جنگ ایران و اسرائیل؛ شکست تابو و تغییر معادله بازدارندگی منطقهای

راهبرد کوتاهمدت ایران، ترکیبی از دیپلماسی پشتپرده برای منصرف کردن ترامپ از حمایت از حملات بعدی اسرائیل و بازدارندگی نظامی است؛ بهویژه از طریق بازسازی سامانههای پدافند هوایی و ذخایر موشکی با کمک روسیه و چین.
جهان صنعت نیوز، جنگ ۱۲ روزه ژوئن ۲۰۲۵ یک نقطه عطف در خاورمیانه بود؛ اسرائیل، ایران و ایالات متحده برای نخستین بار آمادگی بیسابقهای را برای رویارویی مستقیم نظامی نشان دادند. حملات گسترده اسرائیل به خاک ایران در ۱۳ ژوئن، که این تابو را شکست، زمینهساز مرحله تازهای از تنش شد و دو طرف را در یک وضعیت آمادهباش دائمی برای درگیریهای بیشتر قرار داد.
بیش از دو دهه است که کشورهای اروپایی تلاش کردهاند از وقوع جنگ با ایران جلوگیری کنند؛ جنگی که میتواند منطقهای زخمخورده و بحرانی در همسایگی اروپا را بیش از پیش بیثبات کند و موج مهاجرت، تروریسم و تهدید علیه امنیت انرژی را در پی داشته باشد. گزارش موسسه مطالعات امنیتی اتحادیه اروپا به نوشته الی گرانمایه، معاون برنامه خاورمیانه در شورای روابط خارجی اروپا، پیامدهای جنگ ۱۲ روزه، چشمانداز تحولات آینده و گزینههای پیشروی اروپا برای جلوگیری از گسترش درگیری منطقهای را بررسی میکند.
ارزیابی جنگ ۱۲ روزه
چند عامل جسارت این حمله را به اسرائیل داد. حمایت تهران از گروههای ضداسرائیلی در منطقه و ادبیات خصمانه مقامات، در کنار برنامه هستهای پیشرفته تهران باعث شد اسرائیل ایران را بهعنوان تهدیدی موجودیتی برای خود تلقی کند؛ با این حال اسرائیل دههها از اقدام مستقیم خودداری میکرد. اما پس از حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بنیامین نتانیاهو راهبرد تهاجمیتری موسوم به «چمنزنی» را در سطح منطقه در پیش گرفت. این رویکرد نظامی در طول یک سال اخیر، بازدارندگی ایران در برابر حمله اسرائیل را که طی دو دهه شکل گرفته بود، تضعیف کرد. بازگشت دونالد ترامپ به قدرت و فرسایش سازوکارهای نظارتی در آمریکا نیز فرصت بیسابقهای در اختیار اسرائیل گذاشت تا جنگی را آغاز کند که رؤسای جمهور پیشین ایالات متحده از آن جلوگیری کرده بودند.
پیامدهای جنگ هنوز در منطقه در حال هضم شدن است. جنگندههای اسرائیلی با سوخترسانی ایالات متحده، اهدافی در سراسر ایران از جمله سایتهای هستهای، نظامی و انرژی را بمباران کردند. ایران در پاسخ، با شلیک انبوه موشکها، که از سامانههای پیشرفته دفاعی اسرائیل عبور کردند، تأسیسات نظامی و پالایشگاه نفت حیفا را هدف قرار داد. جنگ به مسابقهای فرسایشی بدل شد: کدام زودتر تمام میشود؛ ذخایر موشکی ایران یا موشکهای پدافندی اسرائیل و آمریکا؟
پس از آتشبس، مقامات ایرانی با اعتمادبهنفس ظاهر شدند. آنان گفتند که در برابر خواست ترامپ برای تسلیم بیقیدوشرط مقاومت کرده، خسارات سنگینی به اسرائیل وارد آورده و تلآویو را وادار به توقف حملات کردهاند. ایران همچنان تنها بازیگر دولتی است که مستقیماً خاک اسرائیل را هدف قرار داده است (با وجود حملات اسرائیل به لبنان، سوریه، غزه، یمن و اخیراً قطر). احتیاط تهران در بهکارگیری توان حزبالله و حوثیها نیز نشاندهنده آمادگی برای یک جنگ فرسایشی است. همین امر میتواند توضیح دهد که چرا ایران طی این ۱۲ روز شمار حملات موشکی خود را کاهش داد، بر دقت تمرکز کرد و از بسیج گسترده متحدان منطقهای خودداری کرد.
