اقتصاد ایران در باتلاق سیاست

دیبا حاجیها – جهان صنعت نیوز: مسعود پزشکیان، رییس‌جمهوری که با شعار وفاق ملی از مردم رای اعتماد گرفت، از همان ابتدای دولت با چالش‌های متعددی همچون جنگ و ترور روبه‌رو شد. مسائلی اینچنینی نه‌تنها فضای سیاسی کشور در عرصه بین‌المللی را ملتهب می‌کند بلکه دستیابی به شعار اصلی دولت چهاردهم یعنی وفاق ملی را نیز مشکل ساخته است. از طرفی در حوزه مسائل داخلی نیز برخی اهداف سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ همچون رشد ۸درصدی و تبدیل شدن ایران به قدرت یک منطقه، شکست‌خورده است. پرسش اصلی این است که آیا پزشکیان با شرایط موجود می‌تواند به شعارهای انتخاباتی خود عمل کند و کشور را از شرایط فعلی نجات دهد یا نه؟

پرسشی که در نشست «دولت چهاردهم؛ چالش‌ها و افق پیش‌رو» که با همت انجمن اقتصاد ایران در اتاق بازرگانی ایران با حضور دکتر محسن رنانی، اقتصاددان و استاد دانشگاه اصفهان به بحث گذاشته شد.

از وفاق تا افق

محسن رنانی سخنان خود را این‌گونه آغاز کرد که به‌جای بررسی چالش‌ها و افق پیش‌روی دولت چهاردهم باید به مساله «وفاق تا افق» پرداخت. وی بیان داشت: اقتصاد ایران وارد شرایطی شده است که دیگر نسخه اقتصادی جواب نمی‌دهد. اقتصاد ایران زمانی مشکل اقتصادی داشت. بعد از مدتی مشکل سیاسی نیز پیدا کرد و هم‌اکنون مشکل روان‌شناختی هم دارد. تا این گره‌های روان‌شناختی و سیاسی باز نشود سیاست‌گذاری در کشور ما جواب نمی‌دهد.
رنانی اقتصاد ایران را به شهرک صنعتی تشبیه کرد که با وجود داشتن برنامه توسعه، قانون و…، آب آن را فراگرفته و شهرک در باتلاق فرو رفته است. در این شرایط هیچ فردی حتی با وجود قوانین تشویقی حاضر به سرمایه‌گذاری در این شهرک نیست.

وی بیان کرد: اقتصاد ایران سال‌هاست که در باتلاق سیاست و سیلاب بی‌ثباتی زمین‌گیر شده است. در این شرایط هرچه قدر امتیاز و امکانات داده شود، امکان سرمایه‌گذاری وجود ندارد. همان‌طور که در شهرکی که در باتلاق فرو رفته حتی اگر برق رایگان داده شود، سرمایه‌گذار اقدام به سرمایه‌گذاری نمی‌کند. در انتخابات اخیر ما پزشک را عوض کردیم اما با عوض کردن پزشک درمان رخ نمی‌دهد. از همین‌رو نشانه‌هایی از تلاش برای مانع‌زدایی در اقتصاد ایران دیده نمی‌شود.

از نسخه تا درمان

رنانی بیان داشت: توصیه نسخه اقتصادی برای کشور ممکن نیست چراکه اگر قرار است نسخه‌ای داده شود و در پی آن درمان رخ دهد، لازم است بعضی پیش ‌زمینه‌ها فراهم باشد. درمان وقتی رخ می‌دهد که در گام اول بیمار به پزشک اعتماد داشته باشد و اگر این اعتماد وجود نداشته باشد، بیمار نسخه را عملی نخواهد کرد. همچنین پزشک باید به درمان اعتقاد داشته باشد. شرط بعدی این است که محیط‌زیست بیمار مناسب درمان باشد چون بیمار در محیطی که سرشار از استرس است درمان نمی‌شود و باید الگوی زیست بیمار متناسب با درمان باشد. پزشک در فروش دارو منافع نداشته باشد. وقتی ساختار اقتصاد مبتنی بر رانت باشد و گروه‌های نفوذ در دستگاه سیاست‌گذاری رانت داشته باشند، یعنی پزشک در فروش دارو منافع دارد. شرایط اقتصاد ایران هنوز مناسب نسخه‌نویسی نیست چراکه حتی بیمار، یعنی بخش خصوصی کشور، نیز به رانت عادت کرده و سیاست‌گذار هم در رانت بخش خصوصی شریک است. سیاست‌گذاری هم به‌واسطه رانت مذکور قصد درمان این اقتصاد بیمار را ندارد. در این شرایط نسخه‌نویسی برای اقتصاد یعنی همان ارائه راهکارها و اعمال سیاست‌هایی که قابلیت اجرا ندارند. علت این موضوع هم عدم وجود بستر مناسب برای اجرای سیاست‌هاست. سیاستی که قابل‌اجرا نباشد هزینه‌های خود را به‌جا می‌گذارد و منافعی را نیز نصیب جامعه و اقتصاد نمی‌کند. مثال بارز این موضوع هم سند چشم‌انداز ٢۰ساله است که تورم خود را به‌جا گذاشت و تنها ۱۵‌درصد از کل اهداف آن اجرایی شد. در این شرایط اگر سیاستی که قابلیت اجرا ندارد توصیه شود، انگار خیانت صورت گرفته‌ است. در نتیجه ابتدا باید مقدمات درمان فراهم شود و سپس نسخه‌ نوشته شود.

