خفه شو یا خفه شو!

اقتصاد آمریکا با وجود رشد چشمگیر و رکوردشکنی بازار سهام، در دوره جدید تحتتأثیر مداخلات شخصی و غیرقابلپیشبینی ترامپ، به فضایی تبدیل شده که در آن شرکتها میان سکوت محتاطانه و جلب رضایت سیاسی برای بقا ناچارند.
جهان صنعت نیوز، یک سال پس از ورود ترامپ به کاخ سفید، اقتصاد آمریکا از بیرون تصویری چشمگیر و موفق ارائه میدهد. رشد اقتصادی از بسیاری از کشورهای پیشرفته پیشی گرفته است. کاهش مالیات شرکتها، سودآوری را افزایش داده و بازار سهام با پشتوانه رونق هوش مصنوعی رکوردهای تازهای ثبت کرده است. حتی پس از یک افت بزرگ هفتتریلیون دلاری در ماههای نخست، ارزش کل بازار به محدوده ۶۰ تریلیون دلار رسیده و تحلیلگران از تداوم این روند ابراز اطمینان میکنند. نرخهای بهره کاهش یافته و بار دیگر دوشنبههای ادغام والاستریت (روزهایی که چندین معامله بزرگ بهطور همزمان اعلام میشود) به صحنه بازگشته است.
اما این ظاهر درخشان، پشت پردهای دارد که مدیران شرکتها آن را چیزی شبیه سوار شدن بر ترن هوایی در تاریکی توصیف میکنند. ترامپ با سرعتی گیجکننده تعرفهها را افزایش داده، قدرت خود را بر بازار کار فناوری اعمال کرده، به ناچار یا از روی میل، وارد ساختار مالکیتی شرکتهای بزرگ شده و حتی تلاش کرده است نقش مستقیم در انتخاب یا اخراج مدیران ارشد برخی بنگاهها ایفا کند. رفتارهایی که به گفته یکی از فعالان صنعت فناوری، محدودهای از اقتصاد آمریکا را در وضعیت نیمهدولتی قرار داده است.
دولت جدید، سهام طلایی در یک غول قدیمی فولاد، سهم مالکانه در شرکتهای معدنی عناصر کمیاب و حتی ده درصد از یک شرکت بزرگ نیمههادی را در اختیار گرفته است. در عین حال، طرحی برای دریافت پانزده درصد از فروش تراشههای صادراتی دو شرکت مهم فناوری به چین مطرح کرده که بسیاری از مدیران آن را نقطه آغاز دوره تازهای از مداخله دولت در اقتصاد میدانند.
در نتیجه چنین فضایی، مدیران شرکتها مجبور شدهاند بیش از همیشه در برابر تصمیمات واشنگتن محتاط باشند. دوران جدید به آنها آموخته که حتی حمایت رئیسجمهور نیز میتواند در چشمبرهمزدنی به تهدیدی برای بقای تجاری تبدیل شود و روابط عمومی در بالاترین سطح باید با پیچیدگی و هوشمندی بیشتری مدیریت شود.
وقتی دیده نشدن بهترین راهبرد است
بسیاری از شرکتهای بزرگ آمریکا به این نتیجه رسیدهاند که در فضای فعلی، کمحرفی و دوری از مرکز توجه راهبردی مطمئنتر از هر پاسخ فعالانه یا انتقادی است. مدیران ترجیح میدهند نام شرکتشان نه در توییتهای تند رئیسجمهور ظاهر شود و نه در سخنرانیهای حمایتی آنچنان برجسته شود که یک تغییر جزئی در سیاست، همهچیز را علیه آنها برگرداند. بهگفته یکی از بانکداران ارشد، در این دوره، دیده نشدن گاهی سودآورتر از دیده شدن است.
این نگرانی بیجا نیست. یک اختلاف شخصی کافی است تا شرکت محبوب دیروز به هدف انتقادهای شدید تبدیل شود. نمونه بارز آن برخورد ترامپ با ایلان ماسک است؛ مدیری که تا چند ماه پیش کاخ سفید را به نمایشگاه تبدیل کرده بود، اما پس از یک اختلاف کوچک درباره سیاستگذاری صنعتی تهدید شد که از دریافت یارانههای حیاتی محروم خواهد شد. چنین تغییرات ناگهانی نشان میدهد که روابط تجاری و صنعتی دیگر فقط تابع برنامههای اقتصادی نیست و ممکن است در لحظهای با ملاحظات سیاسی یا شخصی پیوند بخورد.
مواجهه شرکت بزرگ دیگری در حوزه فناوری با همین وضعیت، به مدیران صنعت آموخت که حتی دفاع رئیسجمهور از یک شرکت در برابر نهادهای خارجی نمیتواند تضمینی دائمی باشد. این شرکت که ماهها پیش مورد حمایت کاخ سفید قرار گرفته بود، پس از اعلام تصمیمی در راستای توسعه خط تولید در آسیا، با تهدید اعمال تعرفههای سنگین مواجه شد. در چنین شرایطی، مدیران ارشد شرکتها اکنون با دقت بیشتری برنامهریزی تجاری خود را اعلام میکنند تا ناخواسته هدف سیاستگذاریهای ناگهانی قرار نگیرند.
به این ترتیب، تمایل به نابودی در سکوت یعنی اداره امور بدون جلب توجه به یک هنجار مدیریتی تبدیل شده است. سیاست داخلی پیچیده، فضای رسانهای جنجالی و سبک رهبری غیرقابل پیشبینی، همگی نشان میدهد که کمحرفی بهترین سپر دفاعی برای بسیاری از شرکتهاست. برای برخی دیگر که بسیار بزرگ، بسیار مشهور یا بسیار وابسته به تجارت بینالمللاند، اجتناب از دیده شدن ممکن نیست و اینجاست که راهبرد دوم وارد عمل میشود: جلب نظر رئیسجمهور.
جلب رضایت؛ از هدایا تا سرمایهگذاریهای نمادین
برای شرکتهایی که حضور در سایه برایشان ممکن نیست، راهبرد دوم یعنی تلاش برای نزدیکی به دولت بهعنوان گزینهای ناگزیر مطرح شده است. این نزدیکی گاهی شکلهایی نمادین و حتی نمایشی به خود میگیرد. از هدیههای طلایی و یادبودهای مخصوص گرفته تا تعهد به سرمایهگذاریهای چند میلیارد دلاری در آمریکا، صحنههایی دیده شده که نشان میدهد مدیران شرکتها میدانند درک و حفظ حساسیتهای سیاسی رئیسجمهور به اندازه عملکرد مالی اهمیت دارد.
نمونه جالب توجه، تقدیم هدیهای ویژه از سوی یک مدیرعامل صنعت فناوری به رئیسجمهور در مراسمی رسمی بود؛ هدیهای که همزمان با اعلام یک سرمایهگذاری بزرگ در داخل خاک آمریکا انجام شد. حضور مدیران در مراسمهای متعدد دولت و حتی مشارکت گسترده شرکتها در تأمین مالی پروژههای ساختمانی کاخ سفید نیز بخشی از این تاکتیک است؛ تاکتیکی که برای برخی مدیران ناخوشایند اما ضروری جلوه میکند.
برخی از مدیران در جلسات خصوصی اعتراف کردهاند که این نوع رفتار لزوماً افتخارآمیز نیست اما آن را بخشی از واقعیت جدید قلمرو سیاست و اقتصاد میدانند. در دورهای که هر تصمیم اقتصادی میتواند پیامد سیاسی داشته باشد، جلب رضایت قدرت اجرایی به ابزاری مهم برای مدیریت ریسک تبدیل شده است. در چنین شرایطی، حتی بانکهای بزرگ نیز مجبورند برنامههای کلان سرمایهگذاری خود را بر اساس اولویتهای دولتی بازتعریف کنند؛ چنانکه یک بانک بزرگ آمریکایی در دوره اخیر متعهد شده است صدها میلیارد دلار به حوزههایی تخصیص دهد که دولت آنها را مرتبط با امنیت اقتصادی میداند.
البته این نزدیکی همیشه آشکار نیست. بعضی شرکتها از مسیر لابیگری با افراد نزدیک به رئیسجمهور، اتحادیههای کارگری همسو یا حتی اعضای خانواده او استفاده میکنند. هدف تمامی این مسیرها یک چیز است: جلوگیری از اینکه تصمیمی ناگهانی در سطح کاخ سفید، طرحهای مالی و صنعتی شرکت را نابود کند.
مقاومت ممنوع؛ وقتی انتقاد هزینه دارد
در چنین فضایی، مخالفت علنی با سیاستهای دولت تقریباً غیرممکن شده است. شرکتها از طرح شکایت رودررو یا چالش حقوقی مستقیم پرهیز میکنند، حتی زمانی که منافع اقتصادیشان بهطور جدی آسیب میبیند. در حالی که برخی شرکتهای کوچک درگیر نبردهای قضایی درباره اختیارات رئیسجمهور در اعمال تعرفهها هستند، غولهای اقتصادی ترجیح میدهند فقط از دور شاهد ماجرا باشند. آنها نگراناند که ورود رسمی به چنین پروندههایی، واکنش مستقیم رئیسجمهور را در پی داشته باشد.
حتی در موضوعی چون افزایش شدید هزینه ویزا برای نیروی کار متخصص، که تأثیر مستقیمی بر صنایع فناوری، مالی و سلامت دارد، شرکتها عملاً واکنشی محدود نشان دادهاند. تنها نهاد بزرگی که جرات ورود رسمی به این پرونده را داشته، یک تشکل قدیمی تجاری بوده است که با اتکا به قدرت جمعی توانسته بخشی از ریسک را کاهش دهد. مدیران شرکتها، بهرغم نارضایتی شدید، ترجیح میدهند از طرح دعوای مستقیم پرهیز کنند.
در گفتوگوهای خصوصی، مدیران اذعان میکنند که ترس از انتقام دولت تنها بخشی از ماجراست. بخش دیگر، بیثباتی سیاستگذاری است. رئیسجمهور تمایل دارد تصمیمات اقتصادی را به شکل مورد به مورد اتخاذ کند؛ به همین دلیل شرکتها بیم دارند که ورود به یک چالش حقوقی، پویایی این تصمیمگیریهای شخصی را علیه آنها فعال کند. این نااطمینانی، فضای کسبوکار را کمتر قابل پیشبینی کرده و شرکتها را به سمت رفتارهای تدافعی سوق داده است.
در نتیجه، بسیاری از بنگاهها انرژی خود را صرف یافتن راههایی برای دورزدن فشارهای دولتی یا مدیریت پیامدهای احتمالی تصمیمات ناگهانی میکنند، بهجای آنکه بر توسعه محصول، افزایش بهرهوری یا رقابتپذیری جهانی تمرکز کنند. این تغییر اولویت، به گفته یکی از مدیران والاستریت، بزرگترین هزینه پنهان دوره جدید است؛ هزینهای که در آمارهای اقتصادی دیده نمیشود اما در عملکرد بلندمدت اقتصاد اثر خواهد گذاشت.
کسبوکار در عصر سیاستورزی شخصی
دورانی که شرکتهای بزرگ آمریکا در آن فعالیت میکنند، بیش از هر زمان دیگر به تعامل مستقیم با رأس قدرت وابسته شده است. رشد اقتصادی، بازار سهام قدرتمند و سودآوری شرکتها نمیتواند واقعیت زیرین را پنهان کند: فضای سیاسی جدید، قواعد اداره شرکتها را عوض کرده است. در این فضا، سه مهارت بیش از همه برای مدیران حیاتی است: سکوت هوشمندانه، تمجید محتاطانه و پرهیز از رویارویی.
مدیران شرکتها یاد گرفتهاند که چگونه نظر رئیسجمهور را جلب یا خشم او را مدیریت کنند، چگونه در لحظه مناسب سکوت اختیار کنند، و چگونه در برابر تصمیمات ناگهانی واکنشهایی حسابشده و غیرمستقیم داشته باشند. این وضعیت ممکن است کوتاهمدت باشد، اما تا زمانی که پابرجاست، فضای کسبوکار آمریکا را به مسیری برده که دیگر تنها بر اساس قواعد اقتصاد شکل نمیگیرد، بلکه تابعی از سیاستگذاریهای شخصی و گاهی پیشبینیناپذیر نیز هست.
اخبار برگزیدهاقتصاد کلانلینک کوتاه :
