xtrim

چین بدون بزرگان حزب؛ شی جین‌پینگ حالا بی‌رقیب شد!

حقیقت این است که در چین امروز، بزرگان حزب عمدتاً قدرت خود را از دست داده‌اند.

جهان صنعت نیوز، در یک سال گذشته، شمار فزاینده‌ای از شایعات دربارۀ رهبر چین، شی جین‌پینگ، در پکن پیچیده است. برخی منابع به‌طور خصوصی ادعا می‌کنند که شی قدرت واقعی خود را از دست داده و کنار گذاشته شده است. دیگران پچ‌پچ می‌کنند که وضعیت سلامت او رو به وخامت رفته؛ می‌گویند سیاستمداری که در انظار دیده می‌شود، فقط یک بدل است و گروهی از کهنه‌کارترین بزرگان حزب در واقع تصمیم‌گیرندگان اصلی هستند. شایعات دیگری حتی از اتحاد ظاهراً ناممکن بعضی گروه‌ها ــ‌مثلاً اصلاح‌طلبان لیبرال قدرتمند سابق و ژنرال‌های محافظه‌کار ارتش آزادی‌بخش خلق‌ــ حکایت دارند که گویا دارند دست به دست هم می‌دهند تا شی را سرزنش کنند یا از قدرت برکنار سازند.

چنین شایعات عجیب و غریبی در نظام‌های اقتدارگرا رایج است، به‌ویژه در آستانۀ رویدادهای سیاسی مهم ــ‌مانند چهارمین نشست عمومی حزب کمونیست چین که در اکتبر برگزار شد و انتظار می‌رود مسیر توسعه کشور را برای پنج سال آینده تعیین کند. از دالان‌های قدرت در پکن نشانه‌های اندک و مبهمی در این باره بیرون می‌آید که چه کسی نفوذ دارد و تصمیم‌ها چگونه گرفته می‌شود و همین آن‌ها را به مکان حاصلخیزی برای گمانه‌زنی‌های سیاسی تبدیل می‌کند. نخ تسبیح مشترک همۀ این شایعات، تصور وجودِ گروهی نیرومند از بزرگان حزب ــ‌رهبران و کادرهای ارشد سابقی که معمولاً از نقش‌های فعال کنار رفته‌اند اما پشت صحنه همچنان تأثیرگذارند‌ــ است که به اطلاعات پشت‌پرده دسترسی دارند و هنوز از چنان نفوذی برخوردارند که بتوانند شی را مهار کنند و مسیر سیاسی چین را شکل دهند.

این تصور تا حدی به این دلیل رواج یافته که چنین کهنسالانی در واقع نقش مهمی در تاریخ حزب داشته‌اند. شهروندان سرخورده از دوران حکمرانی شی، امید دارند که گروهی از داوران پنهان دخالت کنند، همان‌گونه که دنگ شیائوپینگ در اواخر دهۀ ۱۹۷۰ چین را از سیاست‌های رادیکال دور کرد و در دهۀ ۱۹۹۰ با کنار زدن رهبران محافظه‌کارتر، بر اصلاحات اقتصادی بازارمحور پافشاری کرد. سیاستِ «قدرتِ بزرگان» راهی آسان برای تفسیر و تحلیل سازوکارهای مبهم درونی نخبگان قدرتمند کشور فراهم می‌کند.

اما حقیقت این است که در چین امروز، بزرگان حزب عمدتاً قدرت خود را از دست داده‌اند. شی به‌طور نظام‌مند کانال‌های نفوذی را که بزرگان پیشتر از طریق آنها عمل می‌کردند در هم شکسته است، از جمله توان انتصاب نیروهای خود و پیوندهایشان در ارتش. علاوه بر این، نسل کنونی بزرگان حزب، آن اعتبار اخلاقی نسل اولی را ندارد که در انقلاب کمونیستی جنگیده بود. سازوکارهای نهادی که جایگزین بزرگان شده‌اند، قدرت مهار رهبری وقت را ندارند، یعنی در حالی که شی حزب و کشور را تغییر می‌دهد، چیزی وجود ندارد که محدودش کند.

روابط دوستانه با بزرگانTop of Form

در نخستین ۳۰ سال حکومت کمونیستی در چین، مائو تسه‌تونگ از شأن بی‌رقیب انقلابی، تسلط محکم بر ارتش و دستگاه پروپاگاندا و کنترل سلسله‌مراتب حزب برخوردار بود. او سیاستمدار معظم بود. اما پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، حزب با خلأ رهبری روبه‌رو شد. کادرهایی که همراه مائو از جنگ و آشوب‌های سیاسی جان سالم به در برده بودند اما در دوران انقلاب فرهنگی کنار زده یا پاکسازی شده بودند، دوباره به مرکز سیاست بازگشتند. این رهبران شامل دنگ، چِن یون، برنامه‌ریز ارشد اقتصادی، و یه جیان‌یینگ، یکی از فرماندهان بنیان‌گذار ارتش آزادی‌بخش خلق، بودند.

مائو تسه تونگ

اقتدار این چهره‌های سیاسی حاصلِ ارشدیت و سهم مستقیمشان در انقلاب کمونیستی بود. آنان نه فقط رهبر، بلکه بنیان‌گذاران حکومت بودند. شبکه‌های حمایتی نیرومندی داشتند، از جمله پیوندهای عمیقی با ارتش. و به‌عنوان پاسداران تاریخ حزب، می‌توانستند روایت رسمی حزب را تعریف کنند و سیاست‌های حزب را شکل دهند.

در اوایل دهۀ ۱۹۸۰، برای رسمی‌کردن نقش آن‌ها، رهبران حزب به ابتکار دنگ «کمیسیون مشورتی مرکزی» را تأسیس کردند، نوعی مجلس علیا که بستری نهادی برای نفوذ بزرگان در تصمیمات نیروی انسانی و سیاست‌گذاری فراهم می‌کرد. اعضای این کمیسیون را رهبران حزب تعیین می‌کردند و عضویت را به مقامات کهنه‌کار حزب محدود کردند.

اما قدرت واقعی بزرگان در نفوذ غیررسمی آن‌ها در فضاهای غیررسمی نظام سیاسی چین نهفته بود. آنان به‌طور خصوصی با مقامات ارشد، فرماندهان نظامی و بوروکرات‌های بلندپایه مشورت می‌کردند تا تصمیماتشان را هدایت و گاه نارضایتی خود را منتقل کنند. همچنین بیانیه‌های عمومی منتشر می‌کردند که زمان‌بندی‌شان برای تأثیرگذاری بر رهبران وقت در لحظات حساس سیاسی حساب‌شده بود، از جمله بحث‌هایی دربارۀ اینکه چه کسی باید حزب را رهبری کند و چه سیاست‌هایی باید دنبال شود. در سال ۱۹۷۹، نسل نخست بزرگان حزب، از جمله دنگ شیائوپینگ، با سوءاستفاده از نارضایتی گسترده نسبت به تلاش‌های هوا گوئوفِنگ، جانشین برگزیدۀ مائو، برای حفظ جهت‌گیری سیاسی مائو، او را کنار زدند. یک دهه بعد، همین بزرگان از تصمیم به استفاده از نیروی نظامی علیه معترضان در میدان تیان‌آنمن حمایت کردند. این‌ها حرکات تشریفاتی نبودند؛ اعمال واقعی قدرت بودند.

زوال نهایی

همان شرایطی که بزرگان را قدرتمند کرد، سرانجام به حاشیه راندن آنها نیز انجامید. نقش آنها برای ایجاد تعادل در گذار از حکومت شخصی مائو به رهبری جمعی‌تر پدید آمد. در مرحلۀ انتقالی، که تقریباً از اواخر دهۀ ۱۹۷۰ تا اوایل دهۀ ۱۹۹۰ طول کشید، بزرگان با مهار قدرت رهبران ارشد، سیاست چین را تثبیت کردند. آنها می‌توانستند آزمایش‌های سیاسی خطرناک را متوقف کنند یا رهبرانی را برکنار کنند که به نظرشان در مسیر اشتباهی هستند یا جهت باد تغییر دهندۀ جهت سیاسی را درک نمی‌کنند.

ارتش چین شی جین پینگ

با پیر شدن و درگذشتن نسل انقلابی کمونیست چین، دیگر مرد بزرگ جدیدی وجود نداشت که اعتبار تاریخی یا نفوذ نظامی لازم را برای به ارث بردن آن اقتدار داشته باشد. بزرگان ــ‌نسل دوم و سومی‌ــ که جایگزینشان شدند عمدتاً مدیرانی بودند که منبع اقتدارشان سمت‌های سابقشان بود، نه سوابق انقلابی‌شان. کمیسیون مشورتی مرکزی در سال ۱۹۹۲ بی‌سر و صدا منحل شد. رهبران حزب همچنین محدودیت‌های زمانی و سن بازنشستگی مشخصی برای کادرها تعریف کردند که گزینه‌های سیاسی رهبران سالخورده‌ای را که می‌خواستند همچنان مؤثر باشند محدود کردند. 

تحولات در ارتش نیز نفوذ بزرگان را تضعیف کرد. بسیاری از انقلابیون اولیه، سربازانی بودند که شاگردان خود را تربیت کرده بودند. اما اصلاحات اداری، از جمله کاهش نیروهای ارتش در سال ۱۹۸۵، شبکه‌های تثبیت‌شده‌ای را که بزرگان از طریق آن‌ها در سلسله‌مراتب نظامی نفوذ داشتند، تضعیف کرد. در سال ۲۰۱۵، شی دور تازه‌ای از اصلاحات گسترده را آغاز کرد که با سازمان‌دهی دوبارۀ نیروهای مسلح در قالب فرماندهی‌های منطقه‌ای، عملاً هرگونه امکانی را برای رهبران ارشد ارتش جهت تشکیل جناح‌های منسجم داخلی غیرممکن می‌کرد. شی همچنین اختیارات را در کمیسیون نظامی مرکزی، که مستقیماً تحت کنترل اوست، متمرکز کرد.

اما آنچه واقعاً قدرت بزرگان را پایان داد، حملۀ نظام‌مند شی به شبکه‌های شخصی بود. کارزار ضدفساد شی، که کمی پس از به‌دست‌گرفتن رهبری حزب در سال ۲۰۱۲ آغاز شد، پیوندهای غیررسمی میان نخبگان فعال و بازنشسته را قطع کرد. او با دقت مراکز قدرت جایگزین را در دستگاه امنیتی، ارتش و بخش‌های استراتژیک، مانند انرژی و مالی، منهدم کرد. همزمان، شی نظارت بر مقامات ارشد بازنشسته را افزایش داد و مقررات جدیدی وضع کرد که آن‌ها را از اظهارنظر عمومی دربارۀ رهبران کشور یا سیاست‌هایشان منع می‌کرد. شی حتی دیدارهای شبانه و مهمانی‌های میان بزرگان را مسائل امنیت سیاسی تلقی کرد، به‌عبارتی آن‌ها دیگر نمی‌توانستند آزادانه یکدیگر را ملاقات کنند. اگر هم بزرگان می‌خواستند بر شی تأثیر بگذارند، کانال‌های نفوذشان خشکیده بود.

در دوران شی، بزرگان حزب از عرصۀ عمومی ناپدید نشده‌اند. آن‌ها همچنان در مراسم ملی حاضر می‌شوند، در ردیف اول نشست‌های مهم می‌نشینند، هنگام نیاز سخنرانی‌های بی‌خطر ارائه می‌دهند و پشت درهای بسته گزارش‌هایی دریافت می‌کنند. اما قدرتی ندارند. با تثبیت اقتدار شی و تحول طبیعی نظام سیاسی چین، بزرگان دیگر توانایی تشکیل ائتلافی را ندارند که ترکیبی از نفوذ انسانی، قدرت نظامی، مهارت‌های تشکیلاتی و اقتدار اخلاقی باشد و واقعاً بتواند رهبری کنونی را مهار کند.

جانشین بی‌نقصی وجود ندارد

بدون بزرگان قدرتمند، دولتِ حزبی چین باید بر سازوکارهای دیگری برای مهار رهبران ارشد تکیه کند. یک بوروکراسی نهادی‌تر می‌تواند فرایند تصمیم‌گیری را کند کند و با الزام رهبران به گذراندن فرایندهای طولانی رسمی، جلوی تمایلات شخصی رهبران را بگیرد. برای مثال، برخی دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی با تلاش شی برای انتقال پردیس‌هایشان به کلان‌شهر آینده‌نگر شیونگ‌آن در حدود ۱۲۰ کیلومتری جنوب پکن مخالفت کردند و پروژه بسیار کندتر از برنامه‌های اولیه پیش می‌رود. از آنجا که نخبگان هنوز هم غریزۀ حفظ موقعیتشان را دارند، معمولاً از تصمیم‌های پرخطری که آینده‌شان را تهدید کند، پرهیز می‌کنند. شوک‌های خارجی مانند فشارهای مالی یا تجاری نیز می‌توانند گزینه‌های رهبران را محدود کنند. بااین‌حال هیچ‌یک از این سازوکارها به اندازۀ دخالت بزرگان در گذشته، مستقیم، سریع یا مؤثر نیست.

تفاوت، در منطق تقارن قدرت نهفته است. در اعصار گذشته، بزرگان و رهبران وقت اغلب روی زمینی تقریباً برابر می‌ایستادند. تذکرات نسل نخست انقلابیون وزن سخنانِ بالادستی خطاب به زیردستان را داشت. حتی نسل دوم بزرگان نیز هنوز قادر بودند دبیرکل حزب را مهار کنند. در سال ۲۰۰۲، جیانگ زمین، جانشین دنگ، پس از کناره‌گیری و تحویل مهار حزب به هو جینتائو، همچنان در پشت صحنه نفوذ داشت. جیانگ با گسترش کمیتۀ دائمی پولیتبورو، بالاترین نهاد تصمیم‌گیری حزب، از هفت عضو به نه عضو و نصب چندین شاگرد خود در مناصب کلیدی، عملاً از اقتدار هو جینتائو کاست و قدرت خودش را تثبیت نمود.

چیدمان جدید در دوران شی، غیاب رقیبان را پیش‌فرض می‌گیرد. ثبات نه از طریق کنترل‌های افقی، بلکه از طریق کانال‌های عمودی و یک‌سویه حفظ می‌شود. بوروکراسی می‌تواند دستورات شی را به تأخیر بیندازد اما نمی‌تواند آن‌ها را وتو کند. مقامات اقتصادی می‌توانند مشاوره دهند، اما نمی‌توانند رهبران را مجبور به تغییر مسیر کنند. ژنرال‌ها می‌توانند ابراز نگرانی کنند، اما نمی‌توانند مخالفت علنی کنند. تعاملی که زمانی گفت‌وگوی برابر بود، اکنون بیشتر شبیه لوله‌کشی قدرت است که در آن اطلاعات از پایین به بالا و دستورات از بالا به پایین حرکت می‌کنند. سیاستِ بزرگان مبهم و شخصی بود، اما تقارن قدرت، این امکان را فراهم می‌کرد که نخبگان دیگر به رهبر ارشد به‌عنوان برابر نگاه کنند و دربارۀ مشکلات حزب صریح سخن بگویند.

پاسخ مناقشه‌برانگیز چین به همه‌گیری کووید-۱۹ خطر این وضعیت جدید را آشکار می‌کند. حتی یک گروه قدرتمند از بزرگان نمی‌توانست جلوی شیوع ویروس را بگیرد. اما شاید می‌توانست خسارات را کاهش دهد؛ زیرا انتقال اطلاعات به رهبران تصمیم‌گیر را آسان‌تر می‌کرد. بزرگان می‌توانستند رهبران را وادار کنند به علائم اولیۀ شیوع در سال ۲۰۲۰ توجه کنند و شی را مجبور سازند زودتر از سیاست‌های سخت‌گیرانه‌اش بکاهد، زمانی که همه‌گیری وارد سال‌های دوم و سوم خود شد. حضور بزرگان، فضایی را در سطوح بالای حزب ایجاد می‌کند که بحث داخلی در زمان بحران و انتقال دانش کارشناسان به رهبران عالی را ممکن می‌سازد.

از میان جانشین‌های ناقصی که به‌جای نقش مهارکنندۀ بزرگان شکل گرفته‌اند، فقط فشار خارجی ــ‌به‌ویژه پیامدهای رقابت و تقابل چین و آمریکا‌ــ به‌طور چشمگیری قدرت شی را محدود کرده است. تعرفه‌ها و کنترل‌های صادراتی تهاجمی آمریکا، شی را مجبور کرده رویکرد اقتصادی خود را با تنوع‌بخشی به شرکای تجاری و حتی پذیرش بخش‌هایی از شرکت‌های خصوصی همراه سازد که می‌توانند به هدف او برای خودکفایی در حوزۀ فناوری کمک کنند. فشارهای داخلی، مانند بیکاری بالا و شکنندگی مالی نیز ممکن است گزینه‌های شی را محدود کنند اما تاکنون فقط سرعت برنامه‌های او را کم کرده‌اند، نه اینکه متوقفشان کرده باشند. بااین‌حال، تصمیم‌گیری شی بیش از پیش ایزوله می‌شود، زیرا او بیش از پیش به حلقۀ کوچکی از نزدیکانش تکیه می‌کند، امری که خطر خطاهایی را افزایش می‌دهد که می‌توانند چالش‌های قابل مدیریت را به بحران‌های سیستمی تبدیل کنند.

بسیاری از ناظران خارجی که درک می‌کنند بزرگان قدرتشان را از دست داده‌اند، این موضوع را فقط حاشیه‌ای بر تثبیت قدرت شی می‌دانند. اما اهمیت آن بسیار فراتر است. نظامی که بر ترکیب قواعد خشک بوروکراتیک و رهبری شخصی قوی تکیه دارد، به‌مراتب شکننده‌تر از نظامی است که بر توازن نانوشتۀ قدرت تکیه می‌کند؛ زیرا چنین نظامی ابزارهای واقعی مهار رهبران را ندارد. و حتی اگر پس از شی، رهبر بعدی بخواهد به شیوه‌ای جمعی‌تر حکومت کند، بزرگان حزب دیگر جایگاه یا شبکه‌های لازم را برای ایجاد توازن قدرت نخواهند داشت. چین که از روزهای انقلاب حسابی دور شده است، باید امیدوار باشد که ترکیبی از این جایگزین‌های ناقص ــ‌و کمی هم شانس‌ــ قدرت شی را محدود کند و از تبدیل‌شدن بحران‌های قابل پیشگیری به فاجعه جلوگیری نماید.

سیاسی
شناسه : 551757
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *