عشق و وحدت وجود در آینه آثار مولانا

دکتر خدیجه مصدق اردکانی، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه
مولانا جلالالدین محمد بلخی، شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری، یکی از چهرههای بیبدیل در تاریخ اندیشه و ادبیات عرفانی جهان است. گستره نفوذ او فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، همواره الهامبخش جویندگان حقیقت و معنا بوده است. آنچه آثار او را ماندگار کرده، نه فقط زیبایی زبانی و غنای ادبی، بلکه توانایی شگرفش در پیوند زدن مفاهیم عمیق عرفانی با زبانی ساده و قابل لمس برای همگان است. در این یادداشت، به مضامین اصلی عرفانی در آثار مولانا و شیوههای هنرمندانه او در انتقال این مفاهیم میپردازیم.
در جهانبینی مولانا، عشق الهی مهمترین نیروی محرک حیات معنوی است. او انسان را موجودی جوینده میبیند که تنها در پرتو عشق به خداوند میتواند به کمال برسد. اشعار او، چه در مثنوی معنوی و چه در دیوان شمس، سرشار از توصیفاتی از عشق بیپایان و بیلحظه به معشوق ازلی است. این عشق نه فقط تجربهای فردی، بلکه عامل اصلی تحول روحانی و رهایی از محدودیتهای مادی به شمار میآید. از دیگر مفاهیم بنیادین در آثار مولانا، باور به وحدت وجود است؛ یعنی اینکه تمامی موجودات و پدیدهها در نهایت جلوهای از حقیقت واحد الهیاند. او در غزلیات خود بارها با استعارههایی چون «دریا و قطره»، «خورشید و پرتو»، یا «آینه و صورت» این اندیشه را به تصویر میکشد. بدینسان، فرد در فرآیند سلوک درمییابد که جدایی میان او و خداوند صرفاً توهمی زادهی ادراک محدود انسانی است.
مولانا مسیر تکامل روح را همچون سفری میبیند که با مراحل مختلف همراه است؛ از تعلقات زمینی تا رسیدن به مقام وصال الهی. در مثنوی، داستانها و حکایات متعدد نماد همین سیر روحانیاند. نمونه بارز آن، حکایت پادشاه و کنیزک یا قصه عروسک و آب است که هر یک نمودی از فراز و فرودهای این سفر را بیان میکنند. این حکایات، علاوه بر جذابیت روایی، نقش آموزشی عمیقی نیز دارند. یکی از والاترین مقاصد عرفانی نزد مولانا، رسیدن به مقام فناست؛ یعنی محو شدن کامل در عشق الهی و رهایی از «من» محدود و خودخواه. در چنین حالتی، عاشق در وجود معشوق الهی مستغرق میشود و فردیت او در کلیت هستی حل میگردد. مولانا بارها در اشعار خود به این تجربه اشاره کرده است؛ تجربهای که در آن، «منِ» فانی جایش را به «تو»ی جاودان میدهد.
از دید مولانا، انسان آینهای است که حقیقت الهی در آن منعکس میشود. بدینترتیب، شناخت خود مقدمهای برای شناخت خداوند است. او در داستانهایی چون «عروسک و آب» بهروشنی بیان میکند که تنها از طریق بازگشت به درون و شناخت خویش است که میتوان به حقیقت مطلق دست یافت. این تأکید بر خودشناسی، آثار مولانا را به پلی میان عرفان نظری و تجربه زیسته انسانی بدل کرده است. توانایی مولانا در بیان این مفاهیم پیچیده، در گرو شگردهای ادبی و هنری اوست. او با بهرهگیری از تمثیل و استعاره، مفاهیم انتزاعی را در قالب تصاویر ملموس به مخاطب منتقل میکند. داستانگویی عرفانی در مثنوی، مخاطب را درگیر تجربهای عاطفی و معنوی میسازد که فهم آموزههای دشوار را آسانتر میکند. زبان ساده و در عین حال شاعرانه مولانا، امکان ارتباط با اقشار مختلف جامعه را فراهم آورده است. افزون بر این، او با تکرار و تأکید بر مفاهیم کلیدی، از جمله عشق و وحدت، جایگاه آنها را در ذهن مخاطب تثبیت میکند.
مولانا همچنین از تنوع قالبهای ادبی، اعم از غزل، قصیده، رباعی و نثر، برای بیان مضامین مختلف بهره میگیرد. این تنوع سبب شده تا آثار او همزمان جنبه عاطفی، فلسفی و آموزشی داشته باشند. استفاده از عناصر فرهنگی و طبیعی همچون گل، باد، دریا و آفتاب نیز به آثار او رنگ و بویی آشنا و دلنشین بخشیده است. در کنار اینها، گفتوگوهای استاد و شاگرد در «فیهمافیه» یا پرسشهای هستیشناختی مطرحشده در مثنوی، نشاندهنده تلاش او برای درگیر کردن مستقیم مخاطب در فرآیند اندیشه و تأمل است.
آثار مولانا را میتوان یکی از ماندگارترین نمونههای تلفیق هنر ادبی و اندیشه عرفانی دانست. او با زبانی ساده اما ژرف، توانسته است مفاهیم پیچیدهای چون عشق الهی، وحدت وجود، سیر و سلوک، فنا و خودشناسی را به گونهای بیان کند که هم برای خواص و هم برای عوام قابل درک و الهامبخش باشد. بدین ترتیب، میراث مولانا نه تنها بخشی ارزشمند از ادبیات فارسی، بلکه سرمایهای جهانی در عرصه معنویت و اندیشه است؛ میراثی که همچنان نسلهای تازه را به پرسشگری، خودشناسی و جستجوی حقیقت فرا میخواند.
دکتر خدیجه مصدق اردکانی، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه
یادداشتلینک کوتاه :