نگاهی به کتاب «خطاهای فکری علم اقتصاد» نوشته محمدقلی یوسفی: ماهیت، اهداف و پارادایمهای علم اقتصاد
کتاب «خطاهای فکری علم اقتصاد» که توسط دکتر محمدقلی یوسفی استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی در سال ۱۳۹۶ به زیور چاپ آراسته شد، پس از شش سال مجددا انتشار یافته است.
به گزارش جهان صنعت نیوز، کتاب «خطاهای فکری علم اقتصاد» توسط انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی منتشر شده است. با توجه به اهمیت کتاب، قبل از معرفی کتاب لازم است توضیح داده شود که نویسنده جهت اطلاعرسانی در پیشگفتار دوم کتاب توضیحاتی را به شرح زیر به سمع و نظر خوانندگان میرساند. وی مینویسد، اگرچه چاپ اول کتاب «خطاهای فکری علم اقتصاد » به دلایل مختلف بسیار طولانی شد، اما پس از رفع نگرانیها و نااطمینانیهای مسوولان چاپ دوم کتاب در دستور کار دانشگاه قرار گرفت.
پس از انتشار کتاب تقاضا برای خرید کتاب افزایش یافت و امروزه کمبود آن احساس میشود. چاپ جدید کتاب با همان محتوا، اما با کمی اصلاحات ارائه شده است: اول؛ اینکه در چاپ جدید نهتنها غلطهای تایپی و املایی اصلاح شده، بلکه این بار تیم ویراستاری دانشگاه با فراغ بال بیشتری اقدام به ویراستاری کتاب کردهاند و این موجب بهبود کیفیت کتاب شده است. دوم؛ مطالب ارائهشده در چاپ اول با غنای بیشتری عرضه شده و مستندات ذیقیمتی به آنها اضافه شده است. سوم؛ یک جابهجایی در ساختار کتاب در بین فصول انجام شده تا پیوستگی مطالب بهتر نمایان شود. چهارم؛ از آنجا که رویکرد کلی کتاب مبتنی بر نظریات مکاتب اتریشی و نهادگرایی بوده است، تلاش شد تا از تکرار مطالب و حجیم شدن آن که معمولا از جذابیت کتاب برای خوانندگان میکاهد، پرهیز شود، بنابراین به پیشنهاد برخی دوستان فصول آخر چاپ پیشین کتاب که بیشتر مقایسه ایدههای فکری مکاتب اقتصادی بود از این کتاب حذف شد تا در آینده به صورت یک کتاب جداگانه تنظیم و تقدیم علاقهمندان شود. پنجم؛ با توجه به بازخوردی که از سوی دانشجویان و دیگر محققان دریافت شد، فقدان برخی موضوعات در این کتاب احساس شد.
بنابراین نویسنده بر آن شد تا این موضوعات تکمیلی را به مطالب کتاب اضافه کند. به همین خاطر این موضوعات در قالب دو فصل جدید با عناوین مجزای «اقتصاد و تکامل اجتماعی» در فصل سوم و «نظم خودانگیخته و همکاری اجتماعی» در فصل دوازدهم ارائه شد. به علاوه، در فاصله بین چاپ اول و دوم این کتاب نویسنده موفق به انتشار دو کتاب «تکامل و توسعه» و «معرفتشناسی علم اقتصاد» شد که هر دو در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیدند و همچنین کتاب دیگری با عنوان «به سوی توسعه بدون حکمرانی» در دست چاپ است که جملگی با همین رویکرد نوشته شده و مکمل موضوعاتی است که در این کتاب آورده شده که مطالعه آنها را به خوانندگان توصیه میکنم.
در پیشگفتار چاپ اول کتاب چنین آمده است که پس از نزدیک به ۲۸ سال تحقیق و آموزش «متوجه شدم آنچه آموخته بودم و درباره آنها اطلاع داشتم، نه در آسمان قابل تصور بود و نه در زمین قابل رویت! گویی به سیارهای دیگر قدم گذاشتهام و به اصطلاح قوهای سفید کتابهای درسی را سیاه یافتم. به مرور به این نتیجه رسیدم که این نظریات نه منطق اثبات برهانی دارند و نه ابطالپذیرند یا اصولا قابلیت آزمونپذیری دارند. به نظر میرسد مهمترین عامل این نارساییها ریشه در فهم نادرست معرفتشناسی و درک غلط از ماهیت مشکل اقتصاد و جامعه است. این سوءتفاهم در برگشت، به خاطر این برداشت غلط است که تصور میشود همان نوع ابزار و شیوههای فکری که برای مقابله با عارضههای طبیعی استفاده میشود، در عارضههای اجتماعی نیز به کار میرود، در حالی که چنین نیست. همانگونه که گفته شد اقتصاد با انسان ارادی، خردورز و هدفمند سرو کار دارد که از اشیا متفاوت است. دنیای واقعی فراتر از دنیای خارج است و شامل موضوعات بسیار زیادی است که فراتر از حوزه ابزار اندازهگیری اقتصادسنجی است. البته منظور این نیست که کلیت علم اقتصاد مورد سوال قرار گیرد و نباید چنین برداشت شود که شیوه اقتصادی فکر کردن درباره مسائل دنیا و سازماندهی دادهها و حقایق باید کنار گذاشته شود. درست برعکس، آموزههای اقتصادی برای درک پیچیدگیهای روابط انسانی و واقعیات اجتماعی بسیار ضروری است، اما انتظار داشتن چنان توانی از اقتصاددان که بتواند اقتصاد را به درستی مدیریت کند و به کنترل اقتصاد و مهندسی اجتماعی بپردازد نهتنها نابجا و غلط است بلکه اساسا در چارچوب رسالت آنها نیست.
در حقیقت اقتصاددانان میتوانند دو کار مهم انجام دهند: اول توضیح این مساله که چگونه در بین مجموعه معینی از ترتیبات نهادی قدرت نفعبری گروههای ذینفع میتوانند به صورت خودجوش الگویی از یک نظم اجتماعی ایجاد کنند که به طور همزمان استقلال فردی و رفاه و صلح اجتماعی را به همراه دارد و دوم اینکه از طریق تحلیل و تشریح رابطه هدف و وسیله پارامترهایی را به مردم ارائه میکنند که برای سیاستگذاری اقتصادی حائزاهمیت هستند. اولی بر نقش اقتصاددان در آموزههای دست نامرئی آدام اسمیت تاکید کرده و دومی بر نقش اقتصاد به عنوان یک موضوع تخصصی اشاره میکند که درخصوص سیاستگذاری بخش عمومی حائزاهمیت هستند. زمانی که از این نقشها فراتر میرویم و به جای آنها از اقتصاد به عنوان ابزار کنترل اجتماعی استفاده یا نقش غیبگویان را بازی میکنیم مردم را گمراه میکنیم و آموزههای اقتصادی را به انحراف میکشانیم که باید از آن پرهیز کنیم. در واقع آنچه رشته اقتصاد را با مشکل مواجه کرده انحراف از واقعیات زندگی اجتماعی است.
باید واقعیات را به دانشگاهها بازگرداند، زیرا این یک مساله شخصی یا حتی دانشگاهی نیست و عواقب چنین اشتباهاتی در سیستم آموزشی، در چهاردیواری دانشگاهها خلاصه نمیشود. آنچه آموزش داده میشود، تفکرات سیاستگذاران و سیاستمداران نسل آتی را رقم میزند و بنابراین جامعهای را میسازد که در آن زندگی میکنیم.
آشنایی با مواضع مکاتب اتریشی و نهادگرایی
هدف کتاب این است که روشنگر نارساییهای مباحث نظری و عملی و تبیینکننده علل شکاف بین مباحث نظری و عملی در دنیای واقعی باشد. گرچه طرح این مسائل در دنیا جدید نیست، اما تاکنون کتابی در این زمینه به زبان فارسی نوشته نشده یا به رشته تحریر در نیامده است. در نتیجه در محافل آکادمیک و دانشگاهی ایران به این مسائل کمتر توجه شده است. امید میرود این کتاب بتواند خلأ موجود در این زمینه را پر کند. در این کتاب سعی شده است ضعفها، نارساییها و انحرافات اقتصاد متعارف نشان داده شود، اما نشان دادن این اشکالات ممکن است موجب کسالت خاطر علاقهمندان این رشته شود. حقیقت تلخی که انکار آن نهتنها به اقتصاددان بلکه به کل جامعه آسیب میرساند، اما در این کتاب خوانندگان با مواضع مکاتب اتریشی و نهادگرایی به عنوان بدیل و جایگزین نظریات مکتب نئوکلاسیک آشنا میشوند که از همان ابتدای شکلگیریشان نظریات نئوکلاسیک و جریان مسلط اقتصاد را مورد انتقاد قرار میدادهاند و قبل از استقبال امروزی همواره بر مواضع اصولی خود تاکید میکردهاند. از این رو دریچه امیدی باز میشود تا علاقهمندان به این رشته دانش خود را وسیعتر و واقعیتر کنند.
از آنجایی که تصمیمات اقتصادیای که بر زندگی میلیونها انسان اثر میگذارد اغلب با استناد به نظریات اقتصادی گرفته میشود، آگاهی از خطاهای علمی و آموزشی این رشته و نارساییهای آن در تبیین واقعیات اقتصادی برای هر سیاستمدار، تصمیمساز و محقق علوم اجتماعی و اقتصاد از اهمیت بالایی برخوردار است. از آنجایی که مسائل بنیادی و مبنایی اقتصاد متعارف مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد، ناچارا اصطلاحات تخصصی مطرح میشوند. از این رو مطالعه کتاب مستلزم پیشزمینه دانش علم اقتصاد مخصوصا مطالعه اقتصاد خرد و کلان است. این کتاب بیشتر برای اساتید محترم دانشگاه، دانشپژوهان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی تدوین شده، اما محققان در همه رشتهها در تمام سطوح آن را مفید خواهند یافت.
بحران فکری در علم اقتصاد
فصلبندی کتاب به قرار زیر است؛ در فصل اول «بحران فکری در علم اقتصاد» تحلیل میشود. در این فصل تصویری از وضعیت علم اقتصاد در شرایط موجود ارائه و به دلایل بروز چنین بحرانی اشاره میشود. در فصل دوم، به «ماهیت، اهداف و پارادایمهای علم اقتصاد» اختصاص دارد و موضوع علم اقتصاد و پارادایمهای مختلف آن تشریح میشود. در این فصل توضیح داده شده است که مطالعه اقتصاد چه چیزی را روشن میکند و اقتصاد درباره چیست و پارادایمهای مختلف آن کدام است. واقعیت آن است که انسان در تمام مراحل زندگی با اقتصاد سر و کار دارد و همین بر پیچیدگی موضوع میافزاید و در حقیقت اقتصاد مرز نمیشناسد، اما یک ویژگی منحصربهفرد دارد و آن مطالعه رفتار هدفمند انسان مدنی است.
او از یک طرف تلاش میکند طبیعت را تسخیر و برای بالابردن رفاه و پیشرفت بشری مورد استفاده قرار دهد و از طرف دیگر به همکاری، معاشرت و تجارت با دیگران نیاز دارد. رفتار او تحت تاثیر نهادها قرار دارد. در حقیقت نهادها هستند که انگیزه ایجاد میکنند، فرصت میسازند و سیاستها را طراحی و تدوین میکنند و در نهایت عملکرد وی را رقم میزنند. فصل سوم «اقتصاد و تکامل اجتماعی» به بحث گذاشته میشود.
در این فصل توضیح داده میشود که اقتصاد یک فرآیند تکاملی خودانگیخته است که مهندسیپذیر نیست.
بنابراین تلاش اقتصاددانان نئوکلاسیک و سوسیالیستی در جهت طراحی و تدوین برنامه و مداخله در اقتصاد موجب انحراف منافع از مسیر تکاملی آن میشود که باید از آن پرهیز شود.
در فصل چهارم، به مقایسه «مهندسی اقتصاد و اقتصاد آزاد» میپردازد. در این فصل نظریات نئوکلاسیکها و سوسیالیستها پیرامون مهندسی کردن اقتصاد مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و تفاوت این رویکرد با ویژگیهای اقتصاد آزاد به بحث گذاشته میشود.
برداشتهای نادرست از مفاهیم کلیدی اقتصاد
در فصل پنجم، «برداشتهای نادرست از مفاهیم کلیدی اقتصاد» را به بحث میگذارد. در این فصل توضیح میدهد که بخش زیادی از بدفهمی علم اقتصاد مربوط به درک نادرست از مفاهیم کلیدی علم اقتصاد است.
در فصل ششم، تشابهات اقتصاد نئوکلاسیک با سوسیالیسم بازاری به بحث گذاشته میشود. در این فصل اقتصاد نئوکلاسیک به عنوان جریان اصلی اقتصاد مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
مشابهت راهحل تعادلی با سوسیالیسم بازاری به بحث گذاشته میشود و تفاوت آنها با اقتصاد آزاد تشریح میشود. فصل هفتم، نقش کارآفرینی را در اقتصاد آزاد بررسی میکند و توضیح میدهد که نیروی پیشبرنده اقتصاد آزاد کارآفرینان هستند که در شرایط بحرانی و عدمتعادل اقتصادی حضور مییابند و موجب رفع بیثباتی در اقتصاد میشوند و مسائل و عدمتوازنها را در بازار به نحوی برطرف میکنند که برای مردم و مصرفکنندگان ملموس نیست.
مدلسازی در اقتصاد
در فصل هشتم مدلسازی در اقتصاد به بحث گذاشته میشود. در این فصل توضیح داده میشود که مدلها ماکت دنیای واقعی نیستند. مدلسازی در علوم طبیعی و فیزیک کاربرد دارد و نه در اقتصاد و علوم اجتماعی. در حالی که در علم فیزیک معمولا فرض بر این است که احتمالا همه عوامل مهم که وقوع حوادث را تعیین میکنند، خود مستقیما قابلملاحظه و قابل اندازهگیری هستند؛ اما در مطالعه یک عارضه به پیچیدگی بازار که مبتنی بر اعمال افراد زیادی است، تمام شرایط و حوادثی که نتیجه یک فرآیند را تعیین میکنند، بهندرت بهطور کامل شناخته میشوند یا قابلاندازهگیری هستند. در حالی که در علم فیزیک محقق قادر به اندازهگیری چیزی است که خود نظریه مهم تعیین میکند.
در علوم اجتماعی چیزی مهم تلقی میشود که از نظر اندازهگیری امکانپذیر باشد. گاهی این روش چنان ادامه مییابد که گفته میشود نظریات ما باید به شکلی تدوین شود که در برگیرنده مقادیر قابل اندازهگیری باشد. این نگاه که تلاش بیهودهای است به عنوان روش علمی تلقی میشود، اغلب نتایج متناقضی در بر دارد. میدانیم که در مسائل اجتماعی و بازار عوامل بسیاری موثرند که قابلیت کمی شدن ندارند و بنابراین براین اساس نادیده گرفته میشوند. متاسفانه اغلب متغیرهایی که قابل اندازهگیری هستند به عنوان متغیرهای مناسب و موثر شناخته میشوند و سایر متغیرها نادیده گرفته میشوند.
چنین فرض میشود که هر عددی بهتر از بیعددی است؟ این مساله را هایک به زیبایی بیان کرده است وقتی که میگوید: همبستگی بین تقاضای کل و اشتغال کل برای مثال ممکن است تقریب خوبی از یک رابطه باشد و پذیرفته شود، اما این تنها به خاطر آن است که ما برای آنها دادههای کمی قابل اندازهگیری داریم و آن را به عنوان ارتباط علی بین متغیرها در نظر میگیریم. بر اساس این استاندارد، ممکن است یک نظریه غلطی پذیرفته شود، صرفا به خاطر اینکه شواهد بهتر علمی برای آن وجود دارد و برعکس تشریح یک نظریه معتبر ممکن است صرفا بدین خاطر مردود شمرده شود که شواهد کمی کافی برای آن وجود ندارد. حتی بعضی از اقتصادسنجیها همانگونه که کمنتا، اقتصاددان برجسته آمریکایی، گفته است به چنان نتایجی میرسند که اقتصادسنجی را از اقتصاد بیگانه و دور میسازد.
چگونه میتوان انتظار داشت که اقتصادسنجی کمکی به فهم اقتصاد کند، وقتی که تنها چیزی که فرد تعلیم دیده در اقتصاد میتواند درباره به دست آوردن مقدار GDP بگوید این است که روند زمانی و آشفتگی تصادفی آن را تعیین میکند؟!
پیشبینی در اقتصاد
پیشبینی در اقتصاد در فصل نهم مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. در این فصل توضیح داده میشود یکی دیگر از تناقضات اقتصاد نئوکلاسیک در این است که هم بر دست نامرئی بازار تاکید میکنند و هم به پیشبینی کمی روی میآورند که هر دو با هم سازگار نیستند. چگونه میتوان دست نامرئی را مدلسازی کرد؟ صاحبنظران هم قبل و هم بعد از آدام اسمیت و به طور کلی اقتصاددانان لیبرال بر کارکرد دست نامرئی در اقتصاد باور دارند.
آنها بر این باورند که نظم ظاهرا نامنظم بازار خود تمام فعالیتهای نفعطلبانه یا ظاهرا خودخواهانه افراد را به نحوی هدایت میکند که به خیر عمومی میانجامند و این خیر را نمیتوان از روی انگیزههای نامقدس کنشگران خودخواه پیشبینی کرد. در نتیجه برخلاف ادعای نئوکلاسیکها در اقتصاد و علوم اجتماعی امکان پیشبینی کمی وجود ندارد.
اگر کسانی واقعا معتقدند که میتوانند پیشبینی کمی کنند شاید فعالیت در بازار بورس برایشان جذابتر از ماندن در دانشگاه باشد، چراکه کار کردن با درآمد ناچیز در دانشگاه برخلاف اصل اولیه رفتار عقلایی در اقتصاد نئوکلاسیک است که سعی دارند به دانشجویان آموزش دهند.
مشکلات اقتصاد کلان
فصل دهم مشکلات اقتصاد کلان را به بحث میگذارد. اصولا اقتصاد کلان بر اقتصاد دستوری و نادیده گرفتن تفاوتهای فردی، سلیقه و آزادی است. در فصل یازدهم برداشتهای نادرست، خطاها و دیگر ابعاد مختلف رشد اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. در این فصل توضیح داده میشود که برخلاف عنوان غلطانداز آن رشد اقتصادی، رشد تولید نیست، بلکه رشد مصرف یا رشد و هزینههای دولتی است. وقتی که کالاها بدون توجه به آزادی و حق انتخاب مصرفکننده به وی تحمیل میشود و بازار آزاد وجود ندارد آنچه رشد میکند غدههای سرطانی است که باید جلوی آنها گرفته شود.
باید بین رشد خوب و رشد بد تفاوت گذاشت. فصل دوازدهم به «نظم خودانگیخته و همکاری اجتماعی» اختصاص دارد. نظم خودانگیخته محصول رفتار آزاد و قانونمند افراد در جامعه است، همان چیزی است که آدام اسمیت و دیگران آن را «دست نامرئی» بازار میگویند که آدام فرگوسن نیز آن را ناشی از عمل و نه طرح انسانی معرفی میکند. اگرچه این کتاب برای اقتصاددانان نوشته شده، اما خواندن آن برای سایر محققان مخصوصا در علوم اجتماعی بسیار مفید و حائز اهمیت است.
در پایان نویسنده از خوانندگان محترم و صاحبنظران داخل یا خارج کشور تقاضا میکند که در مورد اشکالات و نارساییها هرگونه نقد و نظری دارند، از انتقال آن به وی دریغ نفرمایند. نویسنده از هرگونه اقدامی در این زمینه استقبال و آمادگی خود را برای پاسخگویی اعلام و پیشاپیش تشکر میکند.
ایمیل نویسنده: Yousefi@atu.ac.ir
اقتصاد کلانلینک کوتاه :