عقلانیت؛ فرض اساسی علم اقتصاد

شرط اصلی علم اقتصاد وجود عقلانیت است. علم اقتصاد وقتی جواب می‌دهد که جامعه عقلانی بیندیشد، بالغ باشد و عملکرد کودکانه نداشته باشد. رنانی توسعه را مهارت یک ملت برای تبدیل ضریب هوشی به عقلانیت دانست و بیان داشت: در ایران تحت شرایطی که علم اقتصاد مشخص کرده، امکان رفتار عقلایی وجود ندارد.

وی عقلانیت، عقل و هوش را متمایز از یکدیگر بیان کرد و این تمایز را این‌گونه توضیح داد: عقلانیت شدت عقل است و برای اینکه عقلانیت در جامعه‌ای بالفعل شود شرایطی لازم است که در ایران وجود ندارد. همچنین فارغ از اینکه ضریب هوشی ایرانیان چند است، هوش یک ملت را نمی‌توان با سایر ملل مقایسه کرد. ضریب هوشی نیز وقتی ارزش دارد که به عقلانیت تبدیل شود. ایرانیان هوش دارند، عقل دارند اما شرایط عقلایی رفتار کردن را ندارند. در واقع شرایط سیاسی – اجتماعی اجازه نمی‌دهد رفتاری برمبنای عقلانیت شکل بگیرد.

علت غیبت عقلانیت در اقتصاد ایران

رنانی در پاسخ به چرایی عدم وجود عقلانیت در تصمیم‌گیری‌های بلندمدت گفت: ارتباط، تبادل، مبادله و گفت‌وگو راه تبدیل عقل به عقلانیت است. در نتیجه بستری مناسب برای استفاده از عقلانیت در جامعه ما وجود ندارد. از طرفی نااطمینانی نابودکننده عقلانیت است.

وی نااطمینانی را این‌گونه توضیح داد: چند سطح تغییر وجود دارد. سطح اول، «سطح اطمینان» است. یعنی تغییر رخ می‌دهد و انسان به این موضوع آگاه است اما در عین حال می‌داند که تغییر از کنترل وی خارج نمی‌شود. در این مرحله لازم است بین فرد با کسی که تغییر را ایجاد می‌کند اعتماد وجود داشته باشد. سطح دوم، «ریسک معمول» نام دارد. ریسک معمول یعنی فرد قبول دارد بسیاری از اقدامات وی حاوی ریسک است اما این ریسک‌ها طبیعی است و انسان با آنها سازگار می‌شود. سطح بعدی، «ریسک نامعمول» است. در این مرحله انسان متوقف نمی‌شود بلکه اقداماتی جهت دفع ریسک انجام می‌دهد که سرعت اقدام اصلی را کاهش می‌دهد. سطح بعدی، «نااطمینانی» است. در این مرحله انسان نمی‌تواند خطرات را شناسایی کند و حدس وقوع آنها برای وی ناممکن است. برخی از این نااطمینانی‌ها ساده یا مدیریت‌پذیر هستند. در این نوع از نااطمینانی، فرد توانایی جبران مشکلات ایجاد‌شده را دارد. برخی دیگر پیچیده یا مدیریت‌ناپذیر هستند. در این شرایط، فرد توانایی جبران آسیب‌های ناشی از وقوع اتفاق را ندارد. عقلانیت در نااطمینانی‌های مدیریت‌پذیر متوقف نمی‌شود اما در نااطمینانی غیرقابل مدیریت متوقف می‌شود.

