تله چین
به گزارش جهان صنعت نیوز: سیاستمداران و سیاستگذاران آمریکایی که با چالش یک رقیب همتا که منافع و ارزشهایش به شدت با منافع ایالاتمتحده متفاوت است، آنقدر بر مقابله با چین متمرکز شدهاند که خطر از دست دادن منافع و ارزشهای مثبتی را که باید زیربنای استراتژی ایالاتمتحده باشد از دست میدهند. روند فعلی نه تنها بدتر شدن نامحدود روابط ایالاتمتحده و چین و خطر فزاینده درگیری فاجعهبار را به همراه خواهد داشت، بلکه تهدیدی برای تضعیف پایداری رهبری آمریکا در جهان و حیات جامعه ایالاتمتحده و دموکراسی در داخل کشور است.
البته دلیل خوبی وجود دارد که چرا چین قدرتمندتر به دغدغه اصلی سیاستگذاران و استراتژیستها در واشنگتن و بسیاری از پایتختهای دیگر تبدیل شده است. به ویژه در دوران ریاستجمهوری شی جین پینگ، پکن در داخل کشور خودکامهتر و در خارج از کشور الزامآورتر شده است. اویغورها را در سین کیانگ وحشیانه سرکوب کرده، آزادیهای دموکراتیک در هنگکنگ را درهم شکسته، زرادخانههای متعارف و هستهای خود را به سرعت گسترش داده، هواپیماهای نظامی خارجی را در دریاهای چین شرقی و جنوبی رهگیری کرده است، از حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین چشمپوشی کرده و اطلاعات نادرست روسیه را تشدید، سانسور و فناوری نظارت را صادر کرده، دموکراسیها را تحقیر و برای تغییر شکل هنجارهای بینالمللی تلاش کرده است؛ این فهرست میتواند ادامه پیدا کند و احتمالا طولانیتر خواهد شد، بهویژه اگر شی جین پینگ برای سومین دوره پنجساله خود انتخاب شود و نظارت خود را در اواخر سال جاری تقویت کند.
با این حال، زنگ هشدار کاملا موجه خطر تبدیل شدن به یک ترس انعکاسی به صدا درآمده که میتواند سیاست و جامعه آمریکا را به شیوههای معکوس و در نهایت مضر تغییر دهد. واشنگتن برای ایجاد یک استراتژی ملی مناسب برای چینی قویتر و قاطعتر، تعریف موفقیت یا حتی یک حالت پایدار، جدا از پیروزی یا شکست کامل و با هزینهای که به شهروندان، مشاغل و سایر ذینفعان تحمیل شده، تلاش کرده است. سیاست خارجی ایالاتمتحده بدون درک روشنی از آنچه به دنبال آن است یا هر گونه ظاهری از اجماع داخلی در مورد چگونگی ارتباط ایالاتمتحده با جهان، واکنش نشان داده و به جای هدایت به سمت یک مقصد مورد نظر، در دایرهای به دور خود چرخیده است.
دولت بایدن اذعان کرده که ایالاتمتحده و شرکای آن باید جایگزین جذابی برای آنچه چین ارائه میدهد، باشند و گامهایی را در جهت درست برداشته است، مانند ابتکارات چندجانبه در مورد آب و هوا و گرسنگی. با این حال، انگیزه مقابله با هر ابتکار، پروژه و تحریک چینی همچنان غالب است و تلاشها برای احیای یک سیستم بینالمللی فراگیر را که از منافع و ارزشهای ایالاتمتحده محافظت میکند، حتی با تغییر و تحول قدرت جهانی، نادیده میگیرد. حتی با وجود جنگ در اوکراین که مدعی توجه و منابع قابل توجه ایالاتمتحده است، تاثیر گستردهتر این درگیری، تشدید تمرکز بر رقابت ژئوپلیتیکی بوده که با همگرایی چین و روسیه تقویت شده است.
رهبران واشنگتن و پکن مدعی هستند که میخواهند از یک جنگ سرد جدید اجتناب کنند. واقعیت این است که کشورهای آنها در حال حاضر درگیر یک مبارزه جهانی هستند. ایالاتمتحده به دنبال تداوم برتری خود و یک سیستم بینالمللی است که به منافع و ارزشهای آن امتیاز میدهد. چین رهبری ایالاتمتحده را به دلیل ریاکاری و غفلت تضعیف میکند و فرصتی برای وادار کردن دیگران به پذیرش نفوذ و مشروعیت آن فراهم میکند. در هر دو طرف، سرنوشتگرایی فزایندهای وجود دارد که وقوع بحران، اجتنابناپذیر و شاید حتی ضروری است: قوانین پذیرفتهشده دوجانبه بازی جوانمردانه و همزیستی مسالمتآمیز تنها پس از آن نوع تقابل چشم به چشم که مشخصه سالهای اولیه جنگ سرد بود، به وجود میآیند. بقای آن در زمان تضمین نشده بود و اکنون حتی کمتر ضمانت شده است.
حتی در غیاب یک بحران، یک موضع واکنشی آغاز به هدایت طیف وسیعی از سیاستهای ایالاتمتحده کرده است. واشنگتن اغلب در دام تلاش برای مقابله با تقلاهای چین در سراسر جهان میافتد، بدون اینکه قدردان خواستههای دولتها و مردم محلی باشد. بدون چشمانداز آیندهنگر و همسو با ارزیابی واقعبینانه از منابعی که در اختیار دارد، در اولویتبندی در حوزهها و مناطق تلاش میکند. این کشور اغلب منافع گستردهتر خود را به خطر میاندازد، زیرا ژئوپلیتیک ناهموار باعث پیشرفت ضروری در چالشهای جهانی میشود، اما غیرممکن است. خطر درازمدت این است که ایالاتمتحده قادر به مدیریت یک رقابت چند دهه بدون عادات عدم تحمل در داخل و گسترش بیش از حد در خارج از کشور نخواهد بود.
واشنگتن باید به جای نگاه نوستالژیک به برتری گذشته خود با اقدامات و کلمات متعهد به یک چشمانداز مثبت از یک سیستم بینالمللی اصلاح شده باشد که شامل چین میشود و نیاز وجودی برای مقابله با چالشهای مشترک را برآورده کند.
این به معنای دست کشیدن از تلاشهای مدون برای جلوگیری از تهاجم چین، افزایش انعطافپذیری در برابر اجبار چین و تقویت اتحادهای ایالاتمتحده نیست. اما اینها باید با گفتوگوهای معنادار با پکن همراه شود، نه تنها در مورد ارتباطات بحران و کاهش خطر، بلکه در مورد شرایط قابل قبول همزیستی و آینده سیستم بینالمللی- آیندهای که پکن لزوما نقشی در شکل دادن به آن خواهد داشت. یک دیدگاه جهانی فراگیر و مثبت هم رقابت را منضبط میکند و هم آنچه را که پکن باید از دست بدهد، روشن میکند. در غیر این صورت، با بدتر شدن روابط و افزایش احساس تهدید، منطق رقابت حاصل از مجموع صفر بیش از پیش فراگیر خواهد شد و مارپیچ تشدیدکننده ناشی از آن، هم منافع آمریکا و هم ارزشهای آمریکا را تضعیف خواهد کرد. این منطق، اولویتهای جهانی را منحرف میکند و سیستم بینالمللی را از بین میبرد. در نتیجه این امر به ناامنی فراگیر دامن میزند و تمایل به تفکر گروهی را تقویت میکند و به کثرتگرایی و شمول مدنی که بستر لیبرال دموکراسی است، آسیب میرساند و اگر تغییر نکند، چرخه معیوب را تداوم خواهد بخشید که در نهایت فاجعه به همراه خواهد داشت.
رقابت اجتنابناپذیر؟
در واشنگتن، دلیل استاندارد برای بدتر شدن روابط این است که چین تغییر کرده است: در یکی دو دهه گذشته، پکن از سیاست «منتظر فرصت بودن» دست کشیده است، در داخل کشور سرکوبگرتر و در خارج از کشور قاطعتر شده است، حتی در حالی که همچنان از روابط و نهادهایی که باعث رشد اقتصادی چین شدهاند، بهره میبرند.
این تغییر قطعا بخشی از داستان است، و به همان اندازه محصول نفوذ رو به رشد چین و روش شی جین پینگ برای استفاده از این نفوذ است. واشنگتن با اقدامات پکن با مجموعهای از اقدامات تنبیهی و سیاستهای حفاظتی، از تعرفهها و تحریمها گرفته تا محدودیت در مبادلات تجاری و علمی، روبهرو شده است. در این فرآیند، ایالاتمتحده از اصول باز بودن و عدم تبعیض که مدتها مزیت نسبی محسوب میشود، فاصله گرفته است و در عین حال این باور پکن را تقویت میکند که ایالاتمتحده هرگز چین قدرتمندتر را تحمل نخواهد کرد. در همین حال، ایالاتمتحده در حمایت خود از نهادها و توافقهای بینالمللی که مدتها وابستگی متقابل جهانی را تشکیل دادهاند، تزلزل کرده که تا حدی ناشی از بهت نفوذ فزاینده چین در سیستم بینالمللی است.
در حالی که پکن بر این باور است که تنها از طریق مبارزه طولانی، آمریکاییها متقاعد میشوند که با چین قوی همزیستی کنند، واشنگتن بر این باور است که باید مانع از قدرت و نفوذ چین برای دفاع از اولویت ایالاتمتحده شود. نتیجه یک مارپیچ رو به پایین است که تلاشهای هر یک از طرفین برای افزایش امنیت خود، طرف دیگر را وادار میکند تا گامهای بیشتری برای ارتقای امنیت خود بردارد.
در توضیح تنشهای فزاینده آمریکا و چین، برخی از محققان به تغییرات ساختاری در موازنه قدرت اشاره میکنند. گراهام آلیسون درباره «تله توسیدید» نوشته است: این تصور که وقتی یک دولت در حال ظهور یک قدرت مستقر را به چالش میکشد، اغلب یک جنگ برای هژمونی حاصل میشود. با این حال، تمرکز بر قابلیتها به تنهایی در توضیح پیچشها و چرخشها در روابط ایالاتمتحده و چین، که همچنین ناشی از تغییر ادراک از تهدید، فرصت و هدف است، مشکل دارد. پس از سفر ریچارد نیکسون به پکن در سال ۱۹۷۲، واشنگتن چین را به عنوان یک شریک استراتژیک در مهار اتحاد جماهیر شوروی در نظر گرفت و با آغاز دوران پس از جنگ سرد، سیاستگذاران ایالاتمتحده آغاز به محافظت در برابر قدرت نظامی رو به رشد چین کردند، حتی در حالی که به دنبال تشویق آزادسازی اقتصادی و سیاسی این کشور از طریق یکپارچگی بیشتر بودند.
اگر سالی وجود داشته باشد که نقطه عطفی در رویکرد چین به جهان داشته باشد، آن سال ۲۰۱۲ نیست، زمانی که شی به قدرت رسید، بلکه سال ۲۰۰۸ است. بحران مالی جهانی، پکن را بر آن داشت تا هر تصوری را که چین شاگرد و ایالاتمتحده معلم است، در زمان حاکمیت اقتصادی کنار بگذارد. و بازیهای المپیک پکن در آن سال قرار بود ورود چین به صحنه جهانی را نشان دهد، اما بیشتر جهان به جای آن بر شورشهای تبت متمرکز شده بود که مقامات چینی آن را مداخله خارجی و سرکوب بعدی چین میدانستند. حزب کمونیست چین به طور فزایندهای بر این ایده متمرکز شد که نیروهای خارجی قصد دارند جلوی ظهور چین را بگیرند.
در سالهای بعد، حرکت متوقفکننده به سوی لیبرالسازی معکوس شد: حزب کمونیسیت، مانع آموزش ایدههای لیبرال و فعالیتهای سازمانهای غیردولتی خارجی شد، اعتراضهای دموکراسیخواهانه را در هنگکنگ سرکوب، و یک دولت و سیستم نظارتی گسترده ایجاد کرد. اردوگاههای بازداشت در سینکیانگ، همه مظاهر مفهوم گستردهتری از «امنیت ملی» است که با ترس از ناآرامی تحریک شده است. در سطح بینالمللی، چین از هرگونه تواضع استراتژیک چشمپوشی کرد. این کشور در دفاع از ادعاهای ارضی و دریایی خود (در امتداد مرز هند، در دریای چین شرقی و جنوبی و در رابطه با تایوان) قاطعتر شد. این کشور با پیشی گرفتن از ژاپن به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان در سال ۲۰۱۰، آغاز به استفاده از قدرت اقتصادی خود برای وادار کردن احترام به منافع حزب کمونیست کرد. این امر توسعه قابلیتهای نظامی را افزایش داد که میتواند با مداخله ایالاتمتحده در منطقه، از جمله گسترش زرادخانه هستهای آن که زمانی محدود بود، مقابله کند. تصمیم برای توسعه بسیاری از این قابلیتها قبل از شی بود، اما تحت رهبری او بود که پکن رویکردی اجباری و غیر قابل تحملتر را پذیرفت.
از آنجایی که واشنگتن تواناییها و تمایل رو به رشد چین برای استفاده از آنها را مسجل کرد، احاطه خود را افزایش داد. دولت اوباما اعلام کرد که رویکرد دولتش «آسیامحور» خواهد شد، و حتی زمانی که واشنگتن به دنبال نقش سازنده برای چین در سیستم بینالمللی بود، سرعت رشد چین به سرعت از تمایل ایالاتمتحده برای دادن صدای قابل توجهی به این کشور پیشی گرفت. با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رییسجمهور، ارزیابی واشنگتن افراطی شد: به گفته ترامپ، چین یک رژیم مارکسیست-لنینیست برای تجاوز به ایالاتمتحده، تسلط بر جهان و براندازی دموکراسی بود. در پاسخ، دولت ترامپ یک جنگ تجاری را آغاز کرد، صحبت از جداسازی اقتصاد ایالاتمتحده و چین به میان آورد و یکسری ابتکارات را با هدف مقابله با نفوذ چین و تضعیف حزب کمونیست آغاز کرد. در سخنرانیها، مقامات ارشد ایالاتمتحده به تغییر رژیم اشاره کردند و خواستار اقداماتی برای «توانمندسازی مردم چین» برای جستوجوی شکلی متفاوت از حکومت شدند و تاکید کردند که «تاریخ چین مسیر دیگری برای مردم چین دارد.»
دولت بایدن برخلاف یکجانبهگرایی ترامپ، هرگونه صحبت در مورد تغییر رژیم در چین را متوقف و رویکرد خود را از نزدیک با متحدان و شرکا هماهنگ کرده است. اما در عین حال، بسیاری از سیاستهای سلف خود را ادامه داده و این ارزیابی را تایید کرده است که نفوذ فزاینده چین باید بررسی شود. برخی از خطوط تلاش، مانند ابتکار وزارت دادگستری چین که به دنبال پیگرد قانونی سرقت مالکیت معنوی و جاسوسی اقتصادی بود، اصلاح شده است. اما برخی دیگر از جمله تعرفهها، کنترلهای صادراتی و محدودیتهای ویزا گسترش یافتهاند، مانند تحریمها علیه مقامات و شرکتهای چینی. در همین حال، در کنگره، مخالفت شدیدتر با چین ممکن است تنها چیزی باشد که دموکراتها و جمهوریخواهان میتوانند روی آن به توافق برسند، اگرچه حتی این نگرانی مشترک تنها توافق محدودی در مورد نحوه رقابت ایالاتمتحده ایجاد کرده است (مانند قوانین اخیر در مورد سرمایهگذاریهای نیمهرسانای داخلی).
طی پنج دهه، ایالاتمتحده ترکیبی از تعامل و بازدارندگی را برای وارد کردن چین به یک سیستم بینالمللی که به طور گسترده از منافع و ارزشهای ایالاتمتحده حمایت میکند، امتحان کرده است. سیاستگذاران آمریکایی به خوبی میدانستند که همتایان چینی آنها متعهد به دفاع از حاکمیت حزب کمونیست هستند، اما واشنگتن محاسبه کرد که جهان با «یک چین با رویکرد داخلی» به جای خارج از سیستم، خطر کمتری خواهد داشت. این شرط تا حد زیادی موفق شد- و هنوز هم بهتر از جایگزین است. با این حال، بسیاری در واشنگتن همیشه امیدوار بودند، و به درجات مختلف به دنبال ترویج تکامل لیبرال چین نیز بودند. بنابراین، اقتدارگرایی رو به رشد چین، روایت شکست جامع سیاست ایالاتمتحده را تغذیه کرده است، و تمرکز بر اصلاح این شکست، ناامنی و باور پکن را تثبیت کرده است که ایالاتمتحده و متحدانش چین را به عنوان یک ابرقدرت نمیپذیرند.
اکنون، هر دو کشور قصد دارند هر کاری را که لازم است انجام دهند تا نشان دهند که هر حرکت دیگری بینتیجه نخواهد ماند. تصمیمگیرندگان آمریکایی و چینی هر دو معتقدند که طرف مقابل تنها به قدرت احترام میگذارد و محدودیت را به عنوان ضعف تفسیر میکند.
خطر رویارویی و بحران
جایی که به مسیر کنونی منتهی میشود، جهانی خطرناکتر و کمتر قابل سکونتتر است که با خطر همیشگی رویارویی و بحران تعریف میشود و آمادگی برای درگیری بر مقابله با چالشهای مشترک اولویت دارد.