پس از حمله آمریکا به تأسیسات هستهای ایران، تهران با هدف هشدار به واشنگتن و متحدان عربش، پایگاه العدید در قطر را هدف قرار داد. تا پیش از آن، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس حریم هوایی و مسیرهای کشتیرانی خود را باز نگه داشته و برای حفظ اقتصادشان از ورود مستقیم به جنگ پرهیز کرده بودند. اما حمله ایران به کشوری عربی که به صورت سنتی رابطهای دوستانه با تهران داشته، این پیام را داد که ادامه جنگ میتواند پای کل منطقه را به درگیری بکشاند. در خاورمیانه بسیاری از این نگراناند که تجدید حملات، ترامپ را ناخواسته وارد جنگی کند که در دور بعدی بهمراتب ویرانگرتر خواهد بود.
معادله بازدارندگی منطقهای
از زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، رقابت اصلی منطقهای حول محور ایران و اسرائیل شکل گرفت. با سقوط صدام حسین، ایران به رقیب نظامی اصلی اسرائیل تبدیل شد و این موقعیت بر سه مؤلفه استوار بود: زرادخانه عظیم موشکی، شبکهای از گروههای مسلح همسو (از جمله حزبالله، حماس، گروههای مقاومت عراقی و حوثیها) و پیشرفتهای هستهای نزدیک به سطح تسلیحاتی. در مقابل، اسرائیل با حمایت تقریباً بیقیدوشرط آمریکا، برتری اطلاعاتی و سامانههای دفاعی پیشرفته، از برتری نظامی بیرقیب در خاورمیانه برخوردار است.
در یک سال گذشته، این معادله بازدارندگی فروپاشید. اسرائیل توانست بهطور چشمگیری «محور مقاومت» ایران را تضعیف کند. بمبارانهای مشترک آمریکا و اسرائیل در ژوئن ضربات عمدهای به تأسیسات هستهای ایران وارد کرد و غنیسازی اورانیوم را موقتاً متوقف ساخت. با این حال مسیر برنامه هستهای ایران همچنان مبهم است. محدودیتهای ایران بر فعالیتهای نظارتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بر نگرانیهای جهانی افزوده است.
نفوذ عمیق اسرائیل به آسمان ایران برای عربستان، قطر و ترکیه هشداری جدی بود: اگر اسرائیل چنین امکانی را در ایران دارد، میتواند نیروی مشابهی را در جای دیگر نیز اعمال کند.
عامل نگرانکننده دیگر «اثر بیبی» بر ترامپ بود. پیش از ژوئن، رهبران خلیج فارس و ترکیه حمایت آمریکا را برای لغو تحریمهای سوریه جلب کرده بودند. اما توان نتانیاهو در واداشتن ترامپ به بمباران ایران، همراه با تداوم حملات اسرائیل در سوریه، موجب نگرانی عمیق رهبران منطقه شد. این نگرانی با بمباران بیسابقه قطر توسط اسرائیل در سپتامبر – که با هدف اعلامی ترور مذاکرهکنندگان حماس صورت گرفت و ناکام ماند – تشدید شد. چنین حملهای از سوی یک متحد آمریکا علیه متحدی دیگر، اعتماد پادشاهیهای خلیج فارس به چتر امنیتی واشنگتن را به شدت متزلزل کرده است؛ چرا که دیگر مطمئن نیستند این چتر در برابر اسرائیل یا دیگران از آنان محافظت کند. اینکه ایالات متحده بهدنبال مذاکره با ایران خواهد رفت یا خواستار تسلیم کامل تهران است، هنوز مشخص نیست.
به همان اندازه نگرانکننده، ابهام درباره هدف نهایی اسرائیل در برابر ایران است. تغییر رویکرد اسرائیل از تمرکز بر برنامه هستهای ایران به سمت تضعیف ثبات سیاسی، تهدیدی جدی برای امنیت منطقهای محسوب میشود. کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از این بیم دارند که بیثباتی در ایران، برنامههای اقتصادی آنان برای اتصال و یکپارچگی منطقهای را مختل کند. ترکیه نیز که با ایران مرز مشترک دارد و با توجه به مسئله حساس کردها، نگران تبعات مستقیم آن است.
در واکنش به جنگ دوازدهروزه و حملات به قطر، بازیگران منطقهای در حال بازنگری در راهبردهای خود و تلاش برای بازسازی بازدارندگیشان هستند. کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در پی تنوعبخشی به شراکتهای دفاعی فراتر از ایالات متحدهاند (از جمله با پاکستان، ترکیه و مصر). در عین حال، پادشاهیهای خلیج فارس امیدوارند با حفظ رابطه نزدیک هم با تهران و هم با ترامپ، خطر گرفتار شدن در آتش درگیری را کاهش دهند.
توقفی شکننده
جنگ دوازدهروزه با یک وقفه غیررسمی پایان یافت؛ وقفهای که تا آستانه فروپاشی پیش رفت و تنها با مداخله لحظه آخری ترامپ حفظ شد. برخلاف آتشبس شکنندهای که در نوامبر ۲۰۲۴ میان اسرائیل و لبنان برقرار شد، میان ایران و اسرائیل هیچ توافق رسمی آتشبسی وجود ندارد. در نبود تضمینکننده خارجی یا خط ارتباطی برای کاهش تنش، خطر شعلهور شدن دوباره درگیریها بر اثر هر خطای محاسباتی بسیار بالاست.
اسرائیل بدون پشتیبانی نظامی فعال آمریکا توان ادامه یک جنگ طولانی با ایران را ندارد. راهبرد کوتاهمدت ایران، ترکیبی از دیپلماسی پشتپرده برای منصرف کردن ترامپ از حمایت از حملات بعدی اسرائیل و بازدارندگی نظامی است؛ بهویژه از طریق بازسازی سامانههای پدافند هوایی و ذخایر موشکی با کمک روسیه و چین.
ایران با مسیر دشواری روبهروست: مشخص نیست تا چه حد سریع میتواند بازدارندگی متعارف خود را بازسازی کند، سطح حمایت چین و روسیه تا کجا خواهد بود و اینکه آیا اسرائیل بار دیگر حمله خواهد کرد یا نه. همچنین هنوز روشن نیست ایالات متحده وارد مذاکرات با ایران خواهد شد یا همچنان به دنبال تسلیم کامل تهران است. ترامپ که مدعی است برنامه هستهای ایران را «محو» کرده، علاقهای به توافق نشان نمیدهد و تهدید فوری هم احساس نمیکند.
با وجود آنکه حملات آمریکا و اسرائیل موفقیت تاکتیکی داشت، موفقیت راهبردی آنها علیه تهدید هستهای ایران در بهترین حالت نامشخص و در بدترین سناریو وضعیت را بدتر کرده است. این جنگ پرهزینه نتوانست تهران و واشنگتن را به توافق نزدیکتر کند. عملیات آمریکا و اسرائیل هزینه مالی سنگینی داشت و ذخایر تسلیحاتی واشنگتن را فرسوده کرد؛ از جمله حدود یکچهارم سامانههای رهگیر موشکی پیشرفته آمریکا. با این حال بنبست بر سر توان ایران برای غنیسازی اورانیوم همچنان پابرجاست.
در نبود مسیری دیپلماتیک و با چشمانداز بالا گرفتن دوباره جنگ، احتمال دارد ایران برنامهای هستهای را در سایتهای اعلامنشده از سر بگیرد. سرنوشت ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده در سطح بالا – که برای ساخت چند بمب کافی است – همچنان نامعلوم است. با محدودیت شدید دسترسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اروپا ممکن است ناچار شود به اطلاعات بهشدت سیاسیشده آمریکا یا اسرائیل تکیه کند.
در نهایت، این پویایی جدید، اسرائیل، آمریکا و حتی اروپا را در وضعیت رویارویی دائمی با ایران قرار میدهد؛ وضعیتی که با حملات مکرر برای مهار برنامه موشکی و هستهای ایران تعریف میشود. ایران ظاهراً این ذخایر اورانیوم را بهعنوان برگ چانهزنی با آمریکا نگاه میدارد، در حالی که اسرائیل میتواند آن را بهانهای برای تکرار حملات معرفی کند و استدلال کند که این حملات کمهزینه مانع پیشرفت هستهای ایران میشود. اگرچه ترامپ تمایل دارد خصومتها را پایان دهد، اما جنگ دوازدهروزه و حملات به قطر نشان داد فشار نتانیاهو میتواند او را به سمت دور تازهای از درگیری بکشاند.
ضرورت دیپلماسی اروپایی
چارچوب مذاکرات هستهای با تهران به ابتکار اتحادیه اروپا و سه کشور اروپایی (E3) که پس از حمله آمریکا به عراق شکل گرفت، در اصل برای جلوگیری از جنگی تازه در خاورمیانه طراحی شد. نتیجه آن، توافق تاریخی ۲۰۱۵ بود که برنامه هستهای ایران را به سطح نیازهای غیرنظامی محدود کرد و حتی یک سال پس از خروج دولت ترامپ از آن نیز بهطور کامل اجرا شد. دیپلماسی اروپا در این مدت مانع اقدام نظامی قریبالوقوع اسرائیل و آمریکا علیه ایران شد – تا اینکه نوبت به حوادث ژوئن رسید.
گزینه نظامی آشکارا محدودیتهای جدی دارد و هزینه سنگینی بر جای میگذارد. برآوردها نشان میدهد حملات ژوئن تنها یک تا دو سال برنامه هستهای ایران را عقب انداخته است؛ در حالی که توافق ۲۰۱۵ بدون شلیک حتی یک گلوله همین میزان تأخیر را ایجاد کرده بود. در غیاب پیشرفت دیپلماتیک، احتمال بالاست که اسرائیل حملات خود به خاک ایران را از سر گیرد؛ ابتدا بهتنهایی و در ادامه با تکیه بر پشتیبانی آمریکا در عملیات تدافعی و تهاجمی.
جنگ احتمالی آینده بهطور قطع ابعاد گستردهتری خواهد یافت: ایران احتمالاً حملات خود را به نیروهای آمریکایی در عراق و کشورهای خلیج فارس گسترش خواهد داد و میتواند امنیت انرژی جهانی را از طریق مسیرهای آسیبپذیری چون دریای سرخ و تنگه هرمز به خطر اندازد. در مقابل، یک توافق مذاکرهشده میتواند برنامه هستهای ایران را عقب براند – بدون آنکه خطر جنگ منطقهای وجود داشته باشد.
پس از جنگ دوازدهروزه، سه کشور اروپایی (E3) سازوکار «بازگشت خودکار تحریمها» را فعال کردند و تمامی تحریمهای سازمان ملل و اتحادیه اروپا علیه ایران را بازگرداندند. این تصمیم نوعی قمار بود؛ اروپاییها امیدوار بودند فشار زمانی اسنپ بک و افزایش خطر جنگ، تهران را وادار به پذیرش بازرسان و شفافسازی درباره سرنوشت ذخایر اورانیوم کند. اما ایران حاضر نشد یکی از اهرمهای فشار اصلی خود را که در صورت مذاکرات احتمالی با آمریکا اهمیت دارند، در برابر تمدید این سازوکار واگذار کند؛ ابزاری که تهران آن را بیشتر شبیه تهدید اروپاییها میبیند.
اکنون که اروپا اهرم مکانیسم ماشه را مصرف کرده، ضروری است برای جلوگیری از تشدید تنش بهدنبال یک فرود نرم باشد. اولویت فوری باید بازگشت به مسیر دیپلماسی باشد. این تلاش باید فراتر از تروئیکای اروپایی گسترش یابد: اتحادیه اروپا، سوئیس و نروژ میتوانند دیپلماسی رفتوبرگشتی میان ایران، اسرائیل و کاخ سفید را سرعت ببخشند. هرچند رسیدن به یک توافق جامع در این مقطع بعید است، اما مجموعهای از اقدامات متقابل کوچک میتواند نگرانیهای طرفین را کاهش دهد و ریسک تشدید تنش را مهار کند.
این روند میتواند با خویشتنداری متقابل آغاز شود: برای نمونه، غرب از اجرای محدودیتهای نفتی بر صادرات ایران به چین چشمپوشی کند و در مقابل، ایران غنیسازی را متوقف نگه دارد. این اقدام، یک پیروزی سیاسی کمهزینه برای ترامپ در تحقق مطالبه «غنیسازی صفر» به شمار میآید، چراکه غنیسازی عملاً بهدلیل حملات اخیر متوقف شده است. ایران نیز میتواند این توقف را موقت و در چارچوب حق خود برای غنیسازی اعلام کند. این مسیر سپس باید ایران را به ادامه همکاری با بازرسان بینالمللی ذیل معاهده منع اشاعه سوق دهد، از جمله فراهم کردن دسترسی به سایتهای بمبارانشده.
نکته حیاتی آن است که ایالات متحده و اروپا باید اسرائیل را نیز از حمله به ایران در دوره توقف غنیسازی و پیگیری مذاکرات بازدارند.
در نهایت، اروپا باید همکاری خود با شرکای شورای همکاری خلیج فارس را تعمیق بخشد، زیرا مهار یا پرهیز از جنگ دوباره ایران و اسرائیل اولویتی مشترک است. ایجاد پلتفرمی تازه با عنوان «E3/EU-G3-GCC» با حضور قطر، عربستان و امارات میتواند محور تلاشها برای کاهش تنش منطقهای شود. با توجه به پیوندهای میان بحران غزه، پرونده ایران و ثبات در مشرق عربی، چنین سازوکاری دست اروپا را برای پیگیری امنیت جامع در خاورمیانه بهمراتب قویتر خواهد کرد.
منبع: اکوایران
سیاسیلینک کوتاه :