ناکامی عقل ابزاری و حاکمیت عقل معنایی

رنانی در تکمیل سخنان خود گفت: وقتی اقتصاد به عدم اطمینان غیرقابل مدیریت می‌رسد بازیگران به عقل معنایی پناه می‌برند. وی عقل معنایی را شهود یا اطلاعات تاریخی دانست و بیان کرد: وقتی مبنای تصمیم‌گیری عقل معنایی باشد، کارآفرین با وجود امکاناتی نظیر وام و برق رایگان و… که در صورت سرمایه‌گذاری به وی اعطا می‌شود، به تجربه تاریخی خود که مواجهه با انواع ریسک‌های پیچیده است رجوع می‌کند و اقدام به سرمایه‌گذاری نمی‌کند.

وی تاکید کرد که اقتصاد نه برای عقل معنایی بلکه برای عقل ابزاری نوشته شده است. در جامعه‌ای که با عقل معنایی تصمیم می‌گیرد علم اقتصاد جواب نمی‌دهد. در نظرسنجی انجام‌شده، ٩٠‌درصد کارآفرینان به اقتصاد ایران امیدی ندارند چراکه اولین لازمه عقل ابزاری وجود چشم‌انداز است. به همین سبب کارآفرینی که لازم است چشم‌انداز طولانی داشته باشد، به‌دلیل وجود ریسک‌های غیرقابل مدیریت، نمی‌تواند تصمیم‌گیری صحیحی از آینده داشته باشد.

رنانی سرآغاز توقف استفاده کارآفرینان از عقل ابزاری را این‌گونه توصیف کرد: اقتصاد ایران از وقتی که برجام شکست خورد؛ دچار نااطمینانی غیرقابل مدیریت شد. بخش اعظم روندهایی که بهبود آنها از ٣٠ سال قبل آغاز شده بود، پس از شکست برجام کاملا نزولی شده‌اند. ایران در حال حاضر از نظر شاخص‌های توسعه در منطقه هشدار بوده و از ٣٧۶ شاخص نماگر، حدودا ١٨٠ تا ١٩٠ شاخص زیر میانگین جهانی قرار دارد. نابسامانی اوضاع شاخص‌ها که نشان‌دهنده وجود نااطمینانی بسیار گسترده و پیچیده‌ در اقتصاد ایران است، عقلانیت را مختل می‌کند.

سیر تاریخی افزایش نااطمینانی، از ابتدا تاکنون

رنانی بیان کرد: بررسی روند تاریخی شکل‌گیری نااطمینانی نشان می‌دهد که ریسک به‌صورت مداوم در کشور ما افزایش یافته است. در دوره ریاست‌جمهوری آقای ‌هاشمی‌رفسنجانی ریسک معمول بود. دوره آقای خاتمی دوره ریسک نامعمول بود چراکه اختلافات سیاسی میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان آغاز شده بود.

رنانی، بزرگ‌ترین دستاورد دوره ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد را ورود نااطمینانی به فضای کشور در تمامی عرصه‌ها دانست. تا قبل از شکست برجام، عدم اطمینان ساده و قابل مدیریت بود که بعد از شکست برجام وارد مرحله عدم اطمینان غیرقابل مدیریت و پیچیده شد. در شرایط عدم اطمینان پیچیده، سرمایه‌گذار حاضر به پذیرش ریسک‌های بلندمدت نیست. دولت چهاردهم در حال حاضر وارث یک نااطمینانی پیچیده و غیرقابل مدیریت است که تنش‌های اخیر با رژیم صهیونیستی نیز باعث افزایش این نااطمینانی شده است.

رنانی بر این باور است که در شرایط فعلی اینکه دلار به ٢٠٠‌هزار تومان نرسیده روزنه امیدی است که نشان می‌دهد همچنان اندک اطمینانی به تصمیمات سیاست‌گذاران و سیاست‌مداران وجود دارد.

برای امروز ایران چه کنیم؟

او ارتباط میان بحث‌های خود با شرایط روز کشور را این‌گونه بیان کرد: وفاق اگر به افق منجر نشود، بی‌سرانجام است. رییس‌جمهور باید با سطوح عالی سیاسی به توافق برسد و این سطوح سیاسی باید با جامعه توافق کنند که در حال حاضر هیچ نشانه‌ای از توافق میان جامعه و مقامات سیاسی به چشم نمی‌خورد. برای دستیابی به این وفاق مقامات باید حقوق مردم ایران که در قانون اساسی آمده است را فارغ از اینکه در داخل کشور ساکن هستند یا نه به رسمیت بشناسند.

رنانی همچنین افزود: وفاق سه سطح دارد. وفاق همه با من، وفاق همه با هم و وفاق من با همه. حکومت به کدام یک وفاق می‌گوید؟ این اولین گامی است که پزشکیان باید بردارد. پزشکیان باید ساختار سیاسی را قانع کند که همه باید با یکدیگر وفاق داشته باشند. از طرفی در صورتی که می‌خواهد همه با او وفاق داشته باشند لازم است ثبات، اعتماد و افق به روشنی در دسترس باشد. در صورتی که این سه مورد وجود داشته باشد منفعت فردی و جمعی در وفاق با دولت است. آمریکا نمونه بارز کشوری است که توانسته وفاق همه کشورها با خود را به ارمغان بیاورد چراکه چشم‌انداز، افق و موفقیت داشته است. در شرایط فعلی ایران، لازم است همه با هم وفاق داشته باشند و دولت نباید انتظار داشته باشد همه با او وفاق کنند. آقای پزشکیان در شرایط فعلی باید با ساختار سیاسی به تفاهم برسد تا همه بتوانند با یکدیگر به توافق برسند. در شرایط کنونی دولت نمی‌تواند انتظار داشته باشد همه با او وفاق کنند چراکه برای تحقق این موضوع، لازم است افق روشنی وجود داشته باشد. از طرفی وفاق رییس‌جمهور با همه نیز مربوط به شرایطی است که چشم‌انداز کلی از آینده کاملا تیره‌وتار است. در حال حاضر افق چشم‌انداز در کشور ما خاکستری است. در نتیجه بهترین راه وفاق «همه با هم» است که این مهم نیازمند اراده جمعی از سوی جامعه و ارکان حاکمیت است.

سخن پایانی؛ وفاق ملی نیازمند اراده دولت و ملت

محسن رنانی، اقتصاددان و استاد دانشگاه، سخنان خود را این‌گونه به پایان برد: انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، شرط لازم برای وفاق را مهیا کرد اما شرط کافی هنوز محقق نشده است. شرط کافی باورپذیربودن حکومت است. حکومت در حال حاضر باورپذیر نیست. جامعه معتقد است حکومت به‌محض اینکه در بحران قرار می‌گیرد دم از گفت‌وگو می‌زند و به‌محض پایان بحران، به شرایط قبلی باز‌می‌گردد. وی مثال‌هایی از تلاش‌هایی که حکومت می‌تواند برای باورپذیر کردن خود انجام دهد نیز ارائه داد: صدا و سیما به مکانی برای گفت‌وگوی نخبگان تبدیل شود. از نخبگان برای حل مشکلات کمک گرفته شود. دعوت نخبگان به گفت‌وگو صرفا مربوط به شرایط بحران نباشد. همچنین لازم است تکلیف ایرانیان خارج از کشور مشخص و آشتی ملی ایجاد شود. پزشکیان برای موفقیت باید وفاق را به افق تبدیل کند. در حال حاضر کشور در بسیاری از موارد مانند برق، آب و گاز در شرایط بحرانی قرار دارد. حکومت باید از مردم کمک بخواهد. جامعه هنوز به دولت چهاردهم امید و اعتماد دارد. بارزترین نشانه این امید نیز این است که قیمت دلار در بزرگ‌ترین بحران سیاسی بعد از انقلاب تاکنون یعنی همان درگیری با رژیم صهیونیستی، فقط ۱۰‌درصد افزایش یافته است. این معجزه اطمینان و امید مردم است نه معجزه پزشکیان و نظام. دولت این فرصت محدود را قدر بداند و وفاق را به افق تبدیل کند. هر کس فکر می‌کند وفاق لازم است و تعهدی به آینده نظام و کشور دارد باید قصه وفاق را خلق کند و بداند که قصه باید در جامعه گفته شود و باورپذیر باشد. برای تبدیل شدن وفاق به واقعیت ابتدا باید قصه وفاق با حضور تمام بازیگران اعم از منتقدان، روشنفکران، قومیت‌های مختلف و… نوشته شود. نمی‌شود ٩٩‌درصد بازیگران را حذف کرد و دَم از رسیدن به وفاق زد. ملت‌های توسعه‌یافته ملت‌هایی هستند که مهارت خلق قصه‌های جمعی را دارند. قصه‌هایی که نیازها و بازیگران امروز در آن حضور دارند، ابتدا باید نوشته شود تا در نهایت به واقعیت منجر شود.

اقتصاد کلانپیشنهاد ویژه

شناسه : 463919
لینک کوتاه :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *