چشمانداز احیای برجام و آمریکا
رضا صادقیان *
ارسال جوابیه مکتوب ایران به اتحادیه اروپا در نیمه شب فضای مثبتی را در میان افکار عمومی مبنی بر بازگشت به توافق برجام بیش از همیشه ایجاد کرده است. در همین زمینه به چند گزاره مشخص اشاره خواهد شد تا تصویری نسبتا جامع از آینده و پیشامدهای احتمالی را پس از احیای برجام در نظر داشته باشیم.
یک: با توجه به کنش و واکنشهای مختلف و کنار هم قرار دادن مواضع تغییر یافته طرفین درباره لزوم دسترسی به توافق هستهای و عبور از مجادلههای پرحاشیه که برای هر کدام از طرفهای مذاکرات و بیشتر از سایرین همراه با تحمیل هزینههای قابل توجه در اقتصاد بوده است، آنچه از واکنشها به فهم در میآید، احیای برجام است. در واقع و در زمان فعلی هر کدام از طرفهای مذاکره به دلیل داشتن «مطالبات و ملاحظاتی» که در گفتههای اخیر وزیر امور خارجه نیز به وضوح بیان شد، ترجیح دادهاند به جای گام برداشتن به سوی سایر گزینهها و یا رفتن به سوی جنگ، تمام تلاش خود را برای رسیدن به نتیجه مشخص درباره توافق هستهای انجام دهند. برخلاف نظر برخی از تحلیلگران داخلی که «رسیدن به نتیجه از لوله توپ» را بهتر از توافق ارزیابی میکنند، تجربه سایر جنگها و نزاعهای فراگیر در جهان نشان داده هر کدام از جنگها و حل اختلافها با تکیه بر لوله توپ و تفنگ لاجرم با مذاکره و قراردادهای دوجانبه و یا چندجانبه به پایان رسیده است.
دو: احیای برجام، رسیدن به توافق هستهای با توجه به وضعیت فعلی و کاهش تنشها چندان دور از دسترس طرفین نیست. چنانچه مساله را از چشمانداز طرفین نگاه کنیم، هر کدام به دنبال تامین منافع خود هستند. به عنوان مثال، ایران به دنبال کسب درآمدهای نفت، برداشته شدن موانع برای فروش نفت،گاز و مشارکت در پیمانهای تجاری بلندمدت با فایدههای مشخص است و مهمتر از این به دنبال فراهم آوردن فضایی است که امکان توسعه اقتصادی کشور و رفع کمبودها را به دلیل ایجاد شدن امکان تنفس پس از احیای برجام داشته باشد. از سوی دیگر کشورهای غربی و به صورت مشخص آلمان، فرانسه، چین و روسیه در پی انعقاد قراردادهای تجاری و بازگشت به بازار ایران هستند- در این میان دغدغه فرانسویها و آلمانیها بیش از دو کشور دیگر است. اما رویکرد آمریکا نسبتا متفاوت از سایر طرفین است. آمریکا توافق هستهای با ایران را میخواهد، آنگونه که از مواضع کاخسفید درک میشود این است که آمریکاییها فعلا به دنبال راه انداختن جنگ و ستیز در نقطهای دیگر از کره زمین نیستند- خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان و کاهش نقش نیروهای نظامی در عراق براساس چنین چارچوبی قابل فهم است- اما آمریکا این همه را ناکافی میداند.
سه: حکایت اصلی توافق هستهای و بهره بردن از فواید آن است. آمریکا برجام را میخواهد، اما مایل نیست ایران تنها با امضای یک توافق و بازگشت مجدد به برجام از تمام مواهب اقتصادی آن در جهت احیای زیرساختها و توسعه صنایع بالادستی نفت و گاز و سایر بخشهای صنعتی بهره کامل ببرد، چراکه تاکنون این رویه را با تغییرات اندکی پیش برده است. آمریکا همچنان بر همان سیاست و جایگاه گذشته ایستاده است. در واقع و برخلاف نظر بسیاری از ناظران سیاسی، مشکل در کلیت سیاست آمریکا و ایران جمع شده و آن مشکل چیزی نیست جز بیاعتمادی طرفین در قبال سیاستها، رویکردها و برنامههای مدون و غیرمدون همدیگر. تاکید ایران در مذاکرات به گرفتن تضمین از آمریکا و اخذ امضای رییس دولت آمریکا در پای توافق و مسدود کردن راههای خروج آمریکا از توافق هستهای پس از تغییر دولت بیش از آنچه تصویری از مستحکم کردن قرارداد چند طرفه را با نقش بیبدیل آمریکا به نمایش بگذارد، نمایی کامل از بیاعتمای را عیان میکند. این سوی داستان، آمریکاییها ترجیح میدهند روابط ایران و سایر اقدامات را همانند ایرانیها از دریچه بدبینی رصد کنند. تحریم شرکتها و چهرههای ایرانی در بخشهای مختلف در زمان مذاکرات و گستردهتر کردن حلقه تحریم افراد معنایی جز این ندارد. از سوی دیگر ایران نیز دقیقا براساس همین رویکرد پیش میرود؛ روشی که به گفتهها و وعدههای طرف مقابل به دلیل سابقه بدعهدی اعتماد نکند.
چهار: آنطور که از شواهد رویدادهای چهار دهه اخیر در عرصه بینالمللی مشخص است، مجادله و اختلاف اصلی آمریکا با ایران با توجه به نظم بینالمللی بروز و ظهور یافته است. خصوصا پس از فروپاشی شوروی و استقرار نظام «لیبرال دموکراسی» به رهبری آمریکا به عنوان تنها آلترناتیو موجود برای اداره جهان که از سوی اندیشمندان و اندیشکدههای آمریکایی به وفور تکرار شده است، این اختلاف ریشههای عمیقتری پیدا کرد. به عبارتی، هر دو کشور تلاشهایی را برای پشت سر گذاشتن اختلافها و گشایشها در بازههای زمانی مختلف داشتهاند، اما چنانچه موضوع را از منظر بنیادین و نظام حکمرانی دو کشور نگاه کنیم، هر کدام از دو کشور در حوزه بینالمللی مدعی رویکردهایی هستند که در تضاد با منافع دیگری قرار میگیرد. ریشه سایر اختلافها نیز از درون این دو نگرش بسیار متفاوت نسبت به روابط بینالملل بیرون آمده و پرورش یافته است. مذاکرات هستهای، مطرح شدن موضوعات مرتبط با حقوق بشر، همراهی و واگرایی در افغانستان و عراق، آسیای میانه و… نیز چنین بوده است. آمریکا حاضر به پذیرش بازیگری در عرصه بینالمللی نیست که خواهان برهم زدن نظم و به دنبال نظمی دیگر باشد؛ آنگونه که تا به امروز با روسیه رفتار کرده است، بنابراین آنان این کنش را به منزله ستیز تعریف کرده و در مقابل نیز ایران تاکنون در برابر چنین نظمی مقاومت نشان داده است. بدین لحاظ آنچه به صورت عینی در حال وقوع بوده و هست- در ماجرای به نتیجه رسیدن برجام و خروج آمریکا از برجام و احیای آن- بازیگران اصلی ایران و آمریکا بودهاند.
پنج: اختلاف ایران و آمریکا تا هنگامه مرتفع نشدن و فرو نریختن دیوار بیاعتمادی که از فردای پس از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد، شکل گرفت و تا امروز به حیات خود ادامه داده است، اما این وضعیت به همین ترتیب استمرار نخواهد یافت، چراکه هر دو کشور با توجه به سالهای متمادی که با یکدیگر دستوپنجه نرم کرده، به شکل و محتوای رفتارهای دیگری، کاستیها، ظرفیتها و پتانسیلهای همدیگر آشنایی کامل پیدا کردهاند. مهمترین نکته در این میان آن است که پادرمیانی اروپاییان نیز امکان رفع اختلاف در سیاستها را نتوانسته فراهم کند. به مذاکرات هستهای بازگردیم، در زمانهایی که اروپاییها نقش محوری را در اوایل و اواخر دهه هشتاد شمسی عهدهدار بودند و خاویر سولانا محوریت مذاکرات را برعهده داشت و کشورهای اروپایی سعی کردند موضوع هستهای را حل و فصل کنند و حتی در هنگام خروج نسنجیده آمریکا از برجام از ایران حمایت کردند، باز هم شاهد آن بودیم که آمریکاییها تصمیمگیری نهایی را برای اروپاییان صورتبندی و بر همان اساس اقدام کردند. همچنین در مذاکرات فعلی و پس از روی کار آمدن دولت سیزدهم و ادامه یافتن مذاکرات به صورت واسطهای، مساله نه تنها به صورت کامل حل نشد بلکه در ادامه مذاکرات که در کشور قطر برگزار شد و دور جدید مذاکرهها شاهد بودیم که فقط یک فرد از سوی اروپاییها به عنوان پیامرسان حضور داشت.
شش: با توجه به واکنشهای مثبت از سوی افکار عمومی و تغییر لحن رسانههای نزدیک به طیف اصولگرایان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی و حتی چهرههایی که در گذشته با ادبیات رادیکال وزیر امور خارجه دولتهای یازدهم و دوازدهم را خطاب قرار میدادند، این احتمال وجود دارد که احیای برجام به حقیقت برسد، اما دشواری اصلی و براساس تجربه سال ۹۴ به بعد مساله FATF است. آیا بدون پیوستن به این معاهده امکان بهرهبرداری کامل از دستاوردهای برجام وجود خواهد داشت و یا همانند دوره قبل و پس از سپری شدن چندماه از توافق با مشکلاتی در عرصه تبادلات مالی جهانی روبهرو میشویم؟
هفت: درست یا نادرست برجام و خبرهای مربوط به آن اقتصاد ایران را تحت تاثیر قرار داده است. کمتر چهره سیاسی را میتوان یافت که از تاثیر منفی بازگشت تحریمهای بیشتر، احیای برجام و گشایشهای احتمالی اطلاع نداشته باشد و یا تحریمها را «کاغذ پاره» بخواند. بنابراین و با توجه به طولانی شدن فرآیند مذاکرات، خصوصا پس از استقرار دولت سیزدهم به نظر میرسد هر چه زمان مذاکرات طولانی و فرسایشی باشد، بازار بیش از گذشته مورد تنش قرار بگیرد. مهمتر آنکه، طولانی شدن مذاکرات در صورت احیای برجام این توقع را در میان شهروندان و عموم کسبوکارها ایجاد میکند که فصل بهرهبرداری از اقتصاد فرارسیده و چنانچه این مهم در عمل رخ ندهد و مردم شاهد تاثیر مثبت آن در زندگی و زیست روزمره خود نباشند، چهبسا پس از مدتی احیای برجام را غیرمفید ارزیابی کنند و زمزمه مخالفتها بیش از امروز به گوش برسد و همین امر اقتصاد کشو را دچار تنش کند. در واقع بازار و اقتصاد ایران به دلیل حل نشدن مسالهای هستهای با غرب و آمریکا «شرطی» شده و چنین بازاری کشش لازم برای سرمایهگذاری سرمایهداران را از دست داده است.
سخن پایانی: آنچه در میان اکثر تحلیلها و اظهارات ناظران رویدادهای بینالمللی مشخص است، در نظر نداشتن مسائل و اختلافنظرهای عمیق میان ایران و آمریکا درباره نظم بینالملل است. به صورت مشخصتر، هر کدام از تحلیلگران تنها به احیای برجام اهمیت میدهند و بررسی سایر مسائل را در تصویری کلانتر که همان رابطه دو کشور پس از احیای برجام و حوزههای مختلف است در نظر نمیگیرند که همین امر باعث شده اساسا به موضوعات بااهمیتتر و اساسیتر پرداخته نشود و یا در میان هزاران نگرش خوشبینانه و بدبینانه نسبت به برجام مغفول بماند.
* کارشناس اقتصادی
اخبار برگزیدهیادداشتلینک کوتاه :