اکثر سیاستگذاران، حداقل آنهایی که در واشنگتن هستند، به دنبال ایجاد بحران بین ایالاتمتحده و چین نیستند. اما پذیرش فزایندهای وجود دارد که بحران کم و بیش اجتنابناپذیر است. عواقب آن بسیار زیاد خواهد بود. حتی اگر هر دو طرف بخواهند از جنگ اجتناب کنند، بحرانها بنا به تعریف زمان کمی برای واکنش در میان بررسیهای شدید عمومی ارائه میدهند و یافتن مسیرهایی برای کاهش تنش را دشوار میکند. حتی اعمال محدود زور یا اجبار میتواند مجموعهای غیرقابل پیشبینی از پاسخها را در حوزههای مختلف نظامی، اقتصادی، دیپلماتیک و اطلاعاتی به راه بیندازد. همانطور که رهبران برای نشان دادن عزم و حفظ شهرت داخلی خود مانور میدهند، مهار یک بحران میتواند بسیار دشوار باشد.
این روزها تایوان محتملترین نقطه اشتعال است، زیرا تغییرات در تایپه و پکن این جزیره را به طور فزایندهای در مرکز تنشهای ایالاتمتحده و چین قرار داده است. تغییرات جمعیتی و نسلی در تایوان، همراه با سرکوب چین در هنگکنگ، مقاومت تایوان را در برابر ایده کنترل پکن افزایش داده و اتحاد مسالمتآمیز را بیش از پیش خیالی جلوه داده است. پس از اینکه حزب پیشرو دموکراتیک تایوان (DPP) که به طور سنتی طرفدار استقلال است، در سال ۲۰۱۶ به ریاستجمهوری رسید، پکن با وجود تلاشهای دقیق وی برای اجتناب از حرکت به سمت استقلال رسمی، موضع تندی علیه رییسجمهور جدید، تسای اینگ ون اتخاذ کرد. کانالهای ارتباطی بینتنگهای بسته شدند و پکن برای تنبیه و بازدارندگی از آنچه بهعنوان حرکتهای تدریجی به سوی جدایی دائمی تایوان میپنداشت، به اقدامات اجباری فزایندهای متکی بود.
حتی با وجود سیاست رسمی ایالاتمتحده مبنی بر «ابهام استراتژیک» در مورد اینکه آیا ایالاتمتحده در صورت حمله به تایوان مداخله خواهد کرد یا خیر، برنامهریزان نظامی چین انتظار دخالت ایالاتمتحده را دارند. در واقع، دشواری پیشبینیشده تصرف تایوان و در عین حال مهار ایالاتمتحده، مدتهاست که بر بازدارندگی در سراسر تنگه تایوان تاثیر گذاشته است. اما بسیاری از اقدامات ایالاتمتحده با هدف تقویت توانایی جزیره برای مقاومت در برابر اجبار، نمادین بوده است تا محتوایی، و بیشتر به تحریک پکن کمک کرده است تا بازدارندگی.
این چرخه اقدام-واکنش، که توسط تحولات تقویتکننده متقابل در پکن، تایپه و واشنگتن هدایت میشود، وخامت صلح و ثبات در سراسر تنگه تایوان را سرعت میبخشد. در ماههای اخیر، لفاظیهای رسمی چین به طور فزایندهای تهدیدآمیز شده و از عباراتی استفاده میکند که از لحاظ تاریخی نشانهای از قصد چین برای تشدید تنش بوده است. شی جینپینگ بارها به جو بایدن گفته است: «هرکس با آتش بازی کند، میسوزد.»
چشمانداز تاریک صلح
اگرچه پکن همچنان اتحاد مسالمتآمیز را ترجیح میدهد، اما به این باور رسیده است که اقدامات اجباری ممکن است برای توقف حرکت به سمت جدایی دائمی تایوان و وادار کردن گامهایی به سمت اتحاد ضروری باشد، به ویژه با توجه به این تصور که چین حمایت واشنگتن از تایوان را وسیلهای برای مهار چین میداند. حتی اگر اعتماد به مسیر نظامی و اقتصادی چین، پکن را به این باور برساند که «زمان و شتاب» در کنارش باقی مانده است، روندهای سیاسی در تایوان و ایالاتمتحده مقامات را به طور فزایندهای نسبت به چشمانداز اتحاد صلحآمیز بدبین میکند. پکن جدول زمانی برای تصرف تایوان تعیین نکرده است و به نظر نمیرسد به دنبال بهانهای برای این کار باشد. با این حال، همانطور که تیلور فراول، دانشمند علوم سیاسی عنوان کرده است، چین زمانی که فکر میکند ادعاهای حاکمیتش به چالش کشیده میشود، از زور استفاده کرده است. ژستهای نمادین برجسته حمایت ایالاتمتحده از تایوان به ویژه به احتمال زیاد به عنوان یک توهین تلقی میشود که باید پاسخ داده شود.
حتی اگر دو طرف بتوانند از بحران اجتناب کنند، ادامه روند فعلی شکافهای ژئوپلیتیکی را تقویت میکند و در عین حال مانع همکاری در مسائل جهانی میشود. ایالاتمتحده به طور فزایندهای بر روی گردهمایی کشورهای سراسر جهان برای ایستادگی در برابر چین متمرکز شده است. اما تا جایی که ائتلافی برای مقابله با چین تشکیل شود، به ویژه با توجه به چارچوب ایدئولوژیکی که هر دو دولت ترامپ و بایدن اتخاذ کردهاند، بعید است که این ائتلاف شامل طیفی از شرکایی باشد که ممکن است از قوانین و نهادهای جهانی دفاع کنند.
تقویت همسویی چین و روسیه
رویکرد فعلی به رقابت نیز احتمالا همسویی بین چین و روسیه را تقویت خواهد کرد. دولت بایدن توانسته از کمک نظامی چین به روسیه در اوکراین جلوگیری کند و چین عمدتا از تحریمها تبعیت کرده است و نشان میدهد که در واقع محدودیتهایی برای شراکت «بدون محدودیت» پکن و مسکو وجود دارد. اما تا زمانی که دو دولت این باور را دارند که نمیتوانند در سیستم تحت رهبری ایالاتمتحده ایمن باشند، به همکاری خود ادامه خواهند داد. در ماههای پس از حمله به اوکراین، آنها گشتزنیهای نظامی مشترکی را در اقیانوس آرام انجام دادهاند و برای ایجاد جایگزینهایی برای سیستم مالی تحت کنترل ایالاتمتحده تلاش کردهاند. در نهایت، روابط چین و روسیه بر این اساس شکل خواهد گرفت که پکن چگونه نیاز خود به مقاومت در برابر ایالاتمتحده را در برابر نیاز این کشور به حفظ روابط با سرمایه و فناوری بینالمللی که باعث رشد میشود، میسنجد.
اثرات مخرب ناامنی و ترس بر دموکراسی
تنش فزاینده ژئوپلیتیک، بدون در نظر گرفتن تمایل دولت بایدن برای تقسیمبندی برخی موضوعات، پیشرفت در چالشهای مشترک را از بین میبرد. چنین تنشهایی پایههای ضعیف حاکمیت جهانی را بیشتر از بین میبرند. مشخص نیست که مرکز نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین تا چه زمانی میتواند بدون تلاش گسترده برای تجدید آن باقی بماند. اما از آنجایی که پکن بیشتر نگران این است که ایالاتمتحده به دنبال مهار یا عقبنشینی نفوذ خود است، بیشتر در نهادهای جایگزین، مانند سرمایهگذاری زیرساختهای آسیایی سرمایهگذاری کرده است. در سازمان ملل، پکن و واشنگتن اغلب تلاش میکنند تا ابتکارات یکدیگر را تضعیف کنند و نبردهای نمادینی را راهاندازی کنند که کشورهای ثالث را ملزم به انتخاب بین این دو میکند.
حتی با وجود روشن ساختن این موضوع که پکن در صورت توسل به زور یا سایر اشکال اجبار بهای گزافی را خواهد پرداخت، واشنگتن باید یک انتخاب واقعی را به چین ارائه دهد. بازدارندگی مستلزم آن است که تهدیدها با تضمین همراه شوند. برای این منظور، سیاستگذاران ایالاتمتحده نباید از تعامل مستقیم با همتایان چینی خود برای بحث در مورد شرایطی که بر اساس آن ایالاتمتحده و چین میتوانند همزیستی کنند، از جمله محدودیتهای متقابل در رقابت، هراس داشته باشند. روابط ایالاتمتحده و چین به تلاش قویتر برای ایجاد مرزهای رقابت منصفانه و تمایل به بحث در مورد شرایط همزیستی نیاز دارد.
اخبار برگزیدهسیاسیلینک کوتاه :