ظهور نواستعمار در قرن ۲۱؛ آیا جهان به دوران امپراتوری بازمیگردد؟
![ترامپ پوتین](https://jahansanatnews.ir/wp-content/uploads/2025/02/ترامپ-پوتین.jpg)
شما در مورد نولیبرالیسم و نئومحافظهکاری شنیدهاید. حالا به عصر نواستعمار خوش آمدید.
جهان صنعت نیوز – دونالد ترامپ با جاهطلبیهای گسترش سرزمینی نظیر تصاحب گرینلند، کانال پاناما و حتی ادعای مالکیت بر غزه، سیاستهای خارجی آمریکا را وارد مرحلهای تازه از نواستعمار کرده است. این رویکرد مشابه با سیاستهای ولادیمیر پوتین در اوکراین و شی جینپینگ در تایوان است که به دنبال احیای امپراتوریهای گذشته و تثبیت قدرت شخصی خود هستند. این جاهطلبیها، علاوه بر تهدید برای نظم بینالمللی، پیامدهایی برای سیاست داخلی نیز دارد، چرا که امپراتوریها معمولاً با سرکوب داخلی و پرستش شخصیت همراه هستند.
ظهور نواستعمار در دوران ترامپ
یکی از برجستهترین لحظات در سخنرانی تحلیف دونالد ترامپ در ماه گذشته، وعده او بود که آمریکا “بار دیگر خود را کشوری در حال رشد خواهد دانست — کشوری که ثروتش را افزایش میدهد و قلمرویش را گسترش میدهد.”
امیدها به اینکه صحبتهای ترامپ درباره گسترش سرزمینی تنها یک اغراق بیاساس باشد، از بین رفتهاند. ارجاعات مکرر رئیسجمهور به سرزمینهای خارجی که مایل به تصاحب آنهاست، بیش از حد است که بتوان آنها را نادیده گرفت یا بیاهمیت دانست.
ترامپ با اعتماد به نفس اعلام کرده که آمریکا “گرینلند را خواهد گرفت.” او وعده داده که “کانال پاناما را پس خواهد گرفت.” او اغلب میگوید که کانادا باید به پنجاه و یکمین ایالت آمریکا تبدیل شود. هفته گذشته، او حتی ادعای مالکیت بر غزه را مطرح کرد.
شیفتگی ترامپ به تصاحب سرزمینها حتی برخی از حامیانش را هم شوکه کرده است. اما جاهطلبیهای توسعهطلبانه ترامپ زمانی بهتر درک میشود که آن را بهعنوان بخشی از یک روند جهانی ببینیم. دو رهبر دیگری که به نظر میرسد ترامپ آنها را همتایان واقعی خود میداند — ولادیمیر پوتین و شی جینپینگ — نیز گسترش سرزمینی را بهعنوان هدفی ملی و بخشی از ادعای شخصی خود برای عظمت میبینند.
رهبران جهانی و میل به گسترش قلمرو
سخنگویان روسیه اغلب امنیت ملی را بهعنوان توجیهی برای جنگ علیه اوکراین مطرح میکنند. اما خود پوتین بارها به این ایده بازگشته که اوکراین یک کشور مستقل نیست بلکه بخشی از “جهان روسی” است.
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، زمانی به یکی از معتمدانش گفته بود که پیش از حمله به اوکراین، پوتین به توصیههای سه مشاور گوش داده بود: “ایوان مخوف، پتر کبیر و کاترین کبیر.” این حاکمان بر گسترش وسیع قلمرو روسیه نظارت داشتند، و کاترین تا عمق اوکراین پیشروی کرد.
پوتین به وضوح دوست دارد که صحنه تاریخ را ترک کند، در حالی که کنترل روسیه بر قلب امپراتوری قدیمیاش — اوکراین — و شاید حتی فراتر از آن به سمت غرب را دوباره برقرار کرده باشد.
به طور مشابه، شی جینپینگ کنترل بر تایوان را کلیدی برای سرنوشت ملی چین و میراث تاریخی خود میداند. او در یک سخنرانی اخیر اظهار داشت: “تایوان قلمرو مقدس چین است.”
شی گفته است که مسأله تایوان دیگر نمیتواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. تکمیل “اتحاد مجدد” چین یک دستاورد برجسته خواهد بود که میتواند به او اجازه دهد تا موقعیتی مشابه با مائو زدونگ، بنیانگذار جمهوری خلق چین، برای خود قائل شود.
جاهطلبیهای ترامپ و تحلیلهای متناقض
علاقه ترامپ به امپراتوری اخیراً ظهور کرده است. مشاوران او تلاش میکنند تا اظهاراتش درباره گرینلند، پاناما و حتی غزه را بهطور معقول توجیه کنند — فرآیندی که به “عقلانیسازی” (sanewashing) معروف شده است.
مانند پوتین، اولین راهکار عقلانیسازان، ارائه توضیحاتی بر پایه امنیت ملی است. گرینلند دارای مواد معدنی حیاتی است؛ چینیها به کانال پاناما علاقهمند هستند. اما کانادا؟ غزه؟ در اینجا توضیحات منطقی جای خود را به شانه بالا انداختنها — یا حتی خندههای پنهانی — میدهند.
با توجه به نبود توجیه استراتژیک قانعکننده برای جاهطلبیهای سرزمینی ترامپ، توضیح جایگزین واضح این است که این موضوع به رویکرد شخصی او مربوط میشود. اگر جایزه صلح نوبل بهطور غیرقابل توضیحی در دسترس نباشد، ترامپ حداقل میتواند با گسترش قلمرو آمریکا، تصویر خود را بر روی کوه راشمور حک کند.
این تصور که رئیسجمهور صرفاً میخواهد وسعت جغرافیایی آمریکا را افزایش دهد، پس از تماس تلفنی berسروصدای او با نخستوزیر دانمارک، مت فردریکسن، باورپذیرتر شد. گفته میشود او تقریباً هر چیزی را که ترامپ ممکن بود بخواهد — بهجز حاکمیت بر گرینلند — پیشنهاد داده بود. آمریکا میتوانست پایگاههای نظامی بیشتری داشته باشد یا حقوق بیشتری بر مواد معدنی پیدا کند. اما ترامپ راضی نشد. او خود گرینلند را میخواست.
پیامدهای جهانی جاهطلبیهای نواستعماری
امیدهای ترامپ برای تصاحب کانادا یا غزه هنوز بعید به نظر میرسند. اما کانال پاناما و گرینلند آسیبپذیرتر هستند: نیروی نظامی آمریکا در صورت استفاده علیه پاناماییها یا دانمارکیها، فشار خردکنندهای خواهد بود.
با رهبری آمریکا، روسیه و چین توسط مردانی با جاهطلبیهای توسعهطلبانه، پیامدها برای نظام بینالمللی فعلی تیره و تار است. جهان ممکن است از عصری که کشورهای کوچکتر میتوانستند به حمایت قوانین بینالمللی تکیه کنند، به دورهای منتقل شود که، همانطور که توسیدید گفته است، “قدرتمندان هر کاری که میتوانند میکنند و ضعیفان رنج میبرند.”
چنین جهانی ممکن است با صلحی ناپایدار بین قدرتهای بزرگ، بر پایه مناطق نفوذ، سازگار باشد — با تمرکز آمریکا بر نیمکره غربی، روسیه بر اروپای شرقی و چین بر شرق آسیا. در قرن نوزدهم، قدرتهای بزرگ حتی کنفرانسهایی برای تقسیم جهان برگزار کردند — مانند نشست ۱۸۸۴-۱۸۸۵ در برلین، که در اوج “رقابت برای آفریقا” برگزار شد.
اما هرگونه تقسیمبندی از این دست ذاتاً ناپایدار خواهد بود. تفاهمات قدرتهای بزرگ در قرن نوزدهم در نهایت به جنگهای جهانی قرن بیستم انجامید.
پیامدهای داخلی ایدئولوژیهای امپریالیستی
ظهور ایدئولوژیهای امپریالیستی همچنین پیامدهایی برای سیاست داخلی دارد. امپراتوریها معمولاً امپراتور دارند. سیاستهای خارجی توسعهطلبانه پوتین و شی با پرستش شخصیت در داخل و سرکوب سیاسی همراه هستند. جاهطلبیهای خارجی ترامپ با تمرکز شدید بر سرکوب “دشمن داخلی” ترکیب شده است.
ایلان ماسک، که نقش زیادی در این سرکوبها دارد، گفته است که هر روز به سرنوشت امپراتوری روم فکر میکند و پیشنهاد داده که آمریکا ممکن است به یک “سولا”ی مدرن نیاز داشته باشد — یک دیکتاتور رومی که صدها تن از مخالفانش را به قتل رساند، در حالی که دولت را اصلاح میکرد. به شما هشدار داده شده است.
پیشنهاد ویژهسیاسیلینک کوتاه :