه بر این، اصطلاح غالبا تکرارشده «زنجیرههای تامین جهانی» یک نام اشتباه است. ساخت کالاها در آن سوی مرزها حتی بیشتر از خرید و فروش محصولات نهایی منطقهای است: قطعاتی که در تولید مدرن با هم ترکیب میشوند، احتمال بیشتری دارد که بین کشورهای همسایه ارسال شوند تا مناطق دورتر.
جریان سرمایه بینالمللی نیز بیشتر منطقهای است تا جهانی. خریداران فرامرزی سهام، اوراق قرضه و سایر ابزارهای مالی، با توجه به جهانی بودن گزینههای آنها، به اندازهای که انتظار میرود سرمایهگذاری نمیکنند و به طور متوسط این مسافت از فاصله بین توکیو و سنگاپور بیشتر نیست. بیش از نیمی از کل تامین مالی فرامرزی فقط در اتحادیه اروپا در گردش است. وامدهی، استقراض و سرمایهگذاری مستقیم خارجی در آسیا توسط بانکها و شرکتهای آسیایی در حال افزایش است.
مردم تمایل دارند زندگی خود را نیز منطقهای جهت دهند. اکثر مردم هرگز کشور خود را ترک نمیکنند. و برای کسانی که به خارج از کشور سفر میکنند، بیش از نیمی از آنها هرگز مناطق خود را ترک نمیکنند. اکثریت قریب به اتفاق مسافرانی که به تعطیلات اروپایی میروند نیز اروپایی هستند. همین امر در مورد مردم آسیا و آمریکای شمالی نیز صدق میکند.
بیش از نیمی از جریانهای بینالمللی کالا، پول، اطلاعات و افراد در سه قطب اصلی منطقهای رخ میدهد: آسیا، اروپا و آمریکای شمالی. رشد اقتصادی چین، کره جنوبی، تایوان و ویتنام با سرمایهگذاریها و مصارف منطقهای آغاز شد. رشد سریع اروپای شرقی ناشی از پیوند با اروپای غربی است. بین سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۰۷، اقتصاد مکزیک بیش از دو برابر شد، که تا حد زیادی به لطف توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی(NAFTA) که در سال ۱۹۹۳ با کانادا و ایالات متحده منعقد شد، افزایش یافت.
پیامد منطقهای شدن برای سیاست آمریکا
واقعیت نادیده گرفتهشده منطقهای شدن پیامدهایی برای سیاست ایالات متحده دارد. اگرچه نفتا در سال ۲۰۲۰ مورد بازنگری قرار گرفت- این توافق اکنون به توافق ایالات متحده- مکزیک- کانادا (USMCA) تبدیل شده است. مرکز آمریکای شمالی هنوز به اندازه همتایان آسیایشرقی و اروپایی خود یکپارچه نیست. در صنایعی که زنجیرههای تامین منطقهای آمریکای شمالی برای آنها توسعهیافته و مستحکم شدهاند، مانند وسایل نقلیه و هوافضا، تولید محلی برتری خود را حفظ کرد. اما در بخشهای دیگر، از جمله الکترونیک و منسوجات، منطقهای شدن محدودتر آمریکای شمالی باعث شد که کل صنایع به هر جایی که پیوندهای منطقهای باعث پیشرفت میشد، حرکت کنند.
در حالت ایدهآل، ایالات متحده برای گسترش دسترسی به بازار و تعقیب اهداف ژئوپلیتیکی خود، مانند مقابله با ظهور چین، قراردادهای تجاری بینالمللی امضا میکند. با این حال، در حال حاضر این امر از نظر سیاسی امکانپذیر نیست. یک سیاست عملیتر تقویت و بهرهبرداری از شبکه منطقهای ایالات متحده خواهد بود. این امر به واشنگتن اجازه میدهد تا به بخش وسیعتری از بازار جهانی دسترسی داشته باشد و از ازدست دادن بیشتر مزیت رقابتی خود برای کشورهایی که در حال گسترش ردپای منطقهای خود هستند جلوگیری میکند.
دلیل اصلی انحراف شبکهها به منطقه ساده است: جغرافیا اهمیت دارد. حتی با وجود کشتیهای کانتینری عظیم، جابهجایی اشیا در اقیانوسها هنوز هم هزینه دارد و زمانبر است. سفر در اقیانوس اطلس یک هفته به تحویل کالا اضافه میکند و سفر در اقیانوس آرام یک ماه قبل از نمایش قطعات یا کالاها در انبارها و کارخانههای ایالات متحده اضافه میکند.
پیمانهای تجاری نیز تمایل به منطقهای شدن دارند. اگرچه دهه ۱۹۹۰ شاهد ایجاد سازمان تجارت جهانی (WTO) و گسترش عضویت و اختیارات نظارتی آن بود، اما آنچه در ۳۰ سال گذشته به همان اندازه مهم بوده است، گسترش تجارت آزاد دوجانبه و چندجانبه بوده است. قراردادهای تجاری تمایل دارند کشورهای همان منطقه را درگیر کنند. کشورهای اروپایی ابتدا برای تجارت به یکدیگر روی آوردند. برزیل به آرژانتین، پاراگوئه و اروگوئه پیوست. پس از دستیابی به یک توافق تجاری دوجانبه با رژیم صهیونیستی، ایالات متحده به کانادا و مکزیک و بعدا به ۱۰ کشور دیگر در نیمکره غربی روی آورد. کشورهای آسیایی از طریق منطقه تجارت آزاد انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا و بعدا مشارکت اقتصادی جامع منطقهای (RCEP) با هم متحد شدند. ترتیبات جهانی مانند توافقنامه جامع و مترقی برای مشارکت ترانس پاسیفیک (CPTPP)، جانشین پیمانی که توسط واشنگتن طراحی شد اما ایالات متحده بعدا آن را رها کرد، بسیار بیشتر استثنا هستند تا قاعده.
کاهش بازدهی؛ جریمه جهانی شدن
شرکتها بسته به پراکندگی جغرافیایی خود تفاوتهایی را در نتایج نهایی خود مشاهده میکنند. بسیاری از آنها برای افزایش درآمد خود به خارج از کشور رفتهاند و از مزایای بین کشوری مهارتهای متفاوت و هزینههای دستمزد بهرهمند شدهاند. با این حال اگر در این امر زیادهروی کنند، هزینهها دوباره آغاز به افزایش میکنند. در سال ۲۰۱۰، یک مطالعه آکادمیک بر روی ۱۲۳ شرکت چندملیتی ایالات متحده نشان داد که با گسترش شرکتها در سطح بینالمللی در منطقه خود، بازده داراییها بهبود یافت، اما زمانی که آنها از خانه دورتر شدند، کاهش یافت. گروه مشاوره مدیریت McKinsey & Company این را «جریمه جهانی شدن» مینامد و در نظرسنجی از ۵۰۰ شرکت چندملیتی دریافت که درآمدها با گسترش عملیات کاهش یافته است. به نظر میرسد فاصله بهینه برای سود بخش خصوصی یک منطقه گلدی لاکس (حیاتی) است: نه خیلی نزدیک اما نه خیلی دور.
بنابراین قدرت شبکههای منطقهای که یک کشور به آن تعلق دارد از اهمیت ویژهای برخوردار است. و در این زمینه کشورهای اروپایی موقعیت خوبی دارند. اگرچه برگزیت و افزایش بدبینی پوپولیستی اروپا ممکن است اتحادیه اروپا را شکننده جلوه دهد، اما قاره اروپا در واقع یکپارچهترین منطقه در جهان است. پیوندهای عمیقی که کشورهای این منطقه را به هم متصل میکند، ریشه در بیش از نیم قرن معامله دیپلماتیک دارد که بازار واحد، پاسپورت مشترک و ارز مشترک ایجاد کرد. امروزه اروپاییها با هم چیزهایی میسازند و به یکدیگر میفروشند و تقریبا دو سوم تجارت اتحادیه اروپا در این اتحادیه باقی میماند. به طور مشابه، سرمایهگذاری داخلی اروپا ۵۰ درصد بیشتر از سایر نقاط جهان است.
مزایای ادغام منطقهای
آسیا از این ادغام منطقهای عقب نیست. بر اساس گزارش بانک توسعه آسیایی، نسبت تجارت منطقهای که در این قاره انجام میشود از ۴۵ درصد در سال ۱۹۹۰ به نزدیک به ۶۰ درصد امروز افزایش یافته است و از آمریکای شمالی پیشی گرفته و به اروپا نزدیک شده است. دههها توسعه صادراتمحور توسط رهبران کسبوکار آسیایی و با حمایت بوروکراتها از طریق زنجیرههای تامین تولید، کشور به کشور را به هم گره زدهاند. کشورهای آسیایی همه چیز را با هم میسازند و به طور فزایندهای از یکدیگر خرید میکنند: تقریبا یک سوم کالاهای نهایی آسیایی به مصرفکنندگان در منطقه فروخته میشود.
کشورهای آمریکای شمالی نیز روابط اقتصادی خود را با یکدیگر عمیقتر کردهاند. در پی نفتا، تجارت بین کانادا، مکزیک و ایالات متحده چهار برابر شد و از تجارت بین این کشورها و کشورهای خارج از منطقه پیشی گرفت. سرمایهگذاری نیز منطقهایتر شد، بهویژه برای مکزیک، جایی که از زمان امضای نفتا در سال ۱۹۹۳، از هر دو دلار یکی از کشورهای همسایهاش میآمد. به ویژه، زنجیره تامین کشاورزی و تولید پیشرفته آمریکای شمالی در طول دهه ۱۹۹۰ گسترش یافت و تقویت شد و باعث شد تجارت منطقهای بیش از یکچهارم افزایش یابد.
با این حال، این ادغام دوام نیاورد. پس از الحاق چین به WTO در سال ۲۰۰۱، مبادلات منطقهای کاهش یافت و از حدود ۴۷ درصد کل تجارت قاره در سال ۲۰۰۰ به کمترین میزان ۳۹ درصد در سال ۲۰۰۹ کاهش یافت، قبل از اینکه تا سال ۲۰۱۸ کمی به حدود ۴۰ درصد بهبود یابد. با این حال، اگرچه ارتباطات داخلی آمریکای شمالی به طور قابلتوجهی کمتر از کشورهای آسیا و اروپا استحکام دارند و از کشورهای آفریقا، آمریکای لاتین، خاورمیانه و آسیای جنوبی- مناطقی که کمتر از یکچهارم تجارت و سرمایهگذاری بین همسایگان انجام میشود- بسیار بهتر هستند.
در طول همهگیری کووید-۱۹، بسته شدن مرزها و افزایش هزینههای حملونقل، شرکتها را بر آن داشت تا تولید را به خانه خود نزدیکتر کنند. دولتها به طور ناگهانی مشتاق اعمال کنترل بیشتر بر زنجیرههای تامین بینالمللی محصولات دارویی و پزشکی شدهاند. در عین حال، نوآوریهای تکنولوژیکی مداوم، گسترش تولید در محلههای جغرافیایی مختلف را برای بخش خصوصی آسانتر کرده است. اتوماسیون، بهویژه، کارخانههای دوردست و زنجیرههای تامین را حیاتیتر کرده و سود کمتری نسبت به گذشته به دست میآورد. از آنجایی که حسگرها به طور فزاینده خطوط مونتاژ و تجهیزات را نظارت میکنند و رباتها و سایر اشکال مکانیزاسیون بسیاری از فرآیندها و وظایف تولید را برعهده میگیرند، دستمزدها بخش کوچکتری از هزینههای عملیاتی را تشکیل میدهند. این توسعه، حداقل تا حدی، جاذبه زمانی قوی از مکانهایی با نیروی کار ارزان را کاهش داده است.
قدرت سیاست
فقط تغییرات تکنولوژیکی و جمعیتی و تغییرات آب و هوایی نیست که جهانی شدن را مهار میکند و به نفع منطقهای شدن بیشتر میشود. تغییرات سیاسی نیز نقش مهمی ایفا میکند. پس از دههها گشایش در اقتصاد جهانی، بسیاری از کشورها در حال عقبنشینی هستند. هشدار تجارت جهانی، یک سازمان غیرانتفاعی که سیاستهای تجاری را از منابع رسمی در سراسر جهان ردیابی و جمعبندی میکند، محاسبه کرده است که از زمان بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸، اقدامات حمایتگرایانه جدید سه به یک از آزادسازی پیشی گرفته است.
در همین حال، سازمان تجارت جهانی به حاشیه رفته است. این سازمان دیگر مجمعی برای مذاکره درباره قوانین تجاری جدید نیست. تلاشهای این کشور برای تغییر شکل تجارت جهانی در سال ۲۰۱۵، زمانی که مذاکرات موسوم به دور دوحه به اتمام رسید، پایان یافت. تلاشهای تخصصیتر، مانند تلاشها برای کاهش یارانههای ماهیگیری در کشورهای عمدتا ثروتمند، با مشکل مواجه هستند. از سال ۲۰۱۸، سازمان تجارت جهانی قادر به مجازات کشورهایی که قوانین را زیر پا میگذارند، نبوده است، زیرا ایالات متحده، هم در دولت ترامپ و هم در دولت بایدن، از تایید قضات جدید در هیات استیناف خود خودداری کرده است.
در عوض، توافقات منطقهای برای حاکمیت بر تجارت بینالمللی وارد عمل شده است.USMCA روابط تجاری آمریکای شمالی را تنظیم میکند و اختلافات را داوری میکند. در آسیا، RCEP اکنون مبادلات تجاری بین ۱۵ کشور را اداره میکند و اکثر تعرفهها را حذف میکند و الزامات مبدا را ترکیب میکند تا به نفع زنجیرههای تامین منطقهای باشد. توافقنامه منطقه آزاد تجاری قاره آفریقا آرزوی انجام کاری مشابه را دارد و مجموعهای از قوانین و مقررات دوجانبه را با یک سیستم تجاری واحد تقریبا در سراسر قاره جایگزین میکند. توافقات منطقهای اکنون قوانینی را برای بیش از نیمی از تجارت جهان تعیین میکند.
تنشهای ژئوپلیتیکی تجارت بینالمللی را بیش از پیش متلاشی میکند. رقابت اقتصادی به ستون رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شده است. ایالات متحده علاوه بر نظم بخشیدن به داخل، به رویکرد استراتژیکتری برای تجارت نیاز دارد. یکی از چالشهای این کشور کاهش رقابت قیمتی صادرات آن در بازارهای بینالمللی روزافزون است. کشورهایی که ایالات متحده از دسترسی ترجیحی به آنها برخوردار است کمتر از ۱۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل میدهند و تعداد کمی از آنها جزو بازارهایی هستند که سریعترین رشد را دارند. از آنجایی که سایر کشورها به توافقات تجاری دست یافتهاند و به آن ملحق شدهاند، هزینه صادرات ایالات متحده به صورت نسبی افزایش یافته است.
در یک دنیای ایدهآل، ایالات متحده یک برنامه تجاری قوی و جامع را دنبال میکند. پیوستن به CPTPP، ازسرگیری مذاکرات بر سر تجارت و سرمایهگذاری ترانس آتلانتیک که میتوانست بازارهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا را به هم مرتبط کند و احیای سازمان تجارت جهانی بازارهای بیشتری را به روی کالاها و خدمات ایالات متحده باز میکند و روشهای شفافتر، منصفانه و سازگار با محیطزیست برای انجام تجارت را تقویت میکند.
اما تا زمانی که سیاست تجارت در ایالات متحده تغییر نکند، هیچیک از اینها به احتمال زیاد رخ نخواهد داد. در دنیای امروزی که بیشتر متمرکز بر منطقه است، صادرات زمانی رقابتیتر است که کشورها آنها را با هم بسازند. بیشتر موفقیت تجاری بینالمللی آلمان ناشی از روابط تولیدی منطقهای آن است. رشد چشمگیر چین و پویایی صادرات به طور مشابه تا حد زیادی به ادغام آن در زنجیرههای تامین منطقهای بستگی دارد.
مزیتهای رقابتی منطقهای شدن
اگر ایالات متحده میخواهد به شرکتهای خود کمک کند تا این موفقیتها را تکرار کنند، به یک رویکرد منطقهای نیز نیاز دارد. منطقهای شدن مزیتهای رقابتی به همراه دارد که یک کشور، حتی کشوری به بزرگی و ثروتمندی ایالات متحده، به تنهایی نمیتواند با آنها برابری کند. برای اینکه محصولات مطلوب، مقرون به صرفه و سریع مانند رقبا بسازند، شرکتهای آمریکایی باید بتوانند قطعات را از مکانهای مختلف تهیه کنند و برخی کارها و فرآیندها را در کشورهای دیگر تکمیل کنند.
یک استراتژی تجاری منطقهای همچنین به باقی ماندن کار بیشتر در قاره و در نتیجه در ایالات متحده کمک میکند. زمانی که بخشی از تولید در کانادا یا مکزیک قرار دارد، تامینکنندگان ایالات متحده بیشتر احتمال دارد که قراردادها را حفظ کنند یا به دست آورند و در تجارت باقی بمانند تا زمانی که تولید به خارج از کشور منتقل شود و هنگامی که سفارشها افزایش مییابد، مشاغل در سراسر زنجیره تامین نیز افزایش مییابد. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی تخمین میزند که به طور متوسط نزدیک به ۴۰ درصد از ارزش واردات ایالات متحده از مکزیک در ایالات متحده ایجاد میشود. برای کانادا، این رقم کمی بیش از ۲۵ درصد است. برعکس ورودی ایالات متحده به واردات از سایر نقاط جهان به طور متوسط فقط ۴/۴ درصد است که نشاندهنده این است که تعداد کمی از تامینکنندگان مستقر در ایالات متحده بخشی از فرآیند تولید جهانی هستند.
برای تقویت منطقهای شدن آمریکای شمالی، این قاره نیاز به بهبود زیرساختهای پیوندی خود دارد. این به معنای افزودن گذرگاههای زمینی، ارتقای معابر منتهی به مرز و دور از آن، گسترش خطوط ریلی و انبارها و سرمایهگذاری روی افراد و فناوری برای کارکنان و پشتیبانی از بنادر ورودی است. با اتصالات سریعتر و هزینههای لجستیکی کمتر، تولیدکنندگان در آمریکای شمالی میتوانند محصولاتی تولید کنند که در سطح جهانی رقابتیتر باشند.
منطقهایسازی عمیقتر و پایدارتر نیز نیازمند تغییر در طرز تفکر است. این امر مستلزم این است که درک کنیم طبقه متوسط و کارگر ایالات متحده از مشارکت در اقتصاد جهانی بیشتر از عقبنشینی به بازار داخلی شکوفا میشود. آمریکاییها میتوانند شغل، سود و امنیت مالی بیشتری به دست آورند. اگر کشورشان تصمیم بگیرد آنچه را که پیشنهاد میشود بپذیرد: تکهای از یک کیک اقتصادی بزرگ و رو به رشد.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانپیشنهاد ویژهلینک کوتاه :