پایتخت جدید، الگوی ایران توسعه یافته قرن بیست و یکم

علی فراستی، عضو سابق هیات علمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا

 شاید طرح این موضوع، یعنی پایتخت جدید برای ایران، خیلی عجیب بنظر برسد و خیلی ها بگویند:” ای بابا! در ایران با این همه بدبختی و فقر و مصیبت کی به فکر پایتخت جدید است؟” و اتفاقاً پیچ قضیه در همین است. من مقالات بسیاری  از صاحب نظران داخل کشور در مورد مشکل توسعه ایران خوانده ام و بنظر می رسد که جدای از بافت و نقش بازدارنده عده ای در حاکمیت، ورود به مقوله توسعه ایران نقطه شروع و مرحله جهش بسوی توسعه، بصورت یک حلقه مفقوده درآمده است. مدعی هستم حلقه مفقوده توسعه ایران در تهران است و قفل توسعه آتی آن و قرار گرفتن کشورمان در کنار ممالک توسعه یافته قرن بیست و یکم ، از کانال تصمیم به ساختن (و نه انتقال) پایتخت جدید برای ایران باز می شود.

  البته در گذشته، بخصوص در زمان شاه، صحبت هایی در مورد ساختن یک پایتخت اداری در حاشیه تهران و یا در تپه های عباس آباد مطرح بود ولی اجرا نشد. آنچه که من قصد طرحش را دارم با آن ایده کاملاً متفاوت است و نقطه عزیمت این ایده هم مسأله بعرنج و پیچیده توسعه ایران که بنظر من صرفاً با یک جهش خیره کننده گشوده می شود.

پایتخت، نماد اندیشه حاکم بر کشور

شهرسازان می دانند که شهرسازی و طراحی شهری قبل از اینکه یک مقوله ای تکنیکی باشد، مقوله ای جامعه شناسانه و سیاسی است. این موضوع در مورد پایتخت ها بدلیل مرکز ثقل نظام سیاسی یک کشور از اهمیت ویژه ای برخوردار است. می توان در یک کشور دهها و صدها شهر جدید با اسلوب شهرسازی مدرن بنا نمود ولی هیچ کدام بار سیاسی ـ اجتماعی ندارند در حالیکه ترکیب، ساختار شهری، نما و ظواهر هر پایتخت شاخص اندیشه سیاسی، روش اقتصادی ، نگرش اجتماعی و دید آتی حکومت هاست.

یک پایتخت می تواند گذشته نگر باشد یا آینده نگر، می تواند روح دینامیک داشته باشد یا روح ایستا، می تواند حیات بخش باشد یا افسرده. هر آنچه از یک پایتخت بروز داده شود روح و دستگاه فکری و سیاسی آن حکومت و طبعاً آن جامعه را مشخص می کند.

یک پایتخت صرفاً مجموعه ای از تعدادی بنا در کنار هم نیست بلکه ترکیب شهر سازی و ایده پشت شهر سازی شاخص تفکر حاکم بر نظام سیاسی یک کشور است. من بدلیل تحصیلات معماری و شهرسازی و سپس ژئوپولیتیک مایلم این قضیه را از تلفیق این سه علم، مورد بررسی قراردهم.

هر شهری، مجموعه ای از تعدادی مسکن و بناست. وقتی از کل به جزء حرکت کنیم و یا بالعکس از جزء به سمت کل برویم، می توانیم مثال یک خانه مسکونی را، بعنوان یک واحد شهری، ملاک و شاخص در نظر بگیریم. محل سکونت، سبک معماری ساختمان، نمای یک منزل و سپس نحوه تزئین باغچه، دکوراسیون داخلی ، منظم بودن یا بی نظم بودن اثاثیه، شکل عمومی آشپزخانه و… گویای حال  هوا و نحوه نگرش ساکنین آن منزل به زندگی، به اجتماع، به علم و به تجدد و یا سنت است.

دو فردی که دارای تحصیلات و مزایای یکسان اجتماعی باشند ولی هر یک در دو محله کاملاً متفاوت شهری زندگی کنند، دو نوع نگرش متفاوت و دو نوع جهان بینی گوناگون بدست می آورند. اگر یکی از این دو، در محله فقیرنشین اسلامشهر ساکن باشد و دیگری در قیطریه زندگی کند، حتی اگر هر دو کارمند یک اداره بوده و حقوق و مزایای مساوی داشته باشند، دارای دو جهان بینی مختلف می شوند. حال اگر محل سکونت این دو نفر را با هم عوض کنید، هر دو از محیط پیرامون خود تأثیر گرفته و سبک و نگرش شان عوض می شود.

 معماری یک شیوه سمبلیک برای بیان و به تصویر کشیدن عواطف و احساسات یک ملت است. در هر دوره تاریخی با تجزیه و تحلیل معماری کشورها می توان روحیه عمومی آنها را لمس نمود. معماری زمان هیتلر یک سبک فاشیستی بود چرا که با مقیاس های غیر واقعی و بسیار بزرگتر از ابعاد طبیعی، انسان بیننده ، در مقابل آن احساس حقارت می کرد. معماری کمونیستی شوروی خالی از احساس و عاطفه انسانی است و خشک  بی روح بودن آن، انسان بیننده را آزار می داد. معماری صفوی بخصوص در اطراف میدان عالی قاپو لطافت، ظرافت و شکوه حکومت شاه عباس را عیان می کند و انسان را به سمت عرفان و به سمت بیرون از خود می راند. معماری قاجاریه با بناهای کوتاه، دیوارهای بلند و دکوراسیون صرفاً داخلی، روحیه بسته و درون گرای زمان قاجاریه را عیان می کند.  

در مقاله “جامعه شناسی اپوزیسیون” به مقوله مهاجرت پرداخته و تأثیر مهاجرت را بر یک فرد بررسی نمودم و اینکه در مهاجرت . . . انسان ها تغییر می کنند و در کنش و واکنش با فرهنگ های دیگر، گاهی جرقه های روشنایی انسانی و تاریخی می درخشد. وقتی که انسان ها در مهاجرت تغیر می کنند، کشورها هم با مهاجرت تغییر می کنند. ولی چون کشور قابل مهاجرت فیزیکی نیست، می توان قلب و مرکز عصبی آنرا مهاجرت داد تا جرقه های روشنایی در آن کشور بدرخشد.

به نمونه های تاریخی در جهان نظری بیافکنیم: شهر واشنگتن پایتخت آمریکای مدرن، پیش از استقلال است . جورج واشنگتن می توانست فیلادلفیا، بستون، بالتیمور و یا نیویورک را بعنوان پایتخت برگزیند اما وی با ساختن پایتخت جدید، در واقع روح یک مملکت نوین را عرضه نمود. شهرسازی و طراحی شهری پایتخت جدید آمریکا نمایان کننده نگرش سیاسی و فلسفه حکومتی نظام ایالات متحده آمریکاست. وقتی وارد این شهر می شوید، در سه ضلع میدان بزرگ شهر، فلسفه حکومت نمایان است: کنگره بعنوان نظام پارلمانتاریستی، بنای یادبود آبراهام لینکلن، بعنوان فلسفه حقوق مدنی و کاخ سفید بعنوان فلسفه اجرایی حکومت. در اطراف آن میدان، وزارتخانه های فدرال قرار دارند. بزرگی و فراخی میدان یک شاخص نگرش کلان آمریکایی است. جورج واشنگتن با این سبک شهرسازی، از گذشته استعماری آمریکا، که در شهرهای ساحلی فوق الذکر قرار گرفته بود، جدا شد و فصل نوینی را در تاریخ کشور خود گشود.

 

باقی ماندن در شهرهایی که بر اساس فلسفه استعمار بنا شده بود و اغلب بصورت قارچی رشد نموده بودند، هیچ گاه نمی توانست چنین بُرشی را با گذشته ایجاد نماید. ساختن پایتخت جدید به معنی نفی اهمیت آن شهرها نبود ولی مهم این بود که آن شهرها مدعی معرفی روحیه و نگرش نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا نبودند.

ترکیه مدرن زمان آتاتورک بدون ساختن پایتخت جدید در آنکارا تحقق تاریخی نمی یافت . او با انتقال پایتخت، با امپراطوری عثمانی وداع کرد چرا که استامبول شاخص روحیه، فرهنگ و شیوه حکومتی عثمانی بود.

رژیم کمونیستی شوروی با انتقال پایتخت از “سنت پِطرزبورگ” به مسکو، با نظام سیاسی و فلسفه حکومتی تزارها وداع کرد و معماری مسکو و بخصوص” میدان سرخ”، شاخص فرهنگ میلیتاریستی و توتالیتاریستی استالین است.

ساختن “برازیلیا”، بعنوان پایتخت نوین برزیل، سمبل گسستن از پیشینه استعماری و نماد روحیه برزیل قرن بیستم گردید. آلمان فدرال یادگار عظمت رایش اول است و این یادگار، در برلین سمبلیزه شده است و لذا پس از وحدت دو آلمان، می بایست برلین بازسازی شده، مجدداً پایتخت آلمان متحد شود.

اخیراً قزاقستان، علیرغم تمامی مشکلات اقتصادی دوران انتقال، از نظام کمونیستی به نظام آزاد، تصمیم به ساختن پایتخت جدیدی گرفته است. یک سوم جمعیت این کشور روس هستند که در نیمه شمالی این کشور مستقر می باشند. یک صحرای وسیع این جمعیت را از مسلمانان جنوب صحرا جدا کرده است. برای جلوگیری از تجزیه احتمالی کشور، یک شیوه انتقال پایتخت باقی مانده از زمان استعمار روسیه، به نیمه شمالی بود که هم اکنون در درست ساختن است و قرار است تا سال ۲۰۰۰ نقل و انتقال انجام گیرد. بدین ترتیب بنای قزاقستان نوین و متحد،در پایتخت جدید آن سمبلیزه خواهد شد.

تهران، نماد عصر تاریکی

دو شهر تهران و واشنگتن تقریباً در یک مقطع زمانی پایخت شدند. اولی مظهر افول یک ابرقدرت و دومی مظهر عظمت یک ابرقدرت شد.

 سابقه شهر تهران به زمان قاجاریه بر می گردد که این محل را بعنوان مقر نظامی برگزیده و سپس کاخی در آن بنا کرده و بعد  پایتخت شد. نظر به اینکه این شهر بطور خلق الساعه انتخاب شد، هیچ طرح و برنامه ای هم برای آن وجود نداشت، و لذا رشد و گسترش آن بصورت کور و خود بخود شکل گرفت. در هر گوشه ای ، ساختمانی، بازاری ، سربازخانه ای ، کاخی، اداره ای و… ساخته شد. اما یک شباهت بین این شهر و واشنگتن هست و آن اینکه هر دو تفکر و فلسفه حکومت های خود را سمبلیزه می کردند.

 در مورد واشنگتن قبلاً توضیح داده شد، ولی تهران چه چیزی را سمبلیزه می کند؟ روحیه بسته، درون گرا، هرج  و مرج، بی نظمی، عدم امنیت، نظام ملوک الطوایفی، بی برنامگی سیاسی ـ اقتصادی سه شخصیت بارز تهران، یعنی بازار، مسجد و سربازخانه ، پایه های نظام قاجاریه را آشکار می کنند.

شاهان پهلوی جز ماله کشیدن بر یک بنای متروکه و فرسوده کاری نکردند. هنوز پس از ۲۰۰ سال این شهر هویت فرهنگی ندارد اگر چه بنظر عده ای، ثقل آن بازار است، ولی بازاری باقی مانده از عصر استعمارگران روس و انگلیس.

وقتی چنین شهری الگوی روحی، فرهنگی برای توسعه شهرهای دیگر کشور بشود می توان تصور نمود که چه تصویر تاریک و مغشوشی از توسعه و شهر نشینی در ضمیر یک ملت شکل می گیرد. مضرات یک چنین شهری باعث رشد فرهنگ ضد مدرنیسم در قشر عقب افتاده جامعه شد که عقده های آن در زمان انقلاب ۵۷ منفجر شد. شهری که دو چهره شدیداً فقیر و شدیداً مرفه را بطور ناهنجار و دیوار به دیوار در خود جای داده و تفاوت طبقاتی را در تمام نمادها و محله هایش به عریان ترین شکلی به نمایش می گذارد. چنین الگویی از توسعه طبعاً فرهنگ ضد توسعه را هم در پی خواهد داشت.

ضرورت یک تکان تاریخی

بنظر من بعنوان یک تکان تاریخی، اجتماعی و فرهنگی، اولین برنامه توسعه یک دولت مردم سالار ساختن یک پایتخت جدید است. پایتختی که هر ایرانی در هر کجای جهان به آن افتخار کند و ملاک جهش بسوی توسعه باشد. مهم ساختمان فیزیکی پایتخت نیست، بلکه مهم انگیزش و اعتماد به نفسی است که در یک ملت تحقیر شده، پس از سه قرن تحقیر داخلی و خارجی، ایجاد می شود. همانگونه که مردم به اصفهان و تخت جمشید افتخار می کنند. نیاز دارند به واقعیات امروزین خود نیز افتخار نمایند. نمی توان همیشه در گذشته ها و در خاطرات قرون قبل سیر کرد. پایتخت ، بعنوان نماد و مظهر اقتدار و شکوه و عظمت یک ملت ، باید تابلوی نوینی از مدرنیسم و توسعه را به نمایش بگذارد. 

برای ایرانیانی که به کشورهای غربی و ژاپن سفر می کنند یکی از چیزهایی که چشمگیر است همین مسأله شهر است. نمی توان کامپیوتر و ماشین و تکنولوژی را برای آنها آورد تا باور کنند ولی تکنولوژی خدمات فنی و اداری شهری را باید ساخت تا ببیند و لمس کنند.

مطمئناً بنای یک پایتخت مدرن و مجهز به تکنولوژی پیشرفته خدمات شهری ، تنها به جابجایی فیزیکی سیستم حکومتی منجر نمی شود بلکه در پناه این تغییر، می توان دگرگونی های بنیادین را در ساختار های اقتصادی و حتی سیاسی جامعه پدید آورد و آنرا الگوی سایر نقاط کشور قرار داد. از این نظر معتقدم ساختن یک پایتخت جدید نه تنها ما را از یادگار سیاسی قاجاریه جدا خواهد کرد، بلکه مظهر ملموس و مادی توسعه قرن بیست و یکم را نیز در بطن خود خواهد داشت.

مضافاً شهر تهران از نظر تراکم از حد انفجار هم گذشته است و هیچ دستگاهی قادر به پاسخگویی به مشکلات روز افزون آن نخواهد بود. هزینه خدمات و تعمیرات این شهر در دراز مدت بسیار سنگین تر از ساختن یک پایتخت جدید است. مشکلات عدیده اجتماعی، زیست محیطی ، آلودگی، ترافیک، آلونک نشینی، بهداشت، تأمین آب و مایحتاج آن و مهمتر از همه، قرار گرفتن در یک منطقه زلزله خیز، نکات مهمی است که در هر طرح جدی توسعه، حل آنها بعنوان اولویت درجه یک منظور می گردد. اتخاذ یک شیوه رادیکال در حل این مشکل، که چندین دهه است زنگ خطر آن بصدا در آمده، الگویی برای حل رادیکال دیگر مشکلات اقتصادی  و اجتماعی بدست خواهد داد.

طبعاً انتخاب یک منطقه ای بایر در ایران، این امیدواری را به مردم خواهد داد که دولت مجری این طرح، قادر به حل سایر مشکلات جامعه و حتی آباد کردن روستاهای دور افتاده و آباد کردن کویر هم خواهد بود. لذا بعنوان سرلوحه برنامه انتخاباتی خود، ساختن یک پایتخت مدرن و متناسب با قرن بیست و یکم را بعنوان اولویت درجه یک اعلام می دارم. امیدوارم با این محمل حقیقی و ملموس، سرمایه های معنوی و مادی ایرانیان داخل و خارج کشور زنده و فعال شده و از توان بالای مهندسین، شهرسازان ، هنرمندان ، فنی کاران و مدیران ایرانی نهایت استفاده می شود.

 در فرانسه یک مثلی هست که می گوید: “وقتی ساختمان سازی متوقف شود، همه اقتصاد متوقف می شود”. اقتصاددانان با این نظر هم رأی هستند که موتور محرک اقتصاد و یک شاخص مهم توسعه، میزان سرمایه گذاری در امورات ساختمانی و راهسازی است. با این قبیل پروژه ها می توان هم به جلب سرمایه های بخش خصوصی دست یافت و هم تعداد زیادی شغل ایجاد کرد و چرخ بسیاری از بخش های اقتصادی را به حرکت در آورد.

گر که فتد مرا گذر بار دگر سوی وطن

سرمه چشم می کنم خاک دیار خویش را

مؤید ثابتی 

 

این مطلب در شهریور ماه ۱۳۷۵ در زمانیکه آماده پرواز از فرانسه به ایران برای شرکت در هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری می شدم منتشر شد.

یادداشت

شناسه : 451588
لینک کوتاه :